_____ مـن دخـتــرِ خــوبــی ام ! _____

_____ مـن دخـتــرِ خــوبــی ام ! _____

" اَمَن یُجیب ،حال دلم اضطراری است ..... از دختری که بد شده دیگر فراری است "
_____ مـن دخـتــرِ خــوبــی ام ! _____

_____ مـن دخـتــرِ خــوبــی ام ! _____

" اَمَن یُجیب ،حال دلم اضطراری است ..... از دختری که بد شده دیگر فراری است "

گاهی تمام مردم این شهر جانی اند...حتی به حرف آینه بی اعتماد باش

هوالمحبوب:

دارم حرص میخورم....دارم دق میکنم اما دیگه هیچی نمیگم....فقط منتظرم تموم بشه....

نگرانم

خیلی نگرانم

این جور آدمها را خوب میشناسم...از خودشون هم بهتر میشناسمشون....اندازه ی تار موهام آدم دیدم و باهاشون نشست و برخاست داشتم....یه عالمه تجربه به قیمت زندگیم . میتونم بفهمم اینجور آدما میخواند به کجا برسند....

بهش میگم : این آدم باید گورش را گم کنه ؟حالیته؟؟؟؟؟؟؟؟

میگه باشه! ولی انصاف داشته باش...اگه بره کجا باید بره؟

بهش میگم انصاف؟من؟؟؟به من میگی انصاف داشته باش؟...منی که برای آرامش دیگرون زندگیم را میدم و در برابر ظلم دیگرون سکوت میکنم و زجر میکشم و میبخشم؟....من؟؟؟من باید در حق کسی رحم کنم که خودش در حق خودش رحم نمیکنه؟من باید بشم دایه دلسوز تر از مادر؟

من باید دلم برای آبروی کسی بسوزه که خودش دلش به حال آبروش نمیسوزه و دلش را خوش کرده به اخلاق و رفتار رئوفانه ی دیگران؟

بیست و چاهار ساعته که این آدم را گذاشتم جلوی چشمام دارم تمومه کنه و بنهش را میریزم بیرون تا بهش حق بدم و دلم براش بسوزه و به خاطر دل رحمیم بهش ارفاق کنم ولی نمیتونم

نمیشه!

"ترحم بر پلنگ تیز دندان....ستم کاری بود بر گوسفندان!"

همیشه برام سوال بوده....همیشه برام یه علامت سواله بزرگ بوده ..از همون بچگی وقتی میدیدم توی تاریکیه شب یه ماشین برای یه زن می ایسته و زن بی محابا سوار میشه و میره....

همیشه وقتی توی خیابون ماشینی برام نگه میداره و یا از دور بوق زنون میاد فقط به یه چیز فکر میکنم :"این آدم فکر نمیکنه من اگه سوار ماشینش شدم ،یهو زنش باشم...مامانش باشم...خواهرش باشم....اقوامش باشم...؟"

اون زن فکر نمیکنه وقتی سوار اون ماشین شد با شوهرش مواجه بشه با داداشش با باباش با برادر شوهرش یا هر کسی دیگه راننده باشه؟"

ماشینها صرفا به واسطه ی زن بودن طرف بوق میزنند و زن ها به واسطه ی مرد بودن و ماشین شیک و پیک داشتنه طرف سوار میشند...غافل از اینکه آدم برای شخصیت و آبروش زنده ست....

همیشه حرص میخوردم برای آبرویی که ممکنه از این غریبه ها پیش هم ریخته بشه....ولی میدونی چی فهمیدم؟

کسی که بوق میزنه و کسی که سوار میشه به تنها چیزی که فکر نمیکنه آبروشه...به تنها چیزی که فکر نمیکنه شخصیتشه....قید همه رو میزنه و کار خودش را میکنه ،بعد هم میندازه گردنه شیطون و نفس بدبخت بیچاره ش و احتیاجش....

آدمها قید عزیزترین "وجودی " که باید حواسشون باشه را میزنند و میرند دنبال "خاک برسری"...اونوقت من و تو باید دلمون بسوزه و مثلا بگیم تو ماشین خطرناکه بیا بریم یه جای امن؟

من آدمایی توی زندگیم داشتم به مراتب خطرناکتر و بیچاره تر از این آدم....

من یه عالمه مرد و زن میشناسم که یه عالمه کار انجام میدادند و دادن و من دلم سوخته...به رحم اومده...دل به دلشون دادم....از شیطنت پسرونه و دخترونه شون بگیر تااااااااااااااااا خاک برسری های بزرگ بزرگ...

گوش دادم بهشون...خندیدم...شوخی کردم...گریه کردم....مسخره کردم....نصیحت کردم...صبوری کردم....تحمل کردم...دل به دلشون دادم....و سعی کردم دوست خوب و گوش مناسب و امینی باشم....اما نمیتونم تحمل کنم همین آدما بازیشون را سر من در بیارند...

نمیتونم به یه دختر عوضی پناه بدم و بعد اون دختر چشم طمع به داداش و بابای من داشته باشه....نمیتونم دل به دله درد دل و خاطرات یه پسر بدم و بشم یه دوست و گوش خوب و بعد اون بازیش را روی منم اجرا کنه و تست کنه و تجربه کنه و خودش را با من سرگرم کنه...

من نمیـــــــــــــــــــــــــــــــــــذارم ...

به قول "مریم مقــــدس " :

"بعضی وقتا باید بلد باشی چطور قائم بزنی توی دهن کسی که به زندگیت و آرامش زندگیت چشم داره. که دهنش پُر ِخون بشه، کله اش تکون بخوره یادش بره به چی فکر می کرده...."


دل رحمتر از من روی زمین نیست اما در برابر ظلم و تجاوز دل رحمی کارساز نیست...در برابر امانتی که خیانت بهش میشه باید حتی محکمتر از اونی که مریم مقدس میگه  زد توی دهن طرف که بفهمه "خاک برسری و قید آبرو زدن و فوضولی توی زندگیه بقیه تاوان داره!"

تاوانش حذف کردنشونه.....


بره با آدمهای دیگه امتحان کنه

بره برای زندگیه بقیه نقشه بکشه

بره آویزونه بقیه بشه

بره چترش را روی سر دیگرون باز کنه

این همه آدم

این همه آدم که دل به دلش میدند و هم خودشون مستفیض میشند و هم اون

ولی حق نداره چترش را باز کنه روی زندگیه من

آسیابه زندگیه من صرفا به دلیل اجتماعی بودنه من،دختره خوب بودنه من،خانوم بودنه من، الی بودنه من  هر آدمی را خورد نمیکنه....

ترجیح میدم "افسار گسیخته " و وحشی  و سرخود معطل جلوه کنم تا بی غیرت و خنگ و خاک بر سر....!

اون من ِ دیگرم در برابر تجاوز حتی اگه به اندازه ی سر سوزنی باشه  و به چشم نیاد ،ساکت نمیشینه....


الــــی نوشت :

ایمــــا : "مردهایی که خیانت می کنند را راحت می بخشم ... اما زن هایی که خیانت می کنند را هرگـــــز ..."

الـــــی : "من هم...!"



نظرات 30 + ارسال نظر
ali 1391/07/09 ساعت 12:38 http://amoozeshejen30.blogsky.com

سلام الی وبلاگ خیلی خوبی داری و خیلی جالب مینویسی احتمالا الی همیشه تو وب ولی برای خنده گفتم راستی به من سری بزن منتظرم بای

خوب من نفهمیدم چی شد ولی هرچی شد و من نفهمیدم خودتی!

سخت میگیریا..
زندگی انقدم سخت نیست
take it easy

Take It Easy.....

زندگی اصلا سخت نیست
زور میزنند سختش کنند
ما هم مقاومت میکنیم

جنگ جنگ تا پیروووزی

از دست تو دختر!... :)

از دست تو دختر (!) شده روحم متلاشی
آرام نگیرم مگر از من شده باشی

جنجال به پا کرده ای و متن خبرها
محتاج نباشند از این پس به حواشی

بقیه ش هم یادم نیست


خدا به داد برسه !!! عصـــــــــــــــــــــــبانی !!!

خدا به دادشون برس

پود 1391/07/09 ساعت 15:54 http://www.pud.blogfa.com

like

TnX

عباس 1391/07/09 ساعت 16:57 http://abas.blogsky

بسی وبلاگ خوبی بود با مطالبی پر مغز. به وبلاگ من بی مغز هم سری بزنید هم ولایتی

و این روزها چقدر عباس ها زیاد میشوند

خوب هر گردی که گردو نیس خوب!!

من باشم نمی ذارم چیزی اینطوری منو بریزه به هم. اینطوری تصمیم عاقلانه تری می گیرم. اروم باش. می گی نمی ذارم ارامشمو بریزه بهم اما عملا موفق شده.

اینجا پشت پرده ست....
طول میکشه
زمان میبره ولی درست میشه
همیشه اون آخرش درست میشه
"آری شود ولیک به خون جگر شود!"
.
.
.
.
Tnx Sir

... 1391/07/09 ساعت 20:12 http://www.shahrtab.blogfa.com

چشم خانومی شما هرچی بگین !!!

میبینی؟
"رطب خورده ای که منع رطب میکنه!"
دعوت به آرامش میکنیم و خودمون شدیم عین پاپ کرن توی ماهیتابه!
.
.
مرسی که خوبی

خودم 1391/07/09 ساعت 22:21 http://raha70sh.blogfa.com

به خودت بیش از همه ی دنیا اهمیت بده
تویی که می مانی
دیگران می روند
از خودت به خاطر هیچ کس نگذر
تنها پشیمانی ست که عاید ت می شود

هیچ وقت از هیچ رفتار و کرداریم پشیمون نیستم

هر کاری کردم و شده توی اون برهه درست ترین انتخاب و راه بوده

میگذرم و گذشتم نه به خاطر دیگران
به خاطر خودم
ولی این یکی فرق میکنه
خیلی فرق میکنه
.
.
مرسی

[ بدون نام ] 1391/07/10 ساعت 00:21

به چه چیزهایی توجه میکنی الی.به فرض مامان یا باباش باشند.زود میندازند گردن اینکه بهم نرسیدی اینم نتیجه.
اونی که سوار میشه و سوار میکنه به تنها چیزی که فکر میکنند هرزگی و اون لحظه است.به بعد فکر نمیکنند.اگر بخوای دقیق بررسی کنی علت داره این کار ولی نمیشه تمام حماقتها و هرزگی ها را انداخت تقصیر جامعه و دیگران.آدمهای زیادی میشناسم که در سخت ترین شرایط آدم بودند.

عجب!
بعضی وقتا باید بلد باشی چطور قائم بزنی توی دهن کسی که به زندگیت و آرامش زندگیت چشم داره. که دهنش پُر ِخون بشه، کله اش تکون بخوره یادش بره به چی فکر می کرده....

بازم عجب!

داداشی 1391/07/10 ساعت 00:58

خـــدایـا؛ متبــرکـم گردان تا " عشـق ورزیـدن " و " خنـدیدن " را بیامــوزمــ . به " همــه " عشق بـورزمــ ، حتی کسانی که مـرا دوست ندارند ، درکم نمیکنند و به من آسیب رسانده اند.... از من بـد گفته اند و از مـن بـهـره کشـی کرده اند. بـادا که در همه ی شرایط و مـوقـعیت های زندگـی" بخندمــ " و " بدانمــ " در هـر چـه روی میدهد ، رحـمـت تــــو نـهفتــه استـــــ . همینــــ
(این را شما ابتدای وبلاگ با دست مبارک نوشتید یا اغتشاشگران با دست قلم شده مبارک غلط زیادی کردند؟)

وقتی دشمن به خاکتو زندگیت تجاوز میکنه چی کار میکنی؟
دستش را میگیری و میگی بیا با هم یه چایی بخوریم و بعد بهش توی همون مراسم چایی خورون میگی :"از تو بعیده !از خر شیطون پیاده شو و بعد اگه راضی نشد میگی : اشکالی نداره....چون دوستت دارم و اینا میخوای بدون خون و خونریزی یه تیکه از علی آباد سفلی را بهت بدم که خون از دماغ کسی نیاد و بریم به خوبی و خوشی؟!"
.
.
.
عجب!

*@*@*@ 1391/07/10 ساعت 11:23

.
.
.
.

سریال "او یک فرشته بود " را یادته؟
یادته واسه کی چه اتفاقی افتاد؟
یادته از کجا شروع شد و به کجا ختم شد؟

گاهی تمام مردم این شهر جانی اند
.............................................

احســــــان 1391/07/10 ساعت 12:21

هر وقت سرم به سنگ میخوره علیرغم به هم ریختگیم میگم اینم یه تجربه و یه عبرت بود،تو تمام تجربیاتم یه مورد هست که چند وقته باهاش زندگی میکنم ( آخه میگند بعضی از زخمها را نباید ترمیم کرد یا فراموش کرد باید اونو هر چند وقت یکبار بازش کرد و روش نمک پاشید تا همیشه بیادت بمونه که دیگه اشتباه نکنی )
اونم اینه که اگه میخوای تو زندگیت موفق باشی نباید از کسی انتظار داشته باشی ،
نه انتظار صداقتــــ
نه انتظار متانتــــــ
نه انتظار نجابتــــــ
نه انتظار همراهیـــ
نه انتظار رفاقتـــــ
نه انتظار دوستیـــ
نه انتظار پاکیــــ
ونه هیچ انتظار دیگه ای
اینطوریه که میتونی همیشه با آرامش زندگی کنی چون دیگه هیچ دروغی از هیچ کس بهمت نمیریزه
هیچ خیانتی از هیچ کس داغونت نمیکنه
هیچ هرزگی ناراحتت نمیکنه
وهیچ و هزاران هیچ دیگه........

اینو تو گوشت فرو کن :
گر امر شود که مست گیرند در شهر هر آنچه هست گیرند


دخترم با تو سخن می گویم
زندگی در نگهم گلزاریست
و تو با قامت چون نیلوفر ، شاخه ی پر گل این گلزاری
من به چشمان تو یک خرمن گل می بینم
گل عفت ، گل صد رنگ امید
گل فردای بزرگ ، گل فردای سپید
چشم تو آینه ی روشن فردای من است
گل چو پژمرده شود جای ندارد در باغ
کس نگیرد ز گل مرده سراغ
دخترم با تو سخن می گویم
دیده بگشای و در اندیشه گل چینان باش
همه گل چین گل امروزند
همه هستی سوزند
کس به فردای گل باغ نمی اندیشد
آنکه گرد همه گل ها به هوس می چرخد
بلبل عاشق نیست
بلکه گلچین سیه کرداریست
که سراسیمه دود در پی گل های لطیف
تا یکی لحظه به چنگ آرد و ریزد بر خاک
دست او دشمن باغ است و نگاهش ناپاک
تو گل شادابی ‏
به ره باد مرو !!!
غافل از باد مشو
ای گل صدپر من
همه گوهر شکنند
دیو کی ارزش گوهر داند ؟
دخترم گوهر من ، گوهرم دختر من
تو که تک گوهر دنیای منی
دل به لبخند حرامی مسپار ، دزد را دوست مخوان !
چشم امید به ابلیس مدار
ای گوهر تابنده بی مانند
خویش را خار مبین
آری ای دخترکم
ای سراپا الماس ، از حرامی بهراس …
قیمت خود مشکن
قدر خود را بشناس
قدر خود را بشناس
............
.........
.....
.....
.........
............
ترجمه کل متن: خره هلاک همین غیرتتمـــــــــــــــــــــــ
همینـــــــــــــــــــــــــــــــــ.

گاهی یادم میره
گاهی یادم میره نباید داشت
انتطار را میگم
:)
اما زود باز یادم میاد
انتظار ندارم از کسی
اما از خودم دارم....
خداراشکــــــــــــــــــــــر.....
.
.
دخترم گوهر من ، گوهرم دختر من
تو که تک گوهر دنیای منی
دل به لبخند حرامی مسپار ، دزد را دوست مخوان !



سلام
خیلی خوبه که هنوز انسانهای زیادی بی تفاوت از این موضوعات نمیگذرند .
و این یعنی اینکه روح خدا هنوز در انسانیت جریان داره ...
ممنون از اینکه
امربمعروف و نهی از منکر رو بیاد ما هم انداختید.

امر به معروف؟ نهی از منکر؟
دلم میخواد فقط قدر خودشون را بدونن
بدونن ارزششون بیشتر از این چیزاست
بدونن نباید شبیه خیلی ها باشن
باید با خیلی ها فرق بکنند
باید...
عجب!
چا باید از خودش آب داشته باشه
حالا من هر چی بزنم تو سر خودم!

نمی شناسمت و برای همین راستش متوجه نشدم اصلا ماجرای که گفتی در مورد چطور آدمی هست ولی قرار نیست همیشه از نظر همه مهربون باشیم ... هرچند واسه خودمم سخته :دی
ایما کیه ؟

مرسی که بهم سر زدی . کامنتت انرژی بخش بود

خودمم خودم را نمیشناسم!
دیگه یه دختره هزارکیلویی که جای خود داره !
عجب!
ایما پرند یکی از بهترین هاست
روی اسمش کلیک کنی خودت میفهمی.....


ما کلا توی کار انرژی و مدیتیشن و انرژی درمانی و فال قهوه و یوگا و تازگی ها هم امر به معروف و نهی از منکریم
!
خانوم روسریتو بکش جلو تا ندادم ببرندت کهریزک به جرم اختلاس و لکه دار کردن عفت عمومی...
د ِ بکش جلو اون لچک رو

فقط یه مرد ایرانی میتونه بابوق ماشینش:هم سلام کنه هم خداحافظی هم فحش بده هم تشکر کنه وهم خانم بلندکنه....برم این مردهای هنرمندو

بــِــرید این مردهای ایرانی را
شوما بوگو مرد ما میگیم عناصر ذکور
!
مرد کوجا بود خواهر؟

[ بدون نام ] 1391/07/10 ساعت 21:34

خدا لحظه ای به خودتواگذارت نکنه
بدتر ازینم میشی
ایقدر به خودمون مطمئن نباشیم چون اگه لحظه ای پات بلغزه دیگه لغزیده
چی میخای جواب بدی ؟خدا داند
پس نگو....................
بگو..................

خدایا لحظه ای به خودم واگذارم نکن
خدایا لحظه ای به خودمون ما را وا نگذار!
الهی آمین!
بدتر از این؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
یعنی چی دقیقن؟
مگه الان چمه؟!
عجب!
این از اون کامنتای غرض ورزانه و بغض آلوده ها!
.
.
من از اون آدمای بی جنبه م که پام هیچی تمومه وجودم میلغزه!
اون موقع می ایستم اعتراف میکنم و تقاضای مجازات دارم از اونی که اون بالاست..
اعتراف میکنم شرایط و موقعیت و اجبار من را به اونجا رسوند.مجبورم کردند.من خودم ،خودم را به هیشکی پیشنهاد نکردم.به هیشکی آویززوون نکردم.من خودم را به هیشکی عرضه نکردم!من با اختیار خودم شروع نکردم! ادمه ندادم.فرو نرفتم.غرق نشدم!

نمیگم :کردم ،خوب کردم دلم خواست .بتون و بکن!
میگم : شد ،نباید میشد، خاک بر سرم! مستحق مجازاتم!گردن از من ،ساطور از خدا!

ماریا 1391/07/11 ساعت 02:01 http://paeeze1363.blogfa.com

سلام الی جان
نمیدونم چرا یاد این جمله افتادم که میگه درد را از هر طرف نوشتم درد بود...

و درمان که شد "نامرد" !

نمیدونی ، دست خودت نیست ، نرفتی اگه یه بار بری دیگه نمی خوای برگردی ایران

یعنی من مرده این "تبلیغاتتم " برای پست هات ها!
یعنی بیبین کارادا!

[ بدون نام ] 1391/07/11 ساعت 10:40

نشستی توی خونت و اراجیف سر هم میکنی.بدون اینکه بدونی کسی که اسمش را گذاشتید فاحشه یا هرزه مجبوره.وگرنه کدوم آدمی حاضره به خودش خیانت کنه.اون به قول شما فاحشه تنش را میده نه روحش را.سگش به خیلی ها شرف دار

خانوم عزیز،آقای محترم!
شمایی که اسمت را نمینویسی وقتی قراره حرفی بزنم گیج میشم.
گیج میشم الان این همونه یا اون همون نیست
الان باید ادامه ی حرفم را بزنم یا از اول شروع کنم
منظورم اسم خودت نیست
اسم که یه نشونه ست
منظورم هرچیزیه که نشون بده تو تویی و توی ِ قبلی یا بعدی نیستی
علی ایهاالحال....
چند وقت پیش یه جا خوندم
اینقدر در شأن و منزلت فاحشه ها این روزا حرف میزنند و اینکه تنشون را میفروشند نه روحشون و هر فاحشه ای یه آینده ای داره و هر قدیسی یه گذشته که میترسم فردا اگه توی مدرسه موضوع انشاء دادند : میخوهید در آینده چه کاره شوید ،بچه ها بنویسند :"فاحشه!" ...چون تنش را میفروشه ولی روح و شرفش را نه!
عجب!
والا پست من راجب تقبیح و یا تحسین این آدما نیست
پست من نشآت گرفته از یه ماجراست که دارم لمسش میکنم و باورش دارم
راجب آدم و آدماییه که بهشون میگند "زالو"
راجب زنهاییه و البته مردهاییه که اسم هم جنسهاشون را به لجن میکشند
یه جا خوندم وقتی نمرود دست تعدی به همسر ابراهیم دراز کرد ،به اذن خدا دست نمرود سنگ شد....
مهم نیست اون دست تعدی چه طوری باشه
به کجا و چه جایی از زندگی باشه
مهم اینه تاوان داره
و مهم اینه اونی که اون بالاست اگرچه تو رو آزاد گذاشته اما ازت انتظار داره
دوباره پست را بخون
به مقام شامخ فاحشه های محترم توهینی نکردم
گفتم برند یه جا دیگه چترشون را باز کنند
گفتم مرا به خیر تو امید نیست ،شـــــــــــــــــــــــــــــــــر مرسان
همین

سلام.واقعا از وبلاگت و شخصیتت و کلام بی پردت خوشم اومد.مفتخرم کن به سر زدن به کلبه خراباتی من.برای پست جدیدی که توی وبلاگم نوشتم نیاز به نظرات تاثیر گذار شما دارم.لطفا وبلاگم رو منور بفرمایین!!!!!!!!!
م ن ت ظ ر م . . . .
راستی اگه قابل بودم لینکم کن
یا مهدی

با تشکــــــــــــــــر.....

ما آزموده ایم در شهر بخت خویش
ویرون کشید باید از ورطه رخت خویش
...........................................
تا بغض باشد صدایی نیست برای هیچکس

از بس که دست می‌گزم و آه می‌کشم
آتش زدم چو گل به تن لخت لخت خویش

دوشم ز بلبلی چه خوش آمد که می‌سرود
گل گوش پهن کرده ز شاخ درخت خویش

کای دل تو شاد باش که آن یار تندخو
بسیار تندروی نشیند ز بخت خویش

خواهی که سخت و سست جهان بر تو بگذرد
"بگذر ز عهد سست و سخن‌های سخت خویـــــــــــــــش....."

سمن 1391/07/11 ساعت 13:32

.......................

اصلاً قبول حرف شما، من روانی‌ام

من رعد و برق و زلزله‌ام؛ ناگهانی‌ام

این بیت‌های تلخِ نفس‌گیرِ شعله‌خیز

داغ شماست خیمه زده بر جوانی‌ام.....

شاعر شنیدنی است ولی دست روزگار

نگذاشت این کــه بشنوی‌ام یا بخوانی‌ام

این بیت آخر است، هوا گرم شد؛ بخند

من دوست‌دار بستنی زعفــــــــرانی‌ام

خیلی خوش غیرتی بانو. ای لاو یو!!

آی لاو یو تو...
آی لاو یو پی ام سی !
.
.
.
رگ غیرتو میبینی!
باد کرده!
نفس کــــــــــــــــــــــــش!

رز 1391/07/11 ساعت 16:04 http://acme.blogsky.com

شاید رأی با اکثریت باشه اما حق با اکثریت نیست

شبی با بید می رقصم ، شبی با باد می جنگم

که من چون غنچه های صبحدم بسیار دلتنگم

مرا چون آینه هرکس به کیش خویش پندارد

و الّا من چو مِی با مست و با هشیار یکرنگم....
.
.
.
فعلا که نه رأی با اکثریته نه حق !

ابتدای غزل: انتها فروشی نیست
بخوان و گوش بکن، منتها فروشی نیست
برای اینهمه خفاش کور مادرزاد
چه فرق می کند آیینه ها فروشی نیست
که درد و عشق و شرف شعرمایه های منند
تو هرچه خرج کنی این سه تا فروشی نیست
کلاس درس، ردیف ششم، و حرف حساب
که عدل – حرف علی مرتضی – فروشی نیست
غزل به بیت ششم که رسید شاعر رفت
کسی نبود بگوید خدا فروشی نیست
چه استکان قشنگی، چقدر این ... آقا؟
عزیز! دست نزن ... هی شما!... فروشی نیست
به جای اسم خودش نقطه چین گذاشت، سپس
نوشت پشت سرش: شعر ما فروشی نیست

به روی دل نوشتم من که این منزل فروشی نیست

سرایی که بیارامی لباسی که بپوشی نیست

به روی سینه بنوشتم من که مشکل می پسندم من

به اصرار و به استدعا به کاری که بکوشی نیست

تو گفتی لااقل یکبار گویم دوستت دارم

بدان عشقم نمی آید و اشکال از خموشی نیست

که این جمله ملالت ها ریاضت طلب دارد

چو جامی که بنوشانی چو آبی که بنوشی نیست

بسان تو هزاران کس به عشقم مدعی بودند

برای ادعای تو دگر بیچاره گوشی نیست......


Iman2003 1391/07/11 ساعت 16:39

woooooow..yani eli sedat to sher khondan namose ehsaseeeeeeeeeee..yade on shabaye to beylux oftadam

نسیم خوش خبر! از نور چشم من چه خبر؟

همیشه در سفر! از بوی پیرهن چه خبر؟

تو پیکی و همه پیغام عاشقان داری

از آن پری، گل قاصد! برای من چه خبر؟؟؟؟؟

از این طرفا مهندس!
یعنی من مرده تعریفت هستم!
ما هم ناموس پرست
!

شما یادش می افتی ما هی از یادش میایم بیرون :)

بابک 1391/07/11 ساعت 22:07

والله با این نوناشون

والا با اون نوناشون!
یا خمیره یا سوخته!
تازه خیر سرشون خوب چیزی تحویل مردم میدادند...گرونش هم کردن!
دلارا بوگووووو

مردم بود مردهای......اصن از اولم مرد نبود

بود
از اول بود
یهو غیب شد
گم شد
نیست شد
نابود شد
انگار که نبود
انگار که از اول نبود
انگار که.....
مرد هم مردای قدیم
هونا که مرد بودند
همونا که مردند
همونا که......



راسی هنوزم هست
میگند گم شده
ما هم میگیم گم شده

ELI KACHAR 1391/07/12 ساعت 12:50 http://KOOCHE54.BLOGFA.COM

از لطفته که اومدی معمولا برای کسی کامنت نمیزارم اما از این که اومدی و خوندیم ممنون

الی که باشی میگردی دنبال تمام الی ها
شاید یکی از اون الی ها خودت باشی
شاید یک الی هم.....
عجب!

ممنون از الی ای که کامنت نمیذاره ولی هست

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد