_____ مـن دخـتــره خــوبــی ام ! _____

_____ مـن دخـتــره خــوبــی ام ! _____

" اَمَن یُجیب ،حال دلم اضطراری است ..... از دختری که بد شده دیگر فراری است "
_____ مـن دخـتــره خــوبــی ام ! _____

_____ مـن دخـتــره خــوبــی ام ! _____

" اَمَن یُجیب ،حال دلم اضطراری است ..... از دختری که بد شده دیگر فراری است "

میدونی؟ سه شنبه ها یه جوریه! بدم میاد...

هوالمحبوب:

میـــخواستم کاری کنم دلـــت پر از خنـــده بشه

هر کجا هر چی عدد هفـــدهه شـــرمنده بشه...

گفتم اردی بهشت را دوست دارم.خوش به حالت که توی اردی بهشتی!

گفتی ولی هفده را که دوست نداری.

آره! دوست نداشتم و نمیتونستم انکار کنم از هفده خوشم نمیاد و عجیب بود با اینکه خیلی وقت پیش برات تعریف کرده بودم تو یادت بود.

یادته؟یه روز در مورد حسمون به اعداد حرف زده بودیم.بهت گفته بودم هفده را دوست ندارم.سبز بی رنگ ه! بهت گفته بودم سیزده را دوست دارم...پونزده...بیست و پنج...بهت گفته بودم از هفده بدم میاد...از نوزده...از بیست و چند و تو یادت بود...و شاید خوبیه من به قول تو به این بود که ممکن بود راجع به احساس بدم به خیلی چیزا و آدما حرف نمی زدم ولی وقتی ازم سوال میشد راستش را میگفتم .درست بود من از هفده بدم می اومد و حتی به خاطر خوشایند تو هم نمیتونستم بگم که دوستش دارم...

گفتم آره!دوسش ندارم.مثل سه شنبه!دوتاشون سبز بی حالند! ولی در عوض اردی بهشت را خیلی دوست دارم! دیگه شانس ه تو اینه!نمیشه همه ی چیزای خوب مال تو باشه که! یه هفده توی یه اردی بهشت!یه بد با یه خوب -که دووزه خوبیش خیلیه -یه جا جمع شده!

و هیچ وقت بهت نگفتم چرا از هفده بدم میاد! و هیچ وقت ازت نپرسیدم مگه فرق هفده با هجده چیه که همیشه وقتی جای هجده توی لیست نمرات کارنامه م هفده بود باید تنبیه میشدم ولی وقتی هجده بود و یه نمره بالاتر، انگار نه انگار عمل خبیثه مرتکب شدم!

هیچ وقت بهت نگفتم چرا از سه شنبه بدم میاد و چرا از آبان متنفرم و چرا از هرچی سه شنبه توی آبان ه حالم بد میشه و اون سه شنبه ی آخر آبان ماه هزارو سیصد و هفتاد و چند چی شد و اینکه چرا عاشق چاهارشنبه هام ...

و تو توی یکی از چاهارشنبه های بهار پیدات شد و توی یه سه شنبه ی زمستون رفتی و ثابت کردی بی خود نبود که از سه شنبه ها نباید خوشم بیاد...

یه شال طوسی انداختی گردنت!

چقدر بی انصاف بودی که هیچ وقت جلوی چشمام گردنت ننداختی و چقدر خوبه حالا که نیستم انداختی گردنت .حتما وقتی میندازی گردنت و بهت میگند :"چه بهت میاد،از کجا خریدیش؟!"، یاد من می افتی که سراسر بهار با یه عالمه شعر و همون چاهارتا دعایی که بلد بودم بافتمش و بعد با یه عالمه لبخند و اشک گذاشتمش توی جعبه و اونقدر ندیدمت تا بالاخره توی یه عصر گرم  شهریور و ماه رمضون بهت دادمش...و تو چقدر تعجب کردی وقتی بهت گفتم شال و کلاه را خودم بافتم و هیچ وقت بهت نگفتم اگه بهش توی سکوت گوش کنی تمومه شعرایی که با تار و پودش خوندم و بافتم را میتونی بشنوی...

عکست روبرومه...با همون شال طوسی رنگی که فقط یه نفر لنگه ش را داره و اونم منم!...باید توی یه شب سرد زمستون گرفته باشیش ،آخه سر دماغت قرمزه !نمیدونم چرا هی خجالت میکشم نگات کنم و نکنم...!هی میترسم نگات کنم و نکنم!

باز اردی بهشت شد...همون ماهی که من عاشقونه دوسش دارم...همون ماهی که توی آخرین جمعه ش من و تو بقیه بچه ها از بالای کوه به تمومه دنیای زیر پامون میخندیدیم...همون اردی بهشتی که از همون موقع ها که بچه تر بودم عطر گلهای رز و محمدی توی باغچه مسخم میکرد و من براش می مردم...همون اردی بهشتی که وقتی "فصل رابطه مون تموم شده بود اما هنوز دوست بودیم!!"، بهت گفتم "اردی بهشت داره منو میکشه !" و تو گفتی :"من که جاهای اصفهان را خوب بلد نیستم ولی بزن بیرون و برو باغ گلها و کنار زاینده رود و لذت ببر..."؛ و من فقط به خاطر اینکه تو گفتی برم و لذت ببرم ،رفتم تا نمیرم از درد و تند تند روی سرسره های روبروی رستوران فانوس و روبروی زاینده رود لیز خوردم و بی توجه به نگاه عاقل اندر سفیه مردم بلند بلند خندیدم و بعد یه بستنی بزرگ خوردم که هرچی تو گلومه یخ بزنه و بره پایین و نفیسه بهم میگفت الی خل شدی؟؟...همون اردی بهشتی که همیشه من را یاد اون رستوران سبز رنگ کنار تخت فولاد میندازه...یاد یه پیکان سفید ه داغون و " آزادی یه نفر!! نبوووود؟ "...یاد اون سجاده ی قهوه ای بته جقه و شکلات سنگی که توی آخرین جمعه ش بهم دادی و من هی دلم نمی اومد بخورمشون...یاد گنبد فیروزه ای یه مسجد که فقط به خاطر تو بود که عازمش شدم و توش درست شب تولدت فال حافظ گرفتم و حافظ برام خوند :"دوش وقت سحر از غصه نجاتم دادند..." و من روی شونه ی فرزانه اشک شدم...یاد یه عالمه قشنگی ....و یاد یه هفده که نشسته وسط بقیه ی روزهاش و درست مثل خودت دندونای ردیفش را نشون میده و نیشخند میزنه و میگه :"هی الـــی! خودت را به خنگی نزن!من اینجام!"

امسال باید درست وقتی که نیستی هفدهمین روز اردی بهشت بشیینه توی سه شنبه و هی بهم سیخونک بزنه و هی خودش را به رخ بکشه...

من هنوزم اردی بهشت را دوست دارم...

من هنوزم از سه شنبه ها بدم میاد...

من هنوزم به عدد هفده آلرژی دارم....

اما توی تمام سه شنبه هایی که بشینند توی هفدهمین روز اردی بهشت ،میشینم روی همون سجاده ی قهوه ای بته جقه و درست روی گل وسط قالی و برای بهترین آدم زندگیم که یه روز چاهارشنبه اومد و یه روز سه شنبه رفت دعا میکنم...

براش شعر میخونم.فال حافظ میگیرم...برای خوشحالیش دعا میکنم و برای سلامتیش روزه میگیرم و خدا را به اسمش قسم میدم که هر جا هست درست مثل عکس روی دیوار اتاقم لبخند بزنه و من ازاینکه  بزرگترین لیلای زندگیم بود و خدا خواست همون چندصد روز داشته باشمش به خودم ببالم...

تولدت مبارک  آدم اردی بهشتی ه زندگیه من ...

الـــی نوشت :

یکـ) تازه دیروز فهمیدم معنی جمله ی "ور دل بابام!" که نوشته بودی یعنی چه...میدونستم آدم یه گوشه بشین نیستی ولی تو که چیزها و آدمایی که دوست نداشتی را هم تحمل میکردی!...حس همون روز آخر اسفند لعنتی را دارم که نمیدونستم داره چی میشه!...نکنه یه روز به زندگیت هم مثل کارت پشت پا بزنی؟...تو قول دادی...یادت که نرفته؟؟؟

دو) پنجشنبه میرم که فارغ التحصیل بشم و بعد هم به عنوان جایزه راهی پایتخت میشم برای به قول  تلویزیون "بزرگترین رویداد فرهنگی کشور" و همون نمایشگاه کتاب خودمون! وقتی برگشتم اندر مصائب روزهای گذشته قلم میزنم و جوااب کامنتها را میدم و میام وبلاگتون مهمونی.هنوز در قحطی اینترنت به سر میبرم!فکر نکنید سایه مون سنگین شده! وبلاگتون را آب و جارو کنید و میوه شیرینی آماده کنید ،برگشتم میهن میرسم خدمتتون :)

سهـ)  "پول" خوشبختی نمیاره اما نبودنش بدبختی میاره! از من گفتن! : )

چاهار)این روزها اردی بهشت با این همه زلالی زاینده رود و بارون بلند بالای نصف جهانش ، بیشتر از همیشه دلبری میکنه .اگه ما مردیم نگید چرا؟! : )

پنجـ)میدونم تکراریه اما هر سال اردی بهشت برای من انگار که تازه ی تازه اتفاق بیفته .

 از اینـــــجــا گوش بدید >>>>> " میخواستـــم کاری کنم دلـــت پـــر از خنـــده بشـــه..."

نظرات 61 + ارسال نظر

کوچه های خلوتو قدم زدن
توی هفته های تلخ و بی صدا

حالا روزا همشون سه شنبه اند
لعنت خدا به این سه شنبه ها...


تولدش مبارک... :)

کاوه 1392/02/17 ساعت 10:32 http://harper.blogsky.com

همیشه یکی با دوتا چشم معصوم حواسش بهت هست
یکی مثله آینه مثه سایه آروم حواسش بهت هست

همیشه یجایی که پاتو بریدن ک دستاتو بستن
یجایی ک دردا با دیوارو زنجیر سر رات نشستن

این جاده با تو تا همه جــا مزّه می دهد

این راه ناکجای من و تو، رسیدنی ست؟!!

ermia 1392/02/17 ساعت 11:11

ای آنکه دست بر سر من میکشی بگو
فردا دوباره موی که را شانه میکنی
.
.
.
.
.
.
تولدشون مبارک

...به حرف دور و برت گوش می کنی گل یخ
مرا دوباره فراموش می کنی ، گل یخ !

دوباره سرخ ، دوباره سپید خواهی شد
و قهرمان رمانی جدید خواهی شد !

دو گونه سرخ تر از روز پیش خواهی کرد
به روی دوش دو گیسو پریش خواهی کرد

دوباره بوی حضورت ، دوباره بوی تنت
تپیدن دو کبوتر به زیر پیرهنت !

دوباره خنده ی معصوم سرسری گل من
و حرفهای قشنگی که از بری گل من !

دوباره وسوسه ی داغ باده ای دیگر
برای آمدن شاهزاده ای دیگر

به جز دلم ، لبت از هر چه هست ، تنگ تر است
بخند ! خنده ات از دیگران قشنگ تر است !

ببین هنوز دهان هزار خنده تویی
بخند ! آخر این داستان ، برنده تویی...

دوباره قلب من و وسعت غمی که نگو
من و خیال شما و جهنّمی که نگو

و داغ خاطره ها تا همیشه بر تن من
گناه با تو نبودن فقط به گردن مــــــــــــــــــــــــــن...

اهمممم!
:)

تولدش مبارک . . .

تولدش مبارک...

:)

mamad 1392/02/17 ساعت 14:55

جلوه کردی تا ببینم، چشمم از حیرت شکافت
بال ما، در ابتدا، از شوقِ پایان ریخته‌ست.

با صد هزار جلوه برون آمدی که من...

با صد هزار دیده تماشا کنم تو را...

mamad 1392/02/17 ساعت 14:56

جنون بیا رها مکن که عقل بشکند مرا
به دست کهنه‌خصم خود چگونه می‌سپاریم

آدمی دیوانه چون من یار می خواهد چه کار؟

این سرِبی عقل من دستار می خواهد چه کار؟؟؟!!!

mamad 1392/02/17 ساعت 14:56

شک ندارم دست سعدی در گلستان کاشته ست
لوبیاهای همین اندوه سحرآمیز را !

تــــو نیستی دل این چتــــر ، وا نخــــواهد شد

غمی ست باران...وقتی هوا هوای تو نیست...!

نمیای و نمیای ..وقتی میای آتیش میندازی به جونمون با این نوشته ها و ...

سلام الی جانم.خوبی؟ الان تهرانی؟

خوبی خانوم معلم ه من ؟

جونتون سلامت...

از پایتخت برگشتیم بانو :)

سیده 1392/02/17 ساعت 18:21

تولدش مبارک!

چنگ زدی به اعماق وجودم دختر...

میدونم هر چی بشه علت و حکمتش به جاست!

تولدش مبارک...

سیده خاتون از قرارمون چه خبر ؟

:)

احمد 1392/02/17 ساعت 18:32 http://hor-73.blogsky.com

لا تعادو الایام
ایام تعادیکم
ترجمشم نمیگم توکف بمونی حال میده
حُرباش برای آزادی...

I wanna flip the bird when u repeat this cheesy experession but I couldnt!

تو کفش موندم

بانوی نورو اینه 1392/02/17 ساعت 22:18

تولد لیلای اردیبهشتیت مبارک
تولد همونی که ۴شنبه اومد و۳ شنبه .......
نرفت
اره نرفت ا
از دلت نرفت
از روزات نرفت
از عددات نرفت
ازاون کوهی که شهر زیر پات ون بود نرفت
از اون سجاده ی قهوه ای بته جقه نرفت
و........
.........
و نمیره
الی لباس فارغ و التحصیلی میخوای بپوشی

بانو
خوبی؟
تصورت میکنم موقع نوشتنه این جمله ها

چقدر دوری دختر...!
چقدر نزدیکی دختر...

رفت آن شبی که مرا خواب می ربود...!
.
.
.
لباس نپوشیده فازغ التحصیل شدیم

منظورم لباس فارغ التحصیلی نپوشیده بودا!استغفرالله

بانوی نورو اینه 1392/02/17 ساعت 22:21

چقدر صدات مثل فارغ وتحصیلا شده

یعنی من دست بهت برسه میچلونمت :)

آخ الی . . .

آآآآآآخـــــــــــــــــ

هی ساغر ....هــــــــــــــــــــی!

:|

خوش به حالت که منو یادت نیست
خوش به حالت که فراموشت شد
خوش به حالت که تو این تاریکی
یه ستاره سهم آغوشت شد
خوش به حالت که دلت آرومه
خوش به حالت که پریشون نیستی
خوش به حالت که منو یادت نیست
خوش به حالت که پشیمون نیستی . . .

خوش به حالش که منو یادش نیست...

خوش به حالش که منو یادش نیست...

خوش به حالش که منو یادش نیست...

کاش هیچ وقت یادش نباشه :)

سلام
وقت بخیر


بزن باران بهاران فصل خون است
بزن باران که صحرا لاله گون است
بزن باران که به چشمان یاران
جهان تاریک و دریا واژگون است
بزن باران که دین را دام کردند
شکار خلق و صید خام کردند
بزن باران خدا بازیچه ای شد
که با آن کسب ننگ و نام کردند
بزن باران به نام هرچه خوبیست
به زیر آوار گاه پایکوبیست
مزار تشنه جویباران پر از سنگ
بزن باران که وقت لای روبیست
بزن باران و شادی بخش جان را
بباران شوق و شیرین کن زمان را
به بام غرقه در خون دیارم
به پا کن پرچم رنگین کمان را
بزن باران که بیصبرند یاران
نمان خاموش! گریان شو! بباران!
بزن باران بشوی آلودگی را
ز دامان بلند روزگاران

باران می بارد امشب دلم غم دارد امشب

آرام جان خسته ره می سپارد امشب

در نگاهت مانده چشمم

شاید از فکر سفر برگردی امشب..........

خودم 1392/02/18 ساعت 10:16 http://raha70sh.bogfa.com

روزهایت سبز باشد
سبز بی رنگ
سوالی پرسیده بودی.
پاسخ همیشگی من به سوال ها:
۱ - راستش را می گویم
۲ - نپرس،نمی خواهم بهت دروغ بگویم.

و پاسخ سوال شما
گزینه ی دوم است.

سبز بی رنگ را دوس ندارم !

:(

من هیچ وقت چیزی نمیپرسم مگه اینکه مجبور باشم

همه ی دلیلشم همینه

نمیخوام دروغ بشنوم...

خوب باشی خودم :)

با اون الی نوشت شماره سه رابطه عمیقی بر قرار کردم ! نه الان که خیلی وقته !
خلاصه وب خوبی دارید که از بی اینترنتی نه به خودتان سر میزنید نه به ما !!!

الان که کلی رابطه برقرار کردی پایه ای نذاری ما بدبخت بشیم؟؟؟:)

اومدیم سر بزنید حاضر باشید

گیسو 1392/02/18 ساعت 12:44

اردیبهشتی


وقتی که در ذهنِ ِ باغ

یادت

ترانه ای گردد و

ستاره ای

وقتی که باد بچرخد

هر شب به یاد مویت

سر مست در باغها

وقتی که محزون بخوانم

با دهان پرنده و نسیم

و بنویسم با یادت٬

شعری

انگار٬

دروازه ی حیات را

گشوده ام


... الی خانوم فارغ التحصیلی و تولد و ... و .... دیگه هر چیز خوب مبارکت باشه

گل گیسووووو

دلم برات اینقده و نصفی شده ها

از محفل گرمتون چه خبر؟

ببخش نبودیم

حتی واسه تولدی که تازه فهمیدم

بازم تولد بدون من؟!!

باشه!

:)

شمع و چراغون کنید میخوام بیام خونتون :)

مثل حرفای درگوشی بود الــــــــــی، من نشسته بودم بی اون ک ناراحت شی تمومش رو گوش دادم، بعدش الی تو که رفتی پایتخت کا من می اومدم اصفهان بجات یه کم غرق میشدم تو زاینده رود حالا اگه مُردمم مُردم :)

میگم
مینویسم
تند تند توی دفتر خاطراتم
اصلا حواسم نیست که کسی هست
بعد دکمه ی "انتشار" را میزنم و بعد همه دفتر خاطره م را میخونند
حتی خودم بدون اینکه بدونم من اینا را نوشتم...
میدونم که وقتی داشتم تعریف میکردم نشسته بودی روبروووم
مرسی که شنیدی و گذاشتی تا آخرش بگم و هیچی نگفتی...
زاینده رود منتظرت ه دختر مامان فاطمه ی من ...

فاطمه 1392/02/19 ساعت 16:23 http://yadegari20.blogfa.com


تولدش مبارک
هرجا هستی موفق باشی الــی مهربون ..

تولدش مبارک...

هر جا هستم باشم ...

الی باشم

خودم باشم

کاش باشم

خوبی فاطمه ؟

وهیچ گفتن ساده است و هیچ نگفتن مشکل

یکی مان گفت

سکوت سازی است که آموختنش وقت می برد

شاید

ازکودکی باید شروع می کردیم




((غزل مصدق))

این قصه ی سکوت هم کلی فلسفه داره و معما...

و همه با این همه ادعا هیچ وقت نمیتونند صدای سکوت را بشوند...

باور کن زهرا...

دلخون 1392/02/20 ساعت 07:32

سلام . جالب بود . موفق باشید و پر خنده

شاعر باشی و سرشار...

:)

عاشقت نصف جهــان هستند، اما آخرش
لهجه‌ات آن نصفه را هم اصفهانی می‌کند

قطـــار ِ خطّ لبت راهـــی سمرقند است

بلیت یک سره‌ از اصفهان بگو چند است؟

عجب گلــــی زده‌ای بـــاز گوشـــه‌ی مـویت

تو ای همیشه برنده ! شماره‌ات چند است؟

سلام.چقد غم انگیز بود..
امیدوارم به آرزوهات برسی..
بیش از ایناکه نوشتی حرف داشتی معلومه...
خدا از دلها خبر داره..
اون سجاده رو برا خودت نگهدار...
.
.
.
به کلبه همدلی من سر بزن..
طلبه ای از جنس تو

غمی نیست...

همه ش شادی ه این اتفاق :)

اون سجاده مال من ه....

و توی دل من ...هیچ درد و حرفی نیست ؛)

ممنون طلبه ای از جنس من

ermia 1392/02/21 ساعت 23:15

لعنت به من چه ساده دل سپردم
لعنت به من اگر واسش میمردم
دست من و گرفتو بعد ولم کرد
لعنت به اون کسی که عاشقم کرد...
یکی بگه که ماه من کی بوده
مسبب گناه من کی بوده
سهم من از نگاه تو همین بود
عشق تو بدترین قسمت بهترین بود
تو دل بارون منو عاشقم کرد
بین زمین و اسمون ولم کرد
یکی بگه چجوری شد که این شد
سهم تو اسمون و من زمین شد...
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
خبر به دورترین نقطه‌ی جهان برسد
نخواست او به منِ خسته ـ بی‌گمان ـ برسد

شکنجه بیشتر از این؟ که پیش چشمِ خودت
کسی که سهم تو باشد،به دیگران برسد

چه می‌کنی؟ اگر او را که خواستی یک عمر
... به‌راحتی کسی از راه ناگهان برسد،...

رها کنی برود از دلت جدا باشد
به آنکه دوست‌تَرَش داشته،به آن برسد
رها کنی بروند و دو تا پرنده شوند
خبر به دورترین نقطه‌ی جهان برسد
گلایه‌ای نکنی بغض خویش را بخوری
که هق! هق!... تو مبادا به گوششان برسد

خدا کند که... نه! نفرین نمی‌کنم... نکند
به او ـ که عاشق او بوده‌ام ـ زیان برسد
خدا کند فقط این عشق از سرم برود
خدا کند که فقط زود آن زمان برسد

آدم که به کسی که براش می مرده لعنت نمیفرسته ارمیای نبی که!

میفرسته؟

وحشی بافقی شدید که!

دستش درد نکنه اقلا عاشقتون کرد بی نصیب از دنیا نرید :)

هان؟

تازه شم اون شعر آخر که از نجمه مون گذاشتید آدمو میکشه

دیگه شما که میدونید چرا؟

بالاخره "خدا کند که... نه! نفرین نمیکنم ،نکند "یا" لعنت به اون کسی که عاشقت کرد"؟؟؟
.
.
.
خدا کند که فقط زود آن زمان برسد...

mamad 1392/02/21 ساعت 23:16

کی می شود دوباره غزل تعارفم کنی؟
وقتی پرم ز گریه بغل تعارفم کنی؟

من که آواره ترین ابر بهارم بی تو

شانه ای امن ندارم که ببارم بی تـــــــــــــــو...

الی منم سه شنبه هارو دوست ندارم ولی از جمعه ها متنفرم.حتما روی قدم زدن تو چهار باغ با تو حساب میکنم
نوشته هات ادمو با خودش میبره اون ته ته ماجراها خیلی زیبا مینویسی طوریکه ادم یهویی دلش تنگ میشه برا یک کسی که نمیدونه کیه
اینروزا تو فکرت بودم.دیدی دلامون به هم راه داشت

جمعه ها را نه!

همه را دوست دارم!

دل من هم زیاد تنگ میشه برای کسی که نمیدونه...

مامان نسرین تمام چاهارباغ منتظرند زود باش بیا :)

hani 1392/02/22 ساعت 00:13 http://hanilam.blogfa.com

از هیچکس تو این دنیای مجازی من به اندازه ی تو الی انرژی نمی گیرم
اما هیچکس هم مثه تو الی اشک منو در نمیاره
نگو بخند هانی
خوب باش
نیستم
نمی خوام باشم
اما حال تورو می فهمم الی
حتی اگه خوب نباشم
حتی اگه بدترین هانی دنیا باشم الی
کم از این حرفا میزنم اما دلم خواست بغلت کنم دختر
دلم خواست بغلت کنم الی...

بدترین هانی دنیا
نخند
نگو
هیچی نگو
خوب نباش
اصلا گریه کن
بلند بلند
بدترین هانی ه خوبه من بیا بغلم دختر ...بیا بغلم دختر بد :)

بعد از مدتها اومدم وبلاگ.
دلم واسه مطالبت تنگ شده بود :)
قشنگ بود مثل همیشه

نرگس
ببخش نبودم
بودم ها
ولی اینجا نبودم
تو برام یادآور قشنگ ترین آدم زندگیمی...
نرگس!
دلم برای نرگس تنگه ...

خوب باشی...

الی اینجا رو ک میخونم حس میکنم یک خونه ی شخصیه شخصیه ک من از جمله ادمهاییم ک میتونم وارد بشمو بخونم ..
باور کن یک چنین حسی تو وب خودم ندارم ..

میس مونالیزای خوب من...

خونه ی الی که شخصی نمیشه...

ما هیچی شخصی نداریم الا مسواکمون...

اونم میخواین تقدیم کنیم که کلا با هم ندار بشیم...؟ :)

تو یواشکی دفتر خاطره ای که بلند بلند نوشتم را یواش یواش میخونی...

مرسی که مواظبشی دختر :)

کاکاپو 1392/02/22 ساعت 02:54 http://balapain.blogfa.com

آی لیلا بانو ک الی خیلی دوسِت داره تولدت مبارک
ایشالا پیر شی ولی زمینگیر نشی:)
الی جان اصفهان ک نصف جهانه، اردیبهشت میشه کل جهان:)

آآی لیلایی که الی دوسش داره تولدش مبارک :)

لیلا بانو میشه ،نه؟

:)

اردی بهشت اصفهان میشه بهشت :)

دقت کردید حضورتون مثل برق شهری چقدر نوسان پیدا کرده؟!

دقت کردین ما چقدر خارجی شدیم؟

استاد پی درس و مشخ بودیم... :)

سلام خانوم خانوما .. خوبی؟ منم دلم برای الی خاصم تنگ میشه.. نمی تونی باشی ؟ کم پیدایی؟

ببخش خانوم معلم...

بودما ولی نبودم...

از این به بعد حواسمو جمع میکنم که یادم نره :)

خانوم معلم من چه طوره ؟

سلام همشهری! وسط پل چوبی نشستنتو عشقه! از همین جا که عکس گرفتی فهمیدم حداقل 2 دلبستگی مشترک داریم (1 فاصله پل چوبی تا اون ور خواجو. 2 شعر)
پست بلندتو خوندم. جدی میگم دلم لرزید. نمی دونم چرا همه دخترا یه جورایی خاطرات مشترک دارن. تجربه بهم میگه: این نیز بگذرد. بهش فکر نکن.

خاطره ی مشترک من با هیچ آدمی مشترک نیست...حتی با تمام اونهایی که آدم مشترک من را دارند...

ما همه یه عالمه مشترکات غیر مشترک داریم...

شازده کوچولو رو خوندی؟

حتما خوندی...

هیچ کس به گل من آب نداده

هیچ کس براش غصه نخورده

هیچ کس نگرانش نبوده

و همینهاست که من را و گل من را و آدمهای من و گوسفندهای من را و روباههای من را و حتی احمقهای زندگی من را از بقیه متمایز میکنه

حالا هرچقدر هم به هم شبیه باشند...

فکر کردن به این همه درد و قشنگی فقط حس خوبی بهم میده

من پشیمون نیستم

حتی از بدترین اتفاقهای زندگیم...

هی گودفلوی مهربون...خوبه که تو هم عاشق اون تیکه ی زاینده رودی...
خوب باشی همشهری ...
:)

گاهی اگه می شد بعضی روزها را از تقویم حذف کرد چقدرخوشبخت بودیم...

مثلا سه شنبه ها را...

هفدهم ها را

آخرین سه شنبه های هر ماه رو...

شاید اگه توی تقویم نبودند بقیه ی روزها به گند کشیده میشد.!

بذار باشند سر جاشون باران :)

mamad 1392/02/22 ساعت 11:27

همین که خواستم از آخرین قفس بپرم

رسید نامه ی سنگت چه ناگهان به پرم

هنوز چشم به راهم که باز لطف کنی

هنوز منتظر نامه های سنگ ترم

بهار آمد -ماندم- پرنده ها رفتند

پرنده ها که بیایند راهی سفرم

بلا که همیشه بد نیست راستی دیدی

تو آن بلای قشنگی که آمدی به سرم

من و تو ما شده بودیم اگر نفهمیدیم

منم که می گذری یا تویی که می گذرم
dame u garm
ma khobim

از همین خانه که حالا گله برمی خیزد

لحظه ی آمدنت هلهله برمی خیزد

شوق پیوستنمان ریشه گرفته ست چه باک

اگر اینسان تبر فاصله بر می خیزد

معجزه نیست، فقط زورق تو دیده شده ست

رو به دریا اگر این اسکله برمی خیزد

بی گمان بوی حضور تو به ذهنم خورده ست

کز درخت غزلم چلچله برمی خیزد

تو خود عشقی و من منتظرت می مانم

هرچه هست از دل این مسئله بر می خیزد
.
.
.
و دَم شما هم حتی :)

منم پنجشنبه نمایشگاه بودم
بــِــه نگار

سحر زیاد بده. زیاد و طولانی. از اونا ک دیگه نباید بگه ک خوب بودنش تو ذوق نزنه. بلاگفا هم بعضی وختا کم میاره دیگه. بداشو نخون. چون فقط میتونن واسه خودش مهم باشن

سحر....

سحر ه بد ِ من...

بد باش

ولی آروم باش

باشه؟

منم جمعه بودم...

جمعه...

جمعه........................:(

رقصنده 1392/02/22 ساعت 12:23 http://sh-gh.blogfa.com

داشتم متنت رو می‌خوندم چند خطِ اول بودم در موردِ اعداد
دستم روی پیشونیم بود
یهو اون وسطا یه نبض شروع کرد به زدن!
حس کردم تو داری برام میخونیش...

خودم بودم خوب رقصنده...

خود ِ خودم...

یه ضرب المثل خارجی هست میگه :نبض که میزنه !الی ابوعطا میخونه! " نه اشتباه شد!!
یه ضرب المثل خارجی ه که میگه :"الی که ابوعطا میخونه نبض میزنه!"

دیگه در مورد کدوم خارج بودنش زیاد دقیق نشو :)

sahar 1392/02/22 ساعت 12:49 http://sahar-ho.blogfa.com/

سلام عزیزم ...
یه جاهایی - یه حرف هایی - یه عددهایی ؛ همیشه توی ذهن آدم ثبت می شن ؛ خوب خوب یا بد بد

و ما راضی ایم خانوم خانوما :)

اصلا تمام من پر از عدد و رقم و روزهاست که ثبت شدند :)

تو خودت خوبی دختر؟

:)

مــــــــن نـه به راز و افسـون گل سـرخ ِ "سهرابـم"

نـه به دوسـت داشتنـی بـودن گل سـرخ ِ"شـازده کوچولـو"

خــــــــودم هستـم برای دلِ خــــــــودم! غـریب ِ / قـریب

چشـم انتـظار ...

گاه خسـته و پژمـرده از هیـاهوی روزگـار

خـط خـطی هایی میکنم...

از ســـــــر ِ دلتنــــــــگی ...

پیراهنت در باد تکان می خورد!

این تنها پرچمی ست که دوستش دارم

فارغ التحصیلیت مبارک

:)

ممنون زهرا...

مبارکه شوما باشه

[ بدون نام ] 1392/02/22 ساعت 14:46

وقتی خوبی ، خیلی خوبی.وقتی بدی ،خیلی بدی.خوش به حال مردی که تو دوستش داشته باشی.وای به حال مردی که دوستش نداشته باشی.روزی هزار بار حسرت میخورم دختر خوب.هزاران بار......ترانه داریوش را هربار گوش میدم آرزوی مردن میکنم
ای که بی تو خودمو
تک و تنها میبینم
هر جا که پا میزارم
تو رو اونجا میبینم
یادمه چشمای تو
پر درد و غصه بود
قصه ی غربت تو
قد صد تا قصه بود
یاد تو هر جا که هستم با منه
داره عمره منو اتیش میزنه

گاهی چنان بدم که مبادا ببینیم....

خوب کاش اقلا آدرس میذاشتید بچه ها را میفرستادم در خونتون برای تشویق و تحسین برای این کشف بزرگتون خوب!

آخه چرا همچین میکنید با این دل ه بی نوا؟؟؟:(

الان من بگم من داریوش دوست ندارم و وقتی صداشو میشنوم هی تند تند تعجب میکنم و هیچ حسی نسبت بهش ندارمو همه ش فک میکنم اریون گرفته یعنی زشته؟؟؟
یعنی الان من دختره بدی ام؟

banuye nur o ayne 1392/02/22 ساعت 16:18


khoda konad faghat zud an zaman beresad
he eli bazam in sher
bazam ... esfand
bazam ... tir
bazam

khanumesh une (icone gher

فینگلیش شدی بانو....

بازم این شع ـر...

تازه فک کن ، دو روز پیش که توی نمایشگاه شعر رو دیدمش و دیدیمش تا شعرشو دیدم یهو قلبم وایساد.

هنوز تازه ست...

بازم دی...

بازم بهمن...

بازم اسفند...

بازم اردی بهشت...

بازم تیــــــــــــــــــــــــــــــــــــــر...

میدونم تو انتخابم اشتبااااااه نکردم

خانومش اونه....بارونش اونه عاااااااشق شو....دلش آرومش اوووووونه

فاطمه 1392/02/22 ساعت 16:26 http://yadegari20.blogfa.com

سلام الــی بانوی مهربون
خوش اومدی به خونه ت
درستون هم که تموم شد
خدا رو شکر
همیشه موفق باشی
من خوووووووووووووووبم
یه دختره خوب ِ خوب ♥

ممنون فاطمه...

خدارا شکر که خوبی فاطمه ی خوب....

ولی بالاخره همه یه گل دارن!

ما همه مون یه گل داریم...

گلی که فقط خودمون به پاش عمر گذاشتیم...


حتی اگه عمری که گذاشتیم به اندازه ی یک ساعت باشه....

خوب باشی رابین چند صد ساله ی مهربون :)

روزگار خوبت مبارک

یسنا هم خوب و روبراه . . .

آدمی که ا م ی ر باباش باشه بایدم خوب باشه و روبراه


روزگار همه خوب و مبارک :)

میلی کمین گرفته پلنگانه در دلم
تا آهوی تو کی به کمین گاه می رسد...

صیاد ما که بخت و کمندش بلند باد

پرسیده هیچ گاه که کو اسیر ما...

نترس
خداوند در سرنگ هوا هم جریان دارد
...
به گناهی تازه دعوتی دوست عزیز
[گل]

من همان مستم که جای سیب آتش گاز زد

عاصی ام آنگونه که شیطان جوابم کرده است...


حتما آقااااااا :)

بابک 1392/02/22 ساعت 19:35 http://othersky.blogsky.com

شما خوبی بانو؟ ایام به کامتان هست یا نه؟

انگار ما که نبودیم شما هم نبودید....


آدم اردی بهشتی که خودش نباید نباشه

حال شما و بانو خوبه آیا؟؟؟

ایام ما که شدیدا به کام ه ...ایام شما چی؟

پایتخت ه طرف شما چه خبر؟

الی عزیز
سلام
من اولین باره وبلاگتو می خونم،اگرچه من عاشق سه شنبه ها و رنگ سبزم و از اردیبهشت هم چنان دل خوشی ندارم اما از نوشته هات به شدت لذت بردم.
اردیبهشتت مبارک عزیز.امیدوارم اتفاقای خوب بیفته برات.
خوشحال می شم به منم سر بزنی

و ما چقدر با هم تفاهم داریم!!!!

:)

بیا با هم چله نشینی کنیم محبوبه هر چند که تمام شده باشه :)

اردی بهشت تو هم قشنگ دختر :)

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد