_____ مـن دخـتــره خــوبــی ام ! _____

_____ مـن دخـتــره خــوبــی ام ! _____

" اَمَن یُجیب ،حال دلم اضطراری است ..... از دختری که بد شده دیگر فراری است "
_____ مـن دخـتــره خــوبــی ام ! _____

_____ مـن دخـتــره خــوبــی ام ! _____

" اَمَن یُجیب ،حال دلم اضطراری است ..... از دختری که بد شده دیگر فراری است "

به المیزان قسم تفسیر یوســـف میکند رویت...

هوالمحبوب:

نه تنها چشمهایت سوره ی والشمس میخوانند

به المیزان قسم تفسیر یوســـف میکند رویت...

نه اینکه تا به حال نشنیده باشم!

نه!

شاید هزاران بار اسمم را از دهان هزاران نفر شنیده ام و گاهی هر چقدر هم که خواستم تظاهر کنم که اصلا برایم مهم نیستند ، یک جایی، یک وقتی و یک روزی که اصلا انتظارش را نداشتم درست وقتی که بلد بودند چه طور" الف "  ِدوم اسمم را جوری بکشند و ادا کنند که دلم از جا کنده شود ،دلم خواسته  به جان "هااان؟" یا "بعله؟"  ،"جانم " نثارشان کنم و ازشان بخواهم هی الف دوم اسمم را بکشند و صدایم کنند تا من از ذوق بمیرم و هی تند تند "جان ِ الهام ؟ " پخش و پلا کنم و به پایشان بریزم!!!

اصلا تا به حال اسمتان "الــــی " بوده که وقتی "ی" ِ اسمتان را میکشند و تاب میندازند توی ادا کردنش و زبانشان را یک جوری توی دهنشان میچرخانند که قند توی دلت آب شود و "الــی " را تلفظ میکنند، در دم بمیرید و نتوانید نگویید "جانم؟"،آن وقت هی توی سرتان بزنید که جلوی دهن گشادتان را بگیرید و به "هااان؟" یا "بعله ؟" اکتفا کنید آن هم سرد و بی خیال و هی به خودتان بگویید:" آدم که "جانم؟" را برای هر کسی که بلد بود اسمش را هیجان انگیز صدا کند که خرج نمیکند.حالا به فرض هم بلد باشند الف دوم " الهام"  یا "ی "  الــی را بکشند تا بمیری !یا به فرض هم بعد از عمری که تو را حسرت به دل شنیدن اسمت از دهانشان گذاشته اند یک جوری اسمت را ادا کند که دلت مردن بخواهد!"

باید رو راست باشم!

باید اعتراف کنم که یک بار این اتفاق افتاده! یک بار از شنیدن اسمم مردم ،درست وقتی که بلد بود چه طور صدایم کند با آن برق چشمهایی که نمیشد به پایش نمرد گفت الی و حتی نگفت الهام!!! و من به "هاااان؟" اکتفا کردم و هی توی سرم زدم که "الــی  آدم باش!" و با شنیدن "کوفت !هااان چیه؟بگو بعله!" از دهانش مرا تا آخر عمر حسرت به دل شنیدن حتی همان الــی با   "ی" ِ تابدارش گذاشت...

باید باز هم رو راست باشم!

باید اعتراف کنم که یک بار "جانم "هایم را خرج کردم ،درست جاییکه بلد نبود اسمم را چه طور صدا کند و من مجبور بودم به عاشقی ! و شما هیچ وقت اسمتان الی نبوده که بفهمید چقدر درد دارد! که بفهمید چقدر زجر دارد که مجبور باشی به عاشقی آن هم برای کسی که حتی بلد نیست اسمت را جوری صدا کند که دلت بخواهد بمیری! که چشمهایت را ببندی و افسارت را بدهی دست تمام اعتمادت و دلت را خوش کنی به چک اطمینانی که پشتش را امضا کرده اند!شما که الــی نبودید که بفهمید چه میگویم، بوده اید؟

داشتم میگفتم...

شاید هزاران بار اسمم را از دهان هزاران نفر شنیده ام که بلد بودند چه طور" الف "  ِدوم اسمم را جوری بکشند و ادا کنند که دل را هوایی کنند. که بلد بودند کاری کنند که برای اسمت بمیری اما فقط بلد بودند ! هیچ کدامشان اشک به چشمانم نیاوردند وقتی مرا به اسمی خطاب کردند که هیچ کس جز عده ای خاص مجاز به صدا کردنم نبودند.بلد نبودند کاری کنند آن هم بدون منظور و با تمام منظور که وقتی صدایم میکنند دست از تمام کارهایم بکشم و دست بگذارم زیر چانه ام و آرزو کنم که کاش دوباره صدایم کنند.

ولی او با تمام کوچکی اش میان این هزاران آدم ِ بزرگ توانست! امروز دلم خواست بمیرم...امروز که شنیدم نه الف دوم اسمم را کشید و نه "ی " الـــی  را تابدار و پرپیچ ادا کرد ولی به اسمی خطابم کرد که هیچ کس اجازه ی صدا کردن مرا جز او و برادر و خواهرهایش نداشت،اشکهایم تند تند جاری شد از چشمهایم و نتوانستم "جانم " نگویم...

نتوانستم به نفس نفس نیفتم بعد از هربار صدا کردنش و "جانم ...؟ جانم ؟..." گفتن که او باز با اشتیاق صدایم کند و من با اشتیاق و اشک "جانم ...؟ " نگویم...!

... تو از کجا آیین دلبری را اینگونه بلد شدی ؟

چه طور بلدی جوری بگویی " آجـــــی " که تمام سلولهای وجودم به لرزه بیفتد که تمام الــی شنیدن ها آن هم با "ی " تابدار و الهام شنیدن ها  با  الف ِ کشیده ی دومش که شنیده بودم پیششان رنگ ببازد..

تمام زندگی ام را میدهم تا " آجـــی " صدایم کنی...من عاشق " آجـــــی " بودن و "آجــــی " خطاب شدنم ...

من عاشق "آجــی " خطاب شدنم آن هم از دهان تو تا تمام "جانم " هایم را به پایت بریزم...

مــن تمام زندگی ام را میدهم و غرق میشوم توی چشمــهای الــــی کـُــشـَت.تـــو فقط بگـــــــو  "آجــــی ..."!

الـــی نوشت :

یکـ) به المیزان قســـم خدا تو را تنها به خاطر من فرستاد دختر کوچولوی ِآجـــی...!

دو) دلم برای سفــر با تو وَه چه دلتنگ است...!

سهـ) حالــا هـــی شمـــا بگـــوییـد...!  از اینجا بخوانید :|

+ بلاگفایی ها ! برای من باز نمیشوید!

نظرات 67 + ارسال نظر

خوبم الی جون

فقط شوق مکه بهم انرژی می ده این روزا

با دیدن زاینده رود پر آبی که کاش هیچ وقت بسته نمی شد


چشم گل دختر

آدرسم می ذارم هر وقتی میام


راستی این غزلای قشنگ واسه کی ین؟

همش جدیده
هیچ وقت جایی نخوندم

به به حاج خانوم

مگه زاینده رود را بی الـــی میبینی بهت میچسبه ؟؟؟

من که گل دختر نیستم که ، من الی ام !

گلدختر گلدختره :)

غزل این پست از علیرضا قزوه است و غزل پست بالا از نجمه زارع

اونقدرها هم جدید نیست اگر چه هر موقع میشنوی و میخونی تازه ست

:)

فریاد زدم که در غمش خواهم مرد

دل طعنه زنان گفت : غمش بایدخورد

شیرین تر ازاین غم چه هنر دارد عشق؟

عشق است و هزار منتش باید برد!!

چون هر چه وقف گشت به زودی شود خراب

کردیم وقفِ عشقِ تو ملکِ وجودِ خویش...

مورچه 1392/03/13 ساعت 22:03

تو خدای احساسی الی..می دونستی..؟
خدای احساس دخترانه ای که گمش کرده ام...

و خودش هم خودش را گم کرده

هم خودش رو و هم احساسش رو و هم...

مورچه ...چقدر با تموم ه مورچگی ت بزرگی دختر :)

مده آ 1392/03/13 ساعت 23:18

بله بله حتمن عکس کتابخونه تو بذار عزیزم :) از الان هم آماده شدم برای حسادت کردن :)

اگر حتی یک نفر با دیدن عکس کتابهامون تشویق به کتاب خوندن بشه یا با کتابی که نمی شناخته آشنا بشه و بخوندش .. خیلی با ارزشه :)

بگردم این حس تشویقتون رو ....

و من تموم کتابخونه های دنیا را حسودم...

حتی کتابخونه ی خودم :)

مونیکا 1392/03/16 ساعت 06:39 http://ta-mat.blogfa.com

بلــــــــــه! ما الی نبوده ایم و نمیفهمیم اما یک الی داریم که این چیزهارو با آب و تاب برامون تعریف کنه جوری ک حس کنیم ما هم الی بوده ایم!!

زلیخا گفتن و یوسف شنیدن

شنیدن کی بود مانند دیدن...؟!

خدا را شکر که با تعریف ها میتونید حس کنید و الی نیستید :)

مونیکای ما خودش خوبه ؟

چه نی نی خوشگلی..........

ممنون رابینسون ...

:)

من ازت دورم و حالم خوش نیست، بی هوا تا ته دریا میرم
بهتره به فکر من باشی که، دارم از ندیدنت می میرم ...

به امید ِ سلامتی هر چه زودتر عزیزتون الـــی بانــو

بهتره به فکر اون باشی که داره از ندیدنت میمیره!

عجب!

(این بلاگ اسکای این شکلک ها رو خورده نمیشه اینجا آیکون ه "آآآآه " بذارم :) )
به امید سلامتی ه همه ی اونایی که عزیزند و اونایی که حتی عزیز نیستند :)

الا ای پاسدار انقلاب کشور عشق
نام نیکویت همیشه ثبت، اندر دفتر عشق
تو کردی اقتدا در عزت و ایثار به آنکس
که هستی اش فدا بنمود و گردید"مظهر عشق"
ولادت امام حسین-ع و روز پاسدار مبارکباد.

تمومه عیدهای این ماه مبارک همگی و شما :)

سامی 1392/03/26 ساعت 10:53

این کوچولو چقدر نازه...!!!

ممنون...

گلدخترمون خیلی ناز تشریف دارند :)

درود
متن زیبایت رادروبلاگ زیتون خواندم چقدرزیبا قلم میزنی بانو

دلم زیتون سبز شعرت را خواست هوای آجی ات درسرم پیجیدونگاه گرم دخترک شیرین زبان /حلوای غمم را پخت
دلم می خواهد برایم شعری بگویی که آرام شود این دریای
مواج سرگردانم/
منتظر حضورسبزت هستم بانو
باافتخاربه سروده های من آرزوی پیوستی

وبلاگ حکیم باشی پر حس ه خوبه .مخصوصا واسه من که زیتون زیاااااااااااد دوس دارم :)

چقدر قشنگ شع ـر شدیدا :)

دکمه روشن کردن کولر باید همه جای خونه باشه

دکمه خاموششم تو انباری زیر دبه سیرترشی

واسه اینکه دست بابا بهش نرسه !


واالا دبه ی سیر ترشی زیر تخت باباست از بس اوشون علاقه مندم

ما نه کولر میخوایم نه سیر ترشی ...اوتا جیب ما را نزنند دکمه کولر و سیر ترشی پیشکش :|

آرزوی 1392/04/07 ساعت 21:48 http://iranpomes.blogfa.com

درود بر شما
انجمن شاعران ایران انجمن ساماندهی شده است

که شامل فعالیت هایی نظیر :شعر-ترانه- کارگاه شعر(دوبار در ماه) - داوری شعر(بصورت فصلی و هر سه ماه یکبار) - دکلمه شعر(بصورت فصلی) - مصاحبه و گفتگوی ادبی(بصورت فصلی) نیز می باشد
منتظر حضور گرمتان هستیم...[گل]

با تشکر...

درود
حس من میخواند........
منتظرحضورسبزتان هستم[گل]

با تشکر...

درود
افطاری منتظر حضورسبزتان هستم[گل]

با تشکر...

امروز من فردا شما و...
دعوتید به شهادت
دعای خیرم صفای سینه ی حقت[گل]

با تشکـــــر...

ava 1392/06/09 ساعت 00:43 http://avaybaran63.blofga.com

فقط کافی است عالی باشید تا کائنات به شما بهترینها را ارزانی کنند ...
عالی بودن یعنی بهره بردن از تمامی ثانیه های زندگیمان .....

عزیزم با افتخار لینک شدی تا فراموش نشی

وااای که چقد شوما ما را خـِجالـِـت میدینا :)

آه از جدایی

امان از جدایی :|

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد