هوالمحبوب:
از فکر من بگذر
خیالت تخت باشد
"من" میتواند بی تو هم خوشبخت باشد
این "من" که با هر ضربه ای از پا در آمد
تصمیم دارد بعد از این سرسخت باشد
تصمیم دارد با خودش ، با کم بسازد
تصمیم دارد هم بسوزد هم بسازد
هرچند دشوار است باید پا بگیرم
تا انتقامم را از این دنیا بگیرم
من خسته ام ، دیوانه ام ، آزار کافیست
راهی ندارم پیش رو ، دیوار کافیست
جز دردها سهمم نبود از با تو بودن
لطفا برو دست از سرم بردار کافیست
لج میکند جسمت بگوید زنده هستی
وقتی برایم مرده ای انکار کافیست
با ساز دنیا گرچه مجبورم برقصم
حرفی ندارم چون برایم دار کافیست
من خسته ام ، دیوانه ام ، دلگیرم از تو
خود را همین امروز پس میگیرم از تو
از فکر "من" بگذر
خیالت تخت باشد
"من" میتواند بی تو هم خوشبخت باشد
"الهام دیداریان"
سلام
مطالب جالبی داری تو وبلاگت !
ممنون علی
دست شاعرش و شما درد نکنه آقااااااا
میگم خواهر گردن مبارک درد نگیره یه وقت اینهمه تائید می نمائید
میگم میخوای از این به بعد یه خورده تایید کنم؟
مقدارش رو مشخص کن چقدر تایید بشه
با تشکر
میخواستم در باب چیستی این شعر نظریه پردازی کنم که چرایی اش تلنگری به النگوی افکارم زد و گفتم سر مگو را با بلندگو نباید گویید...سجدق!
.
.
.
زور نزنید پلیز!
جدا جدا بخوانید، زبان برره ایست! س ج د ق!
.
.
.
نه جدی، مناسبتش چیه آیا؟
.
نکنه یاد قدیما افتادی مبادا شاید ای دریغ؟!
.
.
.
شاعر در این باب می فرماید:
بسوزه پدره عشق که سوخت جگرش
دوست خواهرم مادر شد و من هنوز وبلاگ نویسش!
.
شرمنده!
:دی یا لول یا امثالهم استفاده نمیکنم تا نتونی بگی کوووووووفت و تلف بشی!
:بهمن!
:ای!
واسم فرستاده بودیش
خیلی وقت پیش
گذاشته بودمش توی درفت میلهام
امروز یهو سر زدم بهش دیدم چقدر دلم میخواد بخونمش
مناسبتش به خاطر توست
شاید تشکر
شاید تقدس
شاید فقط ممنون
همین
8->
مرسی از وبلاگ زیباتون اگه اشتباه نکنم (الهام) خانم
به به !
ــــــلـــــ
خوب شد آمدی صفا کردی
چه عجب شد که یاد ما کردی
بی وفایی مگر چه عیبی داشت؟
که پشیمان شدی وفا کردی
خواهش میکنم حضرت عجــــــــــــ
الی. . .
صرفا چون شعر قشنگی بود نوشتم
به جان بچه م منظور نداشتم
تو که دیگه میدونی ونوسم