_____ مـن دخـتــرِ خــوبــی ام ! _____

_____ مـن دخـتــرِ خــوبــی ام ! _____

" اَمَن یُجیب ،حال دلم اضطراری است ..... از دختری که بد شده دیگر فراری است "
_____ مـن دخـتــرِ خــوبــی ام ! _____

_____ مـن دخـتــرِ خــوبــی ام ! _____

" اَمَن یُجیب ،حال دلم اضطراری است ..... از دختری که بد شده دیگر فراری است "

دیگر جواب زنگهای تورا هم...ولش کن هیــــــــچ!

هوالمحبوب:

یادمه اون روز روزا یه بار بچه ی جناب سرهنگ بهم گفت : میدونم که میتونم هر موقع وهرجا خواستم بهت زنگ بزنم ونگرانه این نباشم که الان یعنی کجاست ومیتونه صحبت کنه یا نمیتونه ،فقط باید مواظب باشم سر کلاست بهت زنگ نزنم  چون نمیتونی صحبت کنی.راس میگفت هر موقع بهم زنگ میزد باهاش صحبت میکردم هر ساعت از شبانه روز وهرجا .حتی جاهایی که ممنوع بود یا نمیشد ویا نباید میشد.

آخه کجای دنیا ممنوع بود سلام والسلام دوتا دوست؟اصلا کدوم قانون باید من را محدود یا مجبور میکرد از شنیدن ودیدنه کسایی که جزئی از زندگیم بودند واسمشون دوست بووود!هرساعت وهرجا ولی به قوله خودش غیر از کلاس.اون تنها کسی بود که حتی توی کلاس هم بهش میگفتم الان توی کلاسم وبعد باهاتون صحبت میکنم واون عذر خواهی میکرد....

آخه اون روزا خیر سرمون مثلا خیلی سرکش بودیم وبچه ها هم یه خورده حرف گوش کن تر بودند.نه مثل الان که تا گوشیت را برمیداری چک کنی که مثلا ساعت چنده ،سه نفر از اقصی نقاط کلاس گوشی به دست دارند اس ام اس میدند وتا میای اعتراض کنی که چرا؟ یهو میگن پس چرا خودتون گوشیتون را برداشتید واین جور بی ادب بازی ها وگستاخی ها! ورطب خورده منعه رطب کی کند؟!

واسه همین گوشی توی کلاس کلا silent  تشریف داره وبه هیچکسی جواب نمیدم مگر اینه از خونه باشه.آخه توی خونه تاکید کردم به هیچ عنوان به من توی این بازه زمانی زنگ نزنید مگر اینکه کارتون خیلی ضروری باشه ووقتی هم شماره خونه میفته روی گوشیم تا بیام جواب بدم قلبم میفته توی حلقم وهر دفعه هم جواب دادهم یه چیزه مسخره بوده وبعد هم تا اومدم خونه کلی غر غر کردم که من توی کلاس آبرو دارم مثلا وجونه نه نه تون تا کارتون ضروری نیست زنگ نزنید! ویه مدتیه افاقه کرده و صرفا واسه کارای ضروری سر کلاس باهام تماس میگیرند ومن هم به بهونه از کلاس میام بیرون وجواب میدم....

تا امروز....

با عجله میام کلاس وبا چه مکافاتی وکتاب ها باز وتند تند درس وسوال وجواب  و I am a door  و It is a black board  و این قیبل مسائل که یهو صفحه گوشیم که روی صندلی جا خوش کرده هی خاموش روشن میشه ومنم میگم بیخیال بعد از کلاس....یه دور توی کلاس میچرخم واین گوشی از چشمک زنی باز نمی ایسته و باز روشن وباز خاموش وباز کم محلیه من....

وقتی همه حواسها به تمرین وpractice two by two  هستش نیم خیز میشم پیش گوشیم ومیبینم 3 تا میس کال از خونه ست وباز داره گوشیم زنگ میخوره ومن تا بیام از خودم بپرسم چی شده یعنی وااااااای واین جور حرفا باز گوشی زنگ وزنگ وزنگ ومن میپرم از کلاس بیرون ویهو صدای الناز رو میشنوم که میگه:مزاحم کلاست نمیشم میدونم توی کلاسی فقط یه جمله بگم:نمیخواد واسه اردکــــــهـــــــــــا خیار بخری ،خودم خریدم! و زود قطع میکنه....

یعنی میخوای دونه دونه موهات را با دستات بکنی 

یعنی الان من کنار جالیز بودم وهر آن ممکن بود خیار بخرم ، اون هم واسه اون دوتا ورپریده وممکن بود چه ضرره هنگفتی بهم بخوره که تو  4 بار زنگ میزنی که از این فاجعه جلوگیری کنی.که تازه منت هم میذاری فقط یه جمله....

بزنم خودم رو بکشم کلا راحت بشید؟؟؟...

یعنی تا نرفتم توی آبخوری وپنج تا لیوان آب نخوردم اون هم پشت سر هم آرووم نشدم که مبادا یهو داد وبیداد راه بندازم

حالا باز بیا بگو تا کار واجب ندارید بهم زنگ نزنید.ببینم این دفعه زنگ میزنی بگی میدونم سر کلاسی اما الان تلویزیون داره عمو پورنگ نشون میده ومن به احترامه تو که دوستش نداری تلویزیون را خاموش کردم و I LOVE U PMC !!!!!


نظرات 1 + ارسال نظر
من نه منم 1390/06/29 ساعت 14:20

O badesh?

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد