هوالمحبوب:
مامان ِ نرگس میگفت خدا زن را با طبیعت و ذاتی خلق کرده که فقط بتونه یک عشق رو توی دلش جای بده و تنها عشقی که میتونه همزمان با اون عشق و حتی بیشتر از اون عشق توی وجودش رخنه کنه و وجود داشته باشه و خللی به اون یکی عشق وارد نکنه،عشق زن به فرزندشه.میگفت برای همینه که وقتی زنی عاشق مردی میشه تمام مردهای دیگه از چشمش می افتند و به نظرش بی ارزش میاند و انگار که نمیبیندشون.میگفت تمام وجود زن میشه اون مـَرد،حتی اگه برای اونطور شدن تلاشی هم نکنه.کافیه فقط با همه ی وجود عاشقش باشه و بشه.برای همین بود که مامان نرگس زن هایی که بیشتر از یک مـَرد را دوست داشتند و وقتشون و فکرشون و قلبشون را صرف اون ها میکردند را بد و بی حیا یا هرزه نمیدونست.مامان نرگس میگفت این زن ها بیمارند که برخلاف قانون ِ خلقتشون رفتار میکنند و باید درمونشون کرد و یا اگر قادر به درمونشون نیستی باید ازشون دوری کنی!
اولین بار قبل از اینکه راهی ِ سفر تعطیلات نوروز نود و سه بشیم،کردستان را از دهن مامان ِ نرگس دیدم و شنیدم.میتونی تصور کنی اون شنیده ها از دهن زنی که خودش و باورهاش را خیلی دوستش داشتم و دارم چقدر برام شیرین و رویایی بود.زنی که شخصیتش برام قابل ستایش و احترام بود و هست و تنها کسی ِ که به خاطرش به نرگس حسادت میکنم.وقتی میون درس خوندن و درس دادن یهو گریز میزد به سرزمین پدریش و از اعتقادات و باورهای مردم اون منطقه و همه ی منظره های بکرش برام حرف میزد،همه ی خستگی م از بین میرفت و من میشدم سرتا پا گوش برای لذت بردن.
وقتی اونجا را به چشم خودم دیدم مطمئن شدم کردستان فراتر و زیباتر از اونهایی بود که مامانِ نرگس گفته بود ولی من با وجود ِاون همه زیبایی،خوشحال نبــــودم!
ما را سر باغ و بوستان نیست
هر جا که تویی تفرج آن جاست...
مایه ی خوشدلی آنجاست که دلدار آنجاست ...
می کنم جهد که خود را مگر آنجا فکنم ...
دیده دریا کنم و صبر به صحرا فکنم
و اندرین کار دل خویش بدریا فکنم
+شما باز اسمت رو ننوشتی ها خانوووم
مطلب خوشگلی بود عزیزم
راستی اگر دوست داشتی به سایت ما هم سر بزن
http://berangeto.com
آدرس وبلاگ را باس این کنار گذاشت ها عسل خانوم
سلام الی جان شیرین سخن
خوبی خانوم؟ همیشه به سیر و سیاحت باشی و بنویسی و ما هم بخوانیم نوشته های قشنگت رو
الی راستی برای خودت از کردستان چی خریدی ؟ هر چیزی خریدی مبارکت باشه حتما خاطره ی نوشتن اون چیزی که دوست داشتی و خریدی را هم بنویس که مطمئنا شنیدنی و دوست داشتنی خواهد بود . الیییییییییی
کلی چیز میز خریدم گل گیسو

در قسمت های بعدی مینوسیم این همه ولخرجی م رو :))
اگه هوسه،یه دفعه بسه! ما ترجیح میدیم بشنیم توی خونه ببافیم دونه دونه....بپوشیم خوشگل بشیم عینه یه دسته گل بشیم
چشم های تو قهوه ی ترک است !



ابروانت هوای کردستان!
خنده هایت کلوچه ی فومن!
گریه های تو چای لاهیجان!
ساحل انزلی ست چشمانت...
موج ها آبروت را بردند...
تن داغ تو ماسه ی دریاست...
توی گرمای ظهر تابستان.
ای درخت مبارک نارنج...
تو چراغ محله ی مایی!
مرد همسایه ی شما دزد است...
شاخه ات را برای من بتکان!
مثل اخبار تازه می مانی
که به چشم کسی نیامده ای...
نکند ناگهان یکی برسد !!!
برساند تو را به گوش جهان....
مستی و می روی به جانب چپ...
مستی و می روی به جانب راست....
گاه مثل مقاله ای در شـرق...
گاه چون سرمقاله ی کیهـان!
ماه مرداد بی تو می گذرد...
حیف این هفت تیر خالی نیست !
من خودم پیش پیش می میرم!
دیگر این قدر ماشه را نچکان!!!!
آرش پور عیزاده
الی...جانمون که میگه یه چیزی و یه جایی و یه کسی و یه کاری و یه حرفی و . . . اصلا همه اونچه که الی... میگه قشنگه، قشنگه
گاه چون سرمقاله ی کیهان

فقط بخواه به پایت نمرده جان بدهــــم
"برای کشتن من خواهش از تفنگ نکن..."
+شوما خودتون قشنگین ساغر بانو!تازه شم تو هم توی سفرنامه هستی،کنار همون مسجده
مردمانی خاص و خونگرم
با طبیعتی بکر و وحشی
و همه چیز بی نظیر و هیجان انگیز :)
به آینده اندیشیدن
می اندیشیــــــــــم :)
سلام ودرود
آرامش هنر نپرداختن به انبوه مسائلیست ، که حل کردنش سهم خداوند است.لحظه هایتان لبریز از آرامش.
[گل][گل][گل]
و ایام به کام شما آقاااا :)
دلـ♥ـم خـیـلــی بــیــشــتــر از حـجـمــش پـــُر اســت ؛
پــُـر از جــایِ خــالـیِ ♥تـــو♥
پــُـر از دلـ♥ـتــنـگی بـرای نگــاهِ تـــو
پــُـر از خــاطـراتِ قــدم زدن
در کـوچــه پــس کــوچـه هـــای شــهـر بـا تــ♥ـــو
پــُـر از حس پــرواز
پــُـر از تــــــــ♥ـــــــــو ♥
سلام الی جونم خوبی خوشی؟"/؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
تو و نی نی مون چه طورید؟
:)
اگر چه دور تر از ماه نیمه شب بشوی
صلاح مملکتش را پلنگ می فهمد
تو ماه کاملـــی و نبودنت پلنگ وار
شب را به عمق ورطه ی فریاد میبرد...
الـــــــــــی خانوم با این مقدمه ای که از مامان نرگس و حرفاش درباره کردستان زدی حسابی دلم رو آب کردی :*
هرچند که جمله ی آخر حکم پتک رو داشت!
دل هر کی بره اونجا آب میشه میس روای :)
شما هم مثل ما چشمت رو روی جمله ی آخر ببند
خوبه. و البته شاید هم اون زن ها فقط کمى دوست داشتن تجربه میکنن و نه عشق رو...
باید یه سفر خاص برم کردستان...
والا چه عرض کنم!
ما دیگه میترسیم حرف بزنیم یهو خدا سر همون حرف زدنمون دست به کار بشه از وسط نصفمون کنه!:|
من که یه عمره کردستان (حالا حتمن نه خود استان کردستان!) زندگی می کنیم و با زیبایی هایش خندیدیم و با روزگار تلخش گریه کردیم نیز هنوز.. خوشحال نیستم!
خوشی دل می خواد، ما بیدلیم...
پس کلی خوش به حالتون حتی با اینکه خوشحال نیستین :)
چون من هم خوشحال نبودم اما کلن خوش به حالم :)