_____ مـن دخـتــره خــوبــی ام ! _____

_____ مـن دخـتــره خــوبــی ام ! _____

" اَمَن یُجیب ،حال دلم اضطراری است ..... از دختری که بد شده دیگر فراری است "
_____ مـن دخـتــره خــوبــی ام ! _____

_____ مـن دخـتــره خــوبــی ام ! _____

" اَمَن یُجیب ،حال دلم اضطراری است ..... از دختری که بد شده دیگر فراری است "

داشت عباس قلـــی خان دخترکــــی ...!

هوالمحبوب:

یکی از لذتهای وصف ناشدنی م وقتی بعد از ظهر دارم توی خیابون به سمت آموزشگاه قدم میزنم اینه که منتهی الیه راست پیاده رو را بگیرم و قدم بزنم تا موسسه ی مالی و اعتباری فلان که نزدیک آموزشگاهه.همون موسسه که درب الکترونیک داره و تا میخوای واردش بشی دربش اتوماتیک باز میشه.بعد سرم را بدم بالا و مستقیم را نگاه کنم و کیفم را بندازم روی شونه ی چپم و یه خورده هم چین بندازم توی ابروهام و مثل یک لیدی ِ تمام عیار محکم قدم بر دارم که احدی الناسی فکر نکنه تعمدی در کاره و با فاصله ی هر چه نزدیک تر از کنار دربش رد بشم تا اینکه چشم الکترونیک کار خودش را بکنه و در اتوماتیک وار باز بشه و من بدون اینکه سرم را برگردونم از کنارش عبور کنم و با گوشه ی چشمم همونجور که دارم مستقیم را نگاه میکنم،کارمندی که کنار در نشسته را برانداز کنم که سرش را تکون میده از حرص و منم ذوق مرگ بشم!

الـــی نوشت:

یکـ)فامیل دور:اونایی که میگند پول خوشبختی نمیاره!آقا بیایید و من رو بدبخت کنید.اینقدر بهم پول بدید تا به خاک سیاه بشینم.نامردم اگه اعتراضی بکنم...!

دو)به شخصی متمول و با شعور جهت بدبخت کردن اینجانب نیازمندیم!!!


خستــــــه بـــــودی شبیــــه آن اتـــوبـــوس ...

هوالمحبوب:

این آدمهایی که وقتی میبینند خسته و کوفته از کار روزانه ای و از قیافت زار میزنه جون و رمق نداری و منتظر اشاره ای تا پس بیفتی و حتی بمیری یا یه عالمه بار و بنه و خرید دستت ِ و داره از سر و کولت خستگی میریزه و یا بچه بغل ایستادی توی انبوه جمعیت و با هر ترمز هی خودت میری توی حلق طرف مقابلت و برمیگردی بیرون و بچه ت میره توی حیاط و برمیگرده یا وقتی میبینند شیکم محترمت وسط اوتوبوس ولو شده و بقیه ی هیکلت آخر اوتوبوس ِ و این دفعه با هر ترمز ملت میاند توی شیکمت و برمیگردند به پوزیشن اولیه شون و بعد تمام قد از جاشون بلند میشند و صندلی اتوبوس را بهت تعارف میکنند و وقتی بهشون میگی راضی به زحمت نیستی و راحت باشید تو رو خدا ،اصرار میکنند که به اندازه ی کافی نشستند و یکی دو تا ایستگاه دیگه پیاده میشند،آدمهای با شعوری هستند!

الــــــــی هستم ،یک عدد بیشعــور !

الـــی نوشت :

یکـ) آدم اســــت دیگـــر!

دو) رهــا همیشه ی این موقع ی سال زیادی خوب مینویسد!

سهـ) خبرت هست که بی روی ِ تو آرامم نیست...؟!

همـــــه دام و دد یــــک ســــر دو گــــوشــــند ...

هوالمحبوب:

گمانم قبلن هم گفته بودم خارجی ها را زیادی دوست دارم،همه چیزشان را!از بس که همه چیزشان به جاست .حالا بیایید و بگوید شده ای شیپورچی ه این اجنبی ها و چقدر گرفته ای که سر فرهنگمان را زیر آب کنی و من هم با کمال مسرت عرض میکنم همه اش صلواتی است و مفت و مسلم اما با یک عالمه اعتقاد و باور و "چی فکر کردی؟برو داداش من!ما از اوناش نیستیم! و به فرض هم باشیم ،دستت رو بنداز بچه!"

این خارجی ها آدمهای فرهیخته ای هستند و با شعور و مثل ما که تمدن چند هزار ساله ی مان کجای ِ فلک را سوراخ کرده اهل تظاهر و ریا و باج دادن هم نیستند!حالا شما بیایید بگویید بی احساسند و پـِهـِن هم بار ِ دیگران نمیکنند ولی من میگویم مقتدر و مهربان و با احساس و صادقند!

صادقند و مهربان که خانواده شان یعنی پدر و مادر و خواهر و برادرشان،یعنی خودشان و فرزندانشان و لاغیر!آدمهای خفنی هستند که خواهر ِمادرشان که ایرانی ها بهشان میگویند "خاله "همانقدر برایشان ارزش دارد که خواهر پدرشان که ما صدایشان میکنیم "عمه " و اکثرن هم به مدد مهر و محبت مادرهایمان به خونشان تشنه ایم و فحش خورشان هم بحمدالله تا دلتان بخواهد ملس است و البته که این دو عناصر اناث همانقدر با ارزش و با اهمیتند که زن دایی و یا زن عمویتان و صد البته که با زن همسایه تان که گاها برای نظافت خانه تان به منزلتان تشریف فرما میشود هم تراز و برابرند چرا که شما مجازید همه ی این عناصر را به یک چوب برانید و یا حتی خطاب کنید "Aunt"!

نه اینکه گمان کنید خارجی ها هم در حق زن اجحاف میکنند.نچ!مردان ِبه اصطلاح مرد ِفامیلتان هم اعم از دایی و عمو و شوهر عمه و شوهر خاله تان هم با مردی که توی کوچه لپتان را میکشید که "چه طوری عمو جون؟" با هم برابری میکنند و به یک "Uncle" ساده سنجاق میشوند!

حالا بیایید بگویید این کار یعنی اینکه فک و فامیل و احساسات فوران کرده ی فرهنگ و تمدن ایرانی را لگد مال کرده اند و احساس ندارند و این طور خزعبلات!

من میگویم اینها دست از فامیل بازی کشیده اند!دست از ریا و ریا کاری.دست از دندان طمع تیز کردن برای کسانی که روی سرشان دست میکشند و در پس پرده آرزوی مرگشان را دارند.من میگویم آنها صادقانه همدیگر را میخواهند و یا حتی نمیخواهند!

برای بچه برادرشان در ملا عام جان نمیدهند و بعد برای تصاحب همه ی زندگی اش نقشه بکشند و بعد پیش خودشان فکر کنند جای دوری نمیرود.آنها در ملا عام قربان صدقه ی بچه خواهرشان نمی روند و برایشان بمیرند مثلن و بعد تیشه به ریشه ی آبرویش بزنند و دست به سینه بنشینند و به ریش خودشان بخندند!

من خارجی ها را دوست دارم که خانواده برایشان همان آدمهایی هستند که زیر یک سقف زندگی میکنند.که هر کسی خارج از این سقف و دیوار برایشان با گاو مشهدی حسن یکی ست!و می میرند آن هم برای همان آدمهای زیر یک سقف زندگی شان و خودشان را با یک خروار اسم مزخرف که به مفت نمی ارزد،گول نمیزنند!

بــــرو و نامــــه نــــده،زنــــگ هــــــــم نـــــزن ...!

هوالمحبوب:

شایـــد من اشتبـــاه کنـــم! بعد از این ولـــی دیگـر

بــــرو و نامــــه نــــده،زنــــگ هــــــــم نـــــزن ...

وقتی برسه به اینجـــام و آخرین اولتیماتومی که به اون آدم توی زندگیم دادم تموم بشه و چوب خطش پر بشه ،شماره ش رو از توی گوشیم پاک میکنم.الزاما نباید اون آدم بدونه که چوب خطی داشته یا بهش اولتیماتوم دادم.همه ی اینا پیش من و توی خلوتم اتفاق میفته.هیچ وقت یک دفعه و بی مقدمه شماره ی کسی را حذف نمیکنم،همیشه منتظر می مونم چوب خطش که پر شد بره به قهقـــرا! حتی گاهی بهش لطف میکنم و زیاد از حد بهش فرصت جبران میدم و حتی گاهی دعا میکنم که حواسش به چوب خطش باشه ولی وقتی نتونست و خراب شد و خراب کرد،حتی  اگه برخلاف میل باطنیم هم باشه با پاک کردن شماره ش از گوشیم،تصمیم میگیرم که نباشه که نباید باشه و این حذف شماره یعنی اقدام جدی و تصمیم اساسی برای نبودن اون آدم توی زندگیم و به قول فلانی مون اقدام برای ترورش و حلال کردن خونش حتی اگه موفقیت آمیز هم نباشهو همون "برو به جهنم "خودمون!اگه بعدها باز اون شماره اضافه شد توی ادد لیست گوشیم و باز تا تماس گرفت اسمش نقش بست روی گوشیم که گاها اتفاق می افته،معنیش این نیست که اون آدم را ناخواسته و به دلیل عصبانیتم حذف کرده بودم و حالا که عصبانیتم فروکش کرده و سر عقل اومدم و غلیان احساسم کم شده باز راهش دادم توی زندگیم و پشیمونم.نــــــــه!

معنیش فقط اینه که وقتی برگشته و خواسته باز باشه،حالا تحت هر اسم و لقب و عنوانی،حسم بهش بی تفاوتی و یا ترحم بوده!برای همینه که خیلییی طول میکشه شماره ی کسی از توی گوشیم پاک بشه،حتی اگه در حد مرگ از دستش عصبانی باشم.ولی وقتی شد...!

نرید هی برا خودتون توجیه کنید و بگید خـُب الـــی عصبانی بوده یه کاری کرده و یه چیزی گفته و آدم عصبانی هر کاری از دستش بر میاد و توی دعوا که حلوا خیرات نمیکنند.اگر چه همیشه صادق ترین آدم،عصبانی ترین آدم ه !ولی من وقتی خیلی عصبانی باشم فحش میدم یا داد میزنم یا لال میشم و یا غـر میزنم،شماره ی کسی رو پاک نمیکنم!همین!

در گوشی نوشت :

بیاییم در مورد این پست کلن با هم حرف نزنیم،حتی یواشکی.اصلن بیایید این پست را نخونیم،هاا؟!این همه پست هست که در موردش حرف بزنیم!مثلن همین نوشته ی پایین،مگه چشه ؟