_____ مـن دخـتــره خــوبــی ام ! _____

_____ مـن دخـتــره خــوبــی ام ! _____

" اَمَن یُجیب ،حال دلم اضطراری است ..... از دختری که بد شده دیگر فراری است "
_____ مـن دخـتــره خــوبــی ام ! _____

_____ مـن دخـتــره خــوبــی ام ! _____

" اَمَن یُجیب ،حال دلم اضطراری است ..... از دختری که بد شده دیگر فراری است "

جغرافـــــــــیای کوچــــک مـــن بازوان توســــــــــت ...

هوالمحبوب:

جغـــرافـــــــــیای کوچــــک مـــن بــــازوان توســــــــــت

ای کـــــاش تنــــگ تر شود این سرزمـــــین به مــن ...

از همان کلاس چهارم ابتدایی هم که اولین بار اسمش را شنیدم خوشم نمی امد!از بس که کلمه اش عجیب غریب بود و مسخره!"جیم"،"غین"،"ف"،مضحک ترین ترکیب حروفی که بشود تصورش را کرد!اصلن حروفش با همدیگر هارمونی و هماهنگی نداشت که به دل بنشیند!و هیچ وقت هم نفهمیدم مثلن به چه درد میخورد که بدانی اسم فلان رود ِچند کیلومتری که در فلان منطقه جا خوش کرده چیست؟! اصلن احمقانه بود یک نفر اینقدر بیکار بوده باشد که میان ِ این همه اتفاق مهم و چیزهای خارق العاده متر برداشته به دنبال متراژ و اندازه ی فلان کوه و فلان دشت و فلان رود رفته باشد که بعدها برای یک متر آنطرف تر و آن طرف تر شدن اندازه اش پای برگه ی امتحانی ام مواخذه شوم و همیشه برای نمره اش،سرزنش!

حالا تمام دنیا هم جمع شوند و مثلن مثل همین خلبان شازده کوچولو بگویند با جغرافیا در یک نظر میتوانی چین را از آریزونا تشخیص دهی و اگر در دل شب سرگردان شده باشی جغرافی خیلی به دردت میخورد.یا به قول جغرافی دان ه احمقش :" کتابهای جغرافی از سایر کتابها ارزشمندترند و هیچ وقت هم ارزششان را از دست نمیدهند و به ندرت پیش می آید که یک کوه جایش را عوض کند و خیلی بعید است که اقیانوسی خشک شود. و ما فقط چیزهای مستند و جاودان را ثبت میکنیم!!و گل چون فانی ست جایی در جغرافی ندارد!!"،باز هم فرقی نمیکند!

جغرافیا مسخره است!اصلن من که میگویم دروغ است،حالا هر چقدر هم کوه و رود و دشت و جلگه و سرزمینهای مثلثی شکلش که از انباشته شدن آبرفتها در دهانه ی رودها تشکیل میشود و اسمش را گذاشته اند"دلتا"،موجود باشد و گزارش کاشفان تائیدش کند!

یک ساعت است عینک به چشم،زل زده ام به این نقشه ی مسخره و هی سرم را دور و نزدیک میکنم و باز هم توی کـَتــَم نمیرود!اصلن دانشی که فاصله ی من و تو را یک بند انگشت نشان دهد و من نتوانم از همین یک بند انگشت فاصله توی چشمهایت نگاه کنم،دروغ ترین دانش و علم دنیاست.حالا هی بروند کوه و دشت و رود و آبرفت و جلگه و متراژ بلندترین و کوتاهترین و وسیع ترین و کوچکترینشان را ثبت کنند.

گور پدر تمام مقیاسهای یک پنجاهم و یک پونصدم و یک پنج هزارم که این همه کیلومتر را کرده اند یک بند انگشت و میخواهند بی عرضگی ام را به رخ بکشند که نمیتوانم این یک بند انگشت را صفر کنم و توی آشپزخانه ی کوچک آن خانه ی چند ده متری ات بوی سوپ راه بیندازم و بنشینم کنارت و قاشق قاشق سوپ در دهانت بگذارم و حتی به خاطرت لب به هویج پخته های سوپی که از آن بدم می آید بزنم تا گول بخوری و تمام سوپت را تمام کنی و از تو برای هزارمین بار قول بگیرم که دفعه ی آخرت باشد که مراقب خودت نیستی و سرما میخوری و تو باز از آن قولهای الکی بدهی و بعد بالای سرت و دست در دستت بنشینم و تا صبح تویی که غرق خوابی را سیر نگاه کنم و دعا کنم که زودتر خوب شوی ...

الــی نــوشــت:

 " اســــاس علـــم ریاضـــی به بــاد خـــواهد رفـــــت  ... "    با الـــی گوش کنیــد

نظرات 82 + ارسال نظر

هزار وعده به من داده ای بگو چه کنم ؟

که دست ِ کم یکی از وعده ها عمل بشود ؟!

قسم به عشق ! به فتوای دل گناهی نیست

اگر به دست تو نامحرمی بغل بشود !

بیا و مسئله ها را ز راه دل حل کن

که در تمام جهان این سخن مثل بشود :

«اساس علم ریاضی به باد خواهد رفت

اگر که مسئله ها عاشقانه حل بشود !!»

فرشته 1392/07/24 ساعت 21:08

سلام الــــــــــــــــی ...سلام..
الی من هم سرماخورده ام ...بدجور هم سرماخورده ام ...می شود برای من هم کمی سوپ بیاوری ...سوپ نه ...کمی گرمای نگاهت هم کفایت می کند ها...

آخه چرا شماها حواستون به خودتون نیست آخه؟؟؟
سرما خوردگی عذاب ه !
تنها موقعی ه که حتی اگه نخوای هم تنهایی با تموم ه وجودش خودش را به رخت میکشه و هی دلت میخواد غصه بخوری...

مراقب خودت باش دختــــــــــر :)

فرشته 1392/07/24 ساعت 21:19

این روزها چه قدر هوای تو می کنم
حتی غروب، گریه برای تو می کنم

گاهی کنار پنجره ام می نشینم و
چشمی میان کوچه، رهای تو می کنم

خیره به کوچه می شوم اما تو نیستی
یاد تو، یاد مهر و وفای تو می کنم

خود نامه ای برای خودم می نویسم و
آن را همیشه پست به جای تو می کنم

وقتی که نامه می رسد از سوی من به من
می خوانم و دوباره هوای تو می کنم

"فرامرز عرب عامری"

عقلم به این سوال جوابی نمی دهد

این بار این دل است که درگیر می شود

من هم همیشه با جغرافیا مشکل داشتم و کمترین نمرات کارنامه م همین درس بود! وقتی بشه یه آشنای دور رو نزدیک ببینی، انقدر نزدیک که از حال و روزش؛ از تموم دغدعه هاش باخبر باشی... وقتی بشه یه غریبه ی نزدیک رو ندید بگیری، انقدر ندید بگیری که وقتی به چشاش نگاه میکنی قیافه ش رو از یاد ببری... وقتی بتونی تو جنگل عاشق بیابون بشی... جغرافیا به چه دردی میخوره؟ به چه درمونی میخوره؟
الی... اصن بیا بریم یه گوشه بشینیم و بذاریم زمان انقدر کش بیاد که تاریخ هم خجالت بکشه! بیا بریم به عباس آقامون زنگ بزنیم و یه جوری از سوپ داغ حرف بزنیم که حالشون خوب خوب بشه! که سرفه شون نرم بشه و بدن دردشون به قلبشون محدود بشه (البته من که تهی از هرگونه عباسم...تهی! خواستم تو عباس آقاتون سهمی داشته باشم که بدونی تنها نیستی! ؛) )
یه روز که هنوز مدرسه میرفتم سر کلاس جغرافیا یه دوستی بهم اس ام اس داد:
«مهربانیت از دور چه نزدیک است
حس میکنم جغرافیا دروغ محض تاریخ است!»
و من فکر کردم که چه خوبه که تمام قوانین مدرسه برای شکستنه! چه خوبه که وسط کلاس میتونم اس ام اس بخونم و به جغراقیا و تاریخی که به آدما میخندن و آدما رو میگریونن حسابی بخندم!
الی...

دوران دبستان جغرافیا کوووفت بود از بس مسخره بود.همیشه ی خدا هم هفده می اوردم،نه بیشتر نه کمتر!

دوران راهنمایی معلم تاریخمون که من عاشقش بودم شد معلم جغرافی مون و من چون گل سرسبد کلاس تاریخ بودم مجبور شدم برای حفظ آبرو جغرافی هم بخونم این شد که همیشه بیست میشدم اگر چه دوستش نداشتم

جغرافی به هیچ دردی نمیخوره وقتی برای رود و کوه و دشت بیشتر از گل اهمیت قائله.وقتی این همه فاصله را یه بند انگشت نشون میده .وقتی میخواد بگه متراژ کیلومتری دوتا آدم از متراژ هزار فرسنگی ه دلتنگیشون بیشتره!

دختر! تموم ه درسهای مدرسه و قانونهاش شکستنی اند!اونا فقط وضع شدند که گند بزنند توی کارنامه ی مدرسمون.همین!

اگه بخوام از سوپ حرف بزنم یحتمل باید از هویجهای پخته ش هم که حالم را بد میکنه تعریف کنم!با اینکه خیلی سخته اما سعی خودمون را میکنیم،باشه؟

آَآَآَآَآَآَآَآَآَآَآَآَ من چقد زیاد اینجا نبودَمــــــــــــ... :O
چقد پستِ نخونــــــــــــده
من میرم بقیه رو بخونم
فعلا

تو که با اینکه بودی اما خیلییییی نبودی

از همون بستنی فروشی که هی دنبال الی میگشتی :)

چه خوب بود

اگر بین من و تو

نه رودی بود و نه کوهی

و نه سایه‌ی هیچ ناامیدی

و نه هیچ آفتاب تند سوزانی

بین ما فقط راهی بود

هموار

و صاف

و روشن

که قلب‌های ما را به هم می‌پیوست

که تن‌های ما را به هم می‌پیوست

ولی دیگر مرا امید رفتن به چنین راهی نیست

و چشمم از دیدن پستی و بلندی

راه‌ها و ناهمواری‌های‌شان

فرسوده است

گام‌هایم از رفتن در تاریکی

به ستوه آمده‌اند

تنم آرزوی فراموشی را دارد

ولی هنوز قلبم چون شمعی می‌سوزد

و من برین کوره‌ راه‌های ناهموار

به امید دیدار تو

روان هستم

سبز می پوشی، کویر لوت جنگل می شود

عاقبت جغرافیا را هم تو عاشق می کنی...

حانیه 1392/07/25 ساعت 03:20

تا قاف ترین قله ی هستی،سیمرغ ترین همسفرم باش\ من مرغ اسیر دل دریاچه ی نورم،تاپربکشم سوی خدا بال وپرم باش :

از کدامین عشیره ای بانو که در این شهر آسمان زنجیر

شیر از آفتـاب می دوشی میــوه از باغ مــاه می چینی

احسان عیوضی 1392/07/25 ساعت 07:47 http://aivazi.ir

گل

با تشکر...

صبا 1392/07/25 ساعت 09:01

وااای... نکنه (آقا گمانم من شما رو دوست...) خدای نکرده مریض شده؟

از بس ماشالا مردوم جذبشون بالاست!

هی ویروس جذب میکنند،فک کن

و امان از جبرِ جغرافیایی....

وعکس کهنه ی یک زن شبیه یک اندوه...

متانت 1392/07/25 ساعت 10:14

دختر شیرین...الی جان...مهربانیت از دور چه نزدیکست. عجیب حس میکنم جغرافیا دروغ تاریخ است...بوسه

"جغرافیا دروغ محض تاریخ است!"

حالا هی برید رود و کوه و دشت ثبت کنید و بنویسد "گل غضنفریان شونصد کیلومتر!"

چرا من هر چی برای متانت پیام میفرستم ،گم میشه ؟؟؟

همش یه بند انگشت.

همه ش یه بند انگشت ه ناقابل!

کمه یا زیاد؟

رویا 1392/07/25 ساعت 12:37 http://royaddd.blogfa.com

درست برعکس من!!!
جغرافیا را با تمام بی هارمونی و هماهنگی اش(به قول تو ) دوست دارم :))
از دیدن نقشه دنیا لذت میبرم تنها جاییکه فاصلم باهاش کمه فقط چند قدم!




+دوران مدرسه هم فقط جغرافیا میخواندم! در حد مسابقات آسیایی :))

بیا با هم دوست بشیم!

من و تو میتونیم یه زوج استثنایی بسازیم ها با این همه تفاهم و ترکیب خلاقیت و استعدادمون :)

سلام . عالی بود عالی بود. نه اینکه بگم زیبان . واقعا ترکیب بندی و قدرت تصویر و قدرت چیدمان بالایی دارید . احسنت. واقعا لذت بخش می نوسید. کلمات رو خیلی زیبا وبه جا و شیک کنار هم میارید. : و من نمی توانم از همین یک بند انگشت فاصله توی چشمهایت نگاه کنم ، دروغ ترین دانش و علم دنیاست
تبریک میگم آفرین . و مرسی خیلی حالم قشنگ با خوندنش

و من چقدر خوشحالم وقتی شما تعریف میکنید آقا

همیشه پر از حال و حس های قشنگ باشید :)

راسی شما قرار نیست توی خونه تون شعر بشید؟

ما خسته شدیما :)

رویا 1392/07/25 ساعت 15:02 http://royaddd.blogfa.com

میتونیم جهانی بشیم!!
الان به افق های دور فک کن :))

به دور دست مثلن

اتفاقا همین امروز یه یمن قدم شما بود انگار یه شعر جدید اضافه شد. البته اگه قابل دیدار باشه

رویت شد آقاااا

شعر شدنتون را شادیم :)

چقدر قشنگ..

ای کاش تنگ‌تر شود این بازوان به من.. این سرزمین به من..

دست شاعرش درد نکنه :)

چه صوت زیبایی.. چه دکلمه‌ی قشنکی.. چه شعرهای..

عاااااالی.. خیلی عاااااالی..

ممنون از این همه لطف آقااااا :)

آلا 1392/07/25 ساعت 22:39 http://ala1.blogfa.com/

الی
الی
الی
حالا که خودت به خودت بستنی دادی و مام ذرت خوردیم و خیلیم حال کردیم و دس شما درد نکنه

ولی بسنی زفرونی ما سر جاشه

ارادتمند : یک عاشق ذرت مکزیکی

تو خیلی خوبی ها دختره خووووووووووووووب

بعدشم فک کن جغرافیایی که فاصله ی منو از تو رو نقشه چند میلیمتر زده ولی با بی ار تی و تاکسی یه ساعت طول میکشه تا در خونتون !گور بابای این جغرافیا اصن |:

آلا
آلا
آلا
یه درصد فک کن اون بستنی و ذ ِرت ِ مـِکـُزیکی به خاطر ِ تو بوده باشه یا مثلن من از حق بستنیم گذشته باشم.

اون مال ِ حاج خانوم بود ،دیگه اطرافیان و اکنافیان هم بهره بردند اولن !(همیشه حق با مامانهاست!یادت نره!)

دومندش این "گور باباشون" کلن یه اصطلاح و لعنت فرستادن ِ کلیدی توی زندگی محسوب میشه .حواست که هست؟:)

سومندش فک کن این چند میلیمیتر که بشه یک ساعت با بی آر تی و تاکسی ،یه بند انگشت بشه چند ساعت؟!:(

چارمندش:بستنی ما رو کی میدی پس؟همه ش وعده!همه ش وعید!آخه چرا اینقد با احساست ِ من بازی میکنید آخه!

کیوسک 1392/07/25 ساعت 22:48 http://platonic.blogfa.com/

جغرافیای ذهن کوچک من شعرهای تو
می فهمی؟

پس چقدر شعرید شما خانوووووم :)

فحـمیدم!

نگار 1392/07/26 ساعت 03:13

منم از جغرافیا متنفرررر بودم و هستم چه اون موقع که کلاساشو جیم می زنه چه همین الانش که اصلا علم حسابش نمی کنم!!!
ایشالا که زود خوب میشه... شما حرص فاصله ها رو نخور بانو:)

و من در دوران راهنمایی فقط مجبور بودم برای حفظ آبرو دوستش داشته باشم.اگر چه قلبن ازش بدم می اومد!

من اگه حرص فاصله ها را نخورم،فاصله ها من رو میخوره :(

الی جان جغرافیا ک خوب بود این بینش کار و خراب میکرد و همیشه تکاور بود اینم گریه ی هنگامه ای

آآآآآآآآآآآآآآآهاآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآها آآآآآآآآآآآآآآآآآآآها

برو از خدا بترس!

استغفرالله ربی و اتوب الیه!

اوج لذت
اونجاست که نصف شب ...
وقتی
تو انتهای ناامیدی آخرین نگاهت رو به گوشی
میکنی
و
سایلنت میکنی که با بغض بخوابی ،
یه پیام ازش بیاد
که نوشته :
" دلم گرفته ، یه چیزی بگو !!! فقط تو میتونی آرومم کنی !!!

شما چه گوشیاتون و عباس آقاهاتون و اس ام اساتون و جملات ه رد و بدل شده تون تایتانیک تشریف دارند!

ما به همون "ضعیفه هی صدای ِ چیلیق چیلیقی این گوشی بی صاحابا در نیار بذار کپه مرگمون رو بذاریم باز فردا خروس خون بریم مثی خر برا تو عرق بریزم چندرغاز بندازند کفی دستم ،بیام بسونمد!" هم راضی ایم

بابک 1392/07/26 ساعت 12:51

بانو جان، جغرافی درس بی خودی هست جای خودش ... اصلا طول و عرض جرافیائی و کوه و رود بدردمان نمی خورد هم جای خودش ... می خواهد ریاضی باشد یا تاریخ ... جبر باشد یا آنالیز ... فیزیک باشد یا شیمی ... اصلا می خواهی اسمش را بگذار ادبیات و شعر ... فاصله های کوتاه و بلندی وجود دارند که در هیچ درس و مکتب و اصولی جای نمی گیرند ... بعضی دوری ها و دلتنگی ها با یک بند انگشت و دو وجب و هزار کیلومتر حل شدنی نیستند، صبوری می خواهد و طی کردن و تمام شدن ... بانوجان، باور بفرمائید تفصیر جغرافیا نیست ... زندگی هست و بالا پائینش ... دور و نزدیکش ... تلخ و شیرینش ... اما مزه اش به همین چیزهاست :-) باور بفرمائید :دی

زهــــر دوری باعـــث شیرینــــی دیــــدارهاست

آب را گــــرمای تــــابســــتان گـــوارا میکند...؟؟؟؟!!!

آره مهندس؟

میترسم به انتظار آب ظهر عاشورا هم بگذره و خیمه ها رو هم آتیش بزنند و انگار نه انگار!

دقت کردی مهندس کلن ما چقدر آبدیده شدیم با این زندگی ِ لعنتی ؟!:)

zed 1392/07/26 ساعت 12:52

همیشه برد خواه تو،
همیشه مات خواه من!

بچین، دوباره میزنیم،
سفید تو، سیاه من!

پیاده را دو خانه تو،
و من یکی، نه بیشتر

همیشه کل راه تو،
همیشه نصف راه، من!

دوباره شاد لذت نبرد تن به تن تو و
دوباره شرمسار ارتکاب این گناه من .......

همیشه کل راه تو،

همیشه نصف راه، من!

یک عالمه مررررسی ها :)

جغـــرافـــــــــیای کوچــــک مـــن بــــازوان توســــــــــت

ای کـــــاش تنــــگ تر شود این سرزمـــــین به مــن ...


خیلــــی قشنگه

چی؟

جغرافیا ؟

بازوان او ؟

تنگ تر شدن سرزمین؟

یا شعر ؟

دارم فک می کنم وقتی رسیدم به آخر متنت از جغرافیا احساس تنفر کردم...

شاید چون حس ِ آخر متنت رو تجربه کرده بودم...

من این بی عرضگی رو تجربه کردم بانو...

+ممنون برای قلمت

جغرافیا آنقدرها هم دوست داشتنی نیست وقتی این همه دوری را هیچ نشان میدهد و آنقدرها هم تنفر برانگیز نیست وقتی این همه کیلومتر نشان میدهد و تو خودت را نزدیک تر از همیشه حس میکنی :)

ینی حس منم به جغرافی نوشتیا الی

چقد خوب بود اونجا که گفتی

اصلن دانشی که فاصله ی من و تو را یک بند انگشت نشان دهد و من نتوانم از همین یک بند انگشت فاصله توی چشمهایت نگاه کنم،دروغ ترین دانش و علم دنیاست.


اصن نگا همینطوری مات موندم...

جدی بارها بهش فکر کردم
به چه دردی می خوره که بدونیم اینقدددددددر می تونی به کسی تو فلان شهری که ازت دوره خیلی خیلی نزدیک باشی و نیستی!

ینی جاده ها و کیلومترا و سرعتای مورچه ای این ماشینا اینو نشون نمی دن

یه چیز دیگه می گن!!!


اصلا جغرافیا وقتی جغرافیا می شد که بی مقیاس کشیده بشه!...

که فاصله ها رو درست نشون بده


دیگه اینکه

نوشته هات یه بخشی از ناخودآگاه من بود که هیچ وقت به کلمه تبدیل نشده بود

مرسی

خودشون رو مسخره کردند با این جغرافی

:)

خدا را شکر که زوایای پنهان شوما هم کلمه شدند خانوووم :)

دیگه میتونم با روحی شاد و ضمیری امیدوار به فضل خدا جاودانه بشم :)

باهری 1392/07/26 ساعت 16:19 http://baheri54.blogfa.com/

سلام

بله وقتی از زاویه به جغرافیا نگاه می کنیم بقول شما همه چیز مسخره بنظر می رسد.ولی یادمان نرود که گاهی آدمها برای همان یک وجب خاک ناقابلشون ملیونها قربانی می دهند و بدان افتخارهم می کنند!!!

تاریخ بود که این جغرافیا را جاوادنه کرد آقاااا

غیرت بود و اصالت و شرافت آدمها که جغرافیای این خاک رو مصون کرد.

آدمها برای یک وجب خاک نجنگیدند ،برای شرافتشون جنگیدند

ما به همون شرافت و اصالت و غیرت و نجابتشون بلند بلند افتخار میکنیم :)

تاریخ را رها کن، جغرافیا مهم تر است
تو کجایی؟!
یاد این افتادم

تاریخ یعنی این همه روز طی کردن برای رسیدن به روز و زمان و مکان مشخصی برای دیدن و بودن آدمی که این جغرافیای لعنتی او را این همه از تو دور بیاندازد...

چقدر کلمه های قشنگ به یادتون میاد خانوووم :)

فرشته 1392/07/26 ساعت 18:59

بنشین برایت حرف دارم در دلم غوغاست
وقتى که شاعر حرف دارد آخر دنیاست

شاعر بدون شعر یعنى لال! یعنى گنگ
در چشم هاى گنگ اما حرف دل پیداست

با شعر حق انتخاب کمترى دارى
آدم که شاعر مى شود تنهاست یا تنهاست

هرکس که شعرى گفت بى تردید مجنون است
هر دخترى را دوست مى دارد بدان لیلاست

هر شاعرى مهدى ست یا مهدى ست یا مهدى ست
هر دخترى تیناست یا ساراست یا رى راست

پروانه ها دور سرش یکریز مى چرخند
از چشم آدم ها خل است از دید من شیداست

در وسعتش هر سینه داغ کوچکى دارد
دریا بدون ماهى قرمز چه بى معناست

دنیا بدون شاعر دیوانه دنیا نیست
بى شعر، دنیا آرمانشهر فلاطون هاست

من بى تو چون دنیاى بى شاعر خطرناکم
من بى تو واویلاست دنیا بى تو واویلاست

تو نیستى وآه پس این پیشگویى ها
بیخود نمیگفتند فردا آخر دنیاست

تو نیستى و پیش من فرقى نخواهد کرد
که آخر پاییز امروز است یا فرداست

یلداى آدم ها همیشه اول دى نیست
هرکس شبى بى یار بنشیند شبش یلداست
"مهدی فرجی"

من بى تو چون دنیاى بى شاعر خطرناکم

من بى تو واویلاست دنیا بى تو واویلاست

واااااای فرشته خیلییییی قشنگ شود

خیلیییییییی ها

همه ش قشنگ بود

مرسی دختر :)

فرشته 1392/07/26 ساعت 19:14

گاهی لازم است نقشه را

از وسط تا بزنم

آذربایجان بیفتد روی خلیج

تبریز بندری برقصد وُ

بندر لزگی

گاهی هم نقشه را باید

از شرق به غرب،از غرب به شرق تابزنم

مشهد را بفرستم به پابوس کردستان

اما حرف های من باد هواست

از پنجره وارد می شود

نقشه را می کند از روی دیوار اتاق

می اندازد داخل جوب کوچه

آب از سر وطنم می گذرد...

"حسن آذری"

نقشه را تا میزنم

و جهان را

توی جیبم میگذارم

تو فقط "چند سانتی متر "

از من د و ر ی ....

رها 1392/07/26 ساعت 19:42 http://raha-vesal67.blogfa.com

اصلا جغرافیایی که نتواند مرز بین من و تو را به هیچ برساند ، که جغرافیا نیست !
هندسه است ! فقط بلد است دو خط موازی رسم کند و هی توی مُخت بکوبد که : " دو خط موازی هیچ گاه به هم نمی رسند ! "
به هم نمی رسند که نمی رسند ....

بی خود کرده اند که به نمیرسند!

دو خط موازی

در بی نهایت به هم میرسند

منتظرش هستم

جایی

بیرون از صفحه ی مختصات

در بی نهایت :)

زهـرا 1392/07/26 ساعت 20:45 http://unknown-me.blogfa.com

آخ الی گفتیا...
من از جغرافیا متنفرم
ولی دلم واس دبیرش میسوخید البت این سوخیدن هیچ وخ تاثیری در اصل مطلب ک همان نخوندن درسش بود نمیگذاش

جغرافیای لعنتی...

+دلسوزیت هم با این تفاسیر برای عمه ی زن عموی پسر داییت خوبه

کاش شزده کوچولو قصه ام در درونم بود ...

هعی...شازده کوچولو...

گاهی خود ِ آدم همون شازده کوچولو ه :|

اوفففففف... موافقم شدیییید!

موافقتتون را بگردند :)

به تو که فکر می کنم

سلول های خاکستری ام سرخ می شوند

و وقتی خیال آغوش تو مرا در بر می گیرد

گلبول های سفیدم دست از دفاع بر می دارند

و قرمز می شوند

قلبم با تمام توان می کوبد

سینه ام تنگ می شود

رگ هایم طغیان می کنند

حالا فکر کن ...

چه حالی دارم ؟؟!

وقتی درباره تو شعر می گویم!

کاش ذکری یادمان می داد در بابِ وصال

در مفاتیح الجنانش شیخ عباس قمی ...

mamad 1392/07/26 ساعت 22:55

برگی به دستم بود گفتم : آخرین شعر است
بعد از تو شاعر نیستم گفتی : همین شعر است

چند ماهی بود شعری بر لبم جاری نمی‌شد
یک دو بیتی گفتم اما سست با اکراه گفتم

امشب از یمن نگاهت، ای نگاهت باغ رویش
یک رباعی، یک قصیده، یک غزل دلخواه گفتم

شاد در ایوان نشستم با تو در مهتاب، بی‌تاب
چند بیتی مثنوی هم زیر نور ماه گفتم...

رویا 1392/07/27 ساعت 09:29 http://royaddd.blogfa.com

مهر که بی مهر نیست الی!

اتفاقا بیش از حد هست...

گول ِ اسم غلط اندازش را نخور :|

فرشته 1392/07/27 ساعت 09:46

سلام الـــــــی ..سلام دختری که شع ـــــــــــــــر شدی...

اجازه خانم میشه این زنگ هنر داشته باشیم ؟؟؟مثلن من بنشینم عکسش را نقاشی کنم ...یا نه این زنگ ادبیات داشته باشیم ؟؟؟ من بنشینم و هی شعر بشوم و هی غزل ...و هی بمیرم شعر را ...اصلن چطور است این زنگ ورزش داشته باشیم ...بی خیال درس و مشق ...بدویم و بدویم و بدویم ....یا نه اصلن بیا زنگ تفریح را بزن ...می دانی که ...بعضی وقتها لازم است ...دوباره ساعت بعد شاید امتحان داشته باشیم ...

الــــــــــــــــــی .............

امتحان های عجیبی دل تنگم پس داد

و نشد رد شود از این همه مردود شدن...

خوبی فرشته ؟ :)

[ بدون نام ] 1392/07/27 ساعت 10:09

تاریخ و جغرافی را باید یگ گو.شه ی جهان چال کرد

جغرافیا یک دروغ تاریخیست .قتی تمام جهان خلاصه میشود در یک متر ِ آغوشش

و تاریخ...
تاریخ برای من فقط یک سلسله دارد...
سلسله ی موی او...

کاش جای زندگی کردن در آغوشت،خدا

قسمتم می کرد مردن روی زانوی تو را... :|

+خیلی قشنگ نوشته بودی خانوووم/آقاااا؟(خوب نتونستم حدس بزنم خانوووم یا آقااا!)

سلام به الی خوش قلم .. خوب خیلی تکراریه که هر روز بیام اینجا و ستایش کنم این ذهن زیبا رو .. اما مگه تو راه دیگه ای هم باقی گذاشتی ؟

اون که تکراری و نیست و تکراری نمیشه رویاست

تو خودت خوبی خانوم معلم ه هنرمند ؟ :)

... 1392/07/27 ساعت 11:06 http://undertherain.blogfa.com

ای خدا نیست کنه این جغرافی رو...

به حق ه پـَنـش تـَن .

بلند بگو آمییین....:)

""انتظار خبری نیست مرا
نه ز یاری نه ز دیّار و دیاری باری
برو آنجا که بود چشمی و گوشی با کس
برو آنجا که تو را منتظرند
قاصدک
در دل من همه کورند و کرند
دست بردار از این در وطن خویش غریب""

من توقعم بالاست زهرا...

اتفاقا انتظاری هست

یه عالمه هم انتظار هست...

"هوی قاصدکی!بوگو پاشو بیا تا تیکه بزرگت را نکردم گوشت ها!"

س 1392/07/27 ساعت 14:14 http://www.youandhe.blogfa.com

مرسی؛ خیلی خوب به واژه ها احساس دادید و خواندید

مرسی که حسش رو خوندید و حس کردید :)

کلاً قشنگ بود رفتم اصل شعرشو هم پیدا کردم

پ.ن: کلاً توی پست های وبلاگت، بیشتر از همه به این تک بیت های اول پست علاقه دارم

خوب میگفتم خودم اصل شعر رو بهت میدادم خو :)

"علیرضا بدیع " :)

اون تک بیت ها کل ما یحتوی ِ پست اند

تو همون تک بیت هاش رو بخونی حل ه :)

1

امروز هم
آفتاب را ندیدم
فردا اگر طلوع نکند
وطنم را نمی بخشم
هیچ وقت

2

دل های بزرگی داریم
کاش برای هم
تنگ هم می شدیم

از این بیشتر ؟؟

مجنون چگونه باید از این عشق بگذرد؟

حالا که آب از سر لیلا گذشته است...

[ بدون نام ] 1392/07/27 ساعت 19:08

سلام دختر خوبم
آی گفتی...
خودم که یادم نیست چهارم ابتدایی جغرافی رو دوست داشتم یانه؟ ولی بچه هام که بزرگ شدن و خواستم ازشون درس بپرسم تازه متوجه شدم بعضی از کتابهای درسی چه شکنجه ای به بچه های مدرسه میدن!:))

من داشتم و نداشتم

اما حالا مطمئنم که ندارم!

"ایران بانو" شومام که کلا رد و نشون از خودت نذار ها ! یهو شناسایی میشی

خوندم عزیزم..
روحم تازه میشه وقتی قلمی اینقدر شیرین مینویسه..حتا تلخی هارو!

:)

شما نخونده هم روحتون تازه و شاد ِ

اونم شمایی که خود ِ "تاریخ " ای :)

الف 1392/07/27 ساعت 23:26

الی میدونی چندوفته هی میام و آخرشم کامنت نمیذارم؟!

خوب پس کی میذاری خو؟

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد