_____ مـن دخـتــرِ خــوبــی ام ! _____

_____ مـن دخـتــرِ خــوبــی ام ! _____

" اَمَن یُجیب ،حال دلم اضطراری است ..... از دختری که بد شده دیگر فراری است "
_____ مـن دخـتــرِ خــوبــی ام ! _____

_____ مـن دخـتــرِ خــوبــی ام ! _____

" اَمَن یُجیب ،حال دلم اضطراری است ..... از دختری که بد شده دیگر فراری است "

رفــته ام سمــــت یــک فرامـــوشی...چمدانـــی گرفته ام در دســــت !

هوالمحبوب:

تنها شماره موبایلهایی که بدون مراجعه به دفترچه تلفن و آدرس بوک گوشیم حفظم و بلدم بگیرمشون شماره ی احسان و شماره ی میتی کومون و شماره ی همراه اول خودمه!

تنها شماره تلفن های ثابتی هم که بلدم خونه ی خودمون و دفتر احسان و خونه ی نفیسه و فرزانه ایناست.شماره ی رمز و رمز عبور همه ی عابر بانکهام هم عین همدیگه است و همه شون با هم کپی ِ رمز فیس بوک و ایمیل و توئیتر و گوگل پلاس و نپلاس و هر چی شبکه ی اجتماعی و فرهنگی و هنری و حتی همین وبلاگمونه( کلن با این توضیحات مرد میخوام راحت بیاد زندگیم رو هک کنه و خلاص!)

من هنوز که هنوزه بعد از این همه سال وقتی میخوام وبلاگ "من دختره خوبی ام !" را باز کنم،میرم از توی کاربری ِبلاگ اسکای باز میکنمش که نکنه یهو آدرسش رو اشتباه بزنم،بعد شما انتظار دارین آدرس وبلاگ شما و تلفن و شماره پلاک خونه تون و کد پستی ش رو یادم باشه و وقتی بهتون میگم "جون بچه ت وقتی میای آدرس وبلاگت را بنویس که من عین ِ آقای هاشمی توی درس یکی مونده به آخره کتاب اجتماعی کلاس سوم که دنبال مریم میگشت،زمین و زمون را نگردم که ببینم باس از کجا پیداتون کنم!"،اونوقت شما حرصتون میگیره و میگید از الـــی دیگه انتظار نداشتم!

برو عامو از خدا بترس،من هنوز اگه شب بخوام برگردم خونه مون،توی کوچه گم میشم اونوقت شوما چه توقع ها دارینا!

الی نوشت:

بعد از دریافت سینزده عدد ایمیل و پیغام که فرمودید ما به هفت پشت اینطرف و اونطرف مون خندیدیم که واسه شما ایمیل send to all دادیم واسه تبریک عید نوروز و"تو که ادعا میکنی از اس ام اس ارسال به همه بدت میاد چرا واسه ما send to all میفرستی " و دعای عده ای مبنی بر "شوهر نمودن بنده ایشالا و در پی آن کتک خوردن اینجانب به دست شوهر محترم به دلیل این غلط زیادی!!" باس عرض کنم که:" ما رطب خورده ی منع رطب کن نیستیم اگه خدا قبول کنه و اون ایمیل را با دستان مبارک خودمون نوشتیم و از هیچ جا هم کش نرفتیم و البت که با تمام احساس قلبی و از صمیم دل برای تک تک اونهایی که فرستادیم تایپ نمودیم و دلیل یکی بودن متنش هم چیزی نبود جز اینکه به یک اندازه برام مهم و قابل تقدیر بودید و هستید و البت که اندازه ی اون "زیاده" و ما به همون اندازه که شماره و عدد و رقم و آدرس توی ذهنمون نمی مونه،آدمها با همه ی حجم بودنشون توی ذهنمون موندگارند." و من الله توفیق :)

به هـر کسـی که شبیـــــه تـــو نیـــسـت بدبــــیـــــنم!

هوالمحبوب:

یادته؟هفت سال پیش بود.همون موقع که هنوز تسبیحم پاره نشده بود و در عوضش مامان فرزانه بهم اون تسبیح شب نما را نداده بود.یا مامان تو اون تسبیح و جا نماز سفید ِ از مشهد اومده رو یا ستاره تون اون تسبیح دونه درشت زرد رنگ رو.همون موقع که من هنوز تنهایی نرفته بودم معصومه.همون موقع که هنوز روز رفتنم برات "شایلی" را نخریده بودم که گفته بودی نکنه برم سفر و بمیرم و کادوی تولدت را نداده باشم.همون روز که هنوز اون سجاده ی قهوه ای ِ بته جقه مال من نشده بود.

همون روزا که مامانت هنوز روضه نگرفته بود و بهم نگفته بودی دوشنبه بیام پیشت و من موقع دعا با اینکه پر از درد بودم روی پله های آشپزخونه تون نمیدونستم دقیقن از خدا چی بخوام و هیچی بهش نگفتم و فقط گریه کردم!همون موقع که هنوز سعیدتون نرفته بود مکه که تو ازش بخوای واسه الهام دعا کنه تا دلم آروم بشه و هر روز واسه گریه هام و حرفام گوش بشی.

همون روزای خیابون ِ میــر که من و تو توی یه آموزشگاه با هم کار میکردیم و تو مسئول بخش زبان شده بودی و من مربی و قرار شده بود هیشکی نفهمه ما همدیگه رو میشناسیم که یهو واسمون حرف در نیارند با پارتی بازی اومدیم سر کار.همون روزا که با هم رسمی سلام و احوالپرسی میکردیم و تو جلوی همه بهم تذکر میدادی که چرا دیر اومدم و بعد که همه میرفتند سر کلاس وسط درس دادنم در کلاس را میزدی و بهم میگفتی :"خانوم فلانی یه لحظه تشریف بیارید بیرون!" و وقتی می اومدم بیرون عین دختر و پسرهای عاشق که میترسند عاشقونه هاشون لو بره سرک میکشیدیم که کسی ما رو نبینه و همدیگه را بغل میکردیم و میبوسیدیم و سلام و صبح بخیر جانانه میگفتیم و بعد تا در یکی از کلاسها باز میشد زود من را میفرستادی سر کلاس و من توی دلم به خاطر داشتنت کرور کرور قند آب میکردند.

همون روزا که وقتی بعد از ظهر می اومدم و میدیدم نیستی و به همه گفته بودی عصر توی ِ یه شرکت دیگه مشغول کاری و نمیتونی بیای و فقط من میدونستم میخوای وقتی محمد میاد خونه،خونه باشی و بری استقبالش،واست نامه مینوشتم اونم رسمی و پر از رمز و رموز که فقط من و تو میفهمیدیم و میچسبوندمش به مانیتور که وقتی صبح میای اولین کسی که باهات حرف میزنه من باشم.

یادته؟همون روزا بود که محمد رفته بود سفـر و همون "تو"ی ِ آروم و سر به زیر رفتی واسه تسویه حساب توی "کیترینگ ".همون روزا بود که رفتی و گردن اون زن ِ مزاحمی که بدون رضایت تو شده بود منشی و به قول تو بعدها میشد موی دماغ را گرفتی و پرت کردی از اونجا بیرون و برام با هیجان،غیرت و قدرت نماییت رو تعریف کردی .

آره همون روزا بود که وقتی بهت گفتم یه خورده زیاده روی کردی گفتی نمیتونی تحمل کنی یه روز اسم کوچیک مردت از دهن ِ یه زن غریبه بیاد بیرون.یه روز که به واسطه ی روال عادی ِ کار خیلی چیزها بین زن و مرد عادی میشه تا جاییکه اسم کوچیک ِ همدیگه را که صدا میکنند انگار هیچ اتفاقی نیفتاده و تو هم نباید ناراحت بشی!

همون روزا که من خیال میکردم میفهممت ولی باز توی دلم با وجود محمدی که از چشمم بیشتر بهش اطمینان داشتم گمون میکردم زیادی حساس شدی و عکس العمل به خرج دادی.

همون روزا که من با تموم دوست داشتنت و بهت حق دادن،اونقدرها هم به حساسیتت حق نمیدادم!

هفت سال گذشت تا بفهمم درد داره ...خیلی درد داره اسم کوچیک ِ مردی که دوستش داری را با تمام اعتماد و اطمینانی که بهش داری از دهن ِ یه زن غریبه بشنوی که صداش میکنه،که خطابش میکنه،که حتی مرورش میکنه.

اون احمقی که گفته مردها غیرت دارند ولی زن ها حسودند را باید روی تخت مرده شور خونه شست!زن بلد نیست وقتی اسم کوچیک مردی که دوسش داره را از دهن کسی که نباید،میشنوه رگ گردنش بزنه بیرون و صورتش سرخ بشه و داد و فریاد بزنه و شاخ و شونه بکشه.یکی مثل تو میره و قبل از اینکه کسی به خودش اجازه ی همچین جسارتی رو بده ،گردن طرف را میگیره و از حوزه ی زندگیش پرتش میکنه بیرون و یکی مثل مــن فقط گــریــه میکنه نفیسه!!!

+ از اینجــا گــوش کنیـد

بـــوسیــدگـــی شــدیـــد دارم دکتــــــر ... !

هوالمحبوب :

مــی لـــرزم و ضـــعــف دیـــــد دارم دکتــــــر

مـــجنــونـــــم و شکـــــل بـیــــد دارم دکتـــــر

لـــب هــای مــن از تـــب جنون می ســـوزند

بـــوسیـــدگـــی شــــدیـــد دارم دکتـــــر ... !!!

اگه بخوایم از تعطیلات مزخرف و "اومدی خونمون آجیلمون رو خوردی میایم خونتون آجیلتون رو میخوریم !"و دید و بازدیدهای سرعتی و مارتن و "کی اومد خونمون و کی نیومد و کجا بریم و کجا نریم ؟"و "آمدیم نبودید!"های روی در خونه صرف نظر کنیم،شنیع ترین و حال به هم زن ترین مراسم نوروز این ماچ و ماچ مالی های مسخره است -که شما بهش میگید دست و روبوسی و دیده بوسی -که ملت تأکید مؤکد دارند به برپایی و انجامش!

یعنی اگه همه ی هم و غم ِمزخرفی و کسلی ِ نوروز را بذاری کنار و به جون بخری نمیتونی واسه خاطر ِ این مراسم فرخنده به خودکشی فکر نکنی!مخصوصن اگه در طول روز طی چند تا دید و بازدید چند فروند ماچ نثارت کنند (واحد ماچ چی میشه؟!)و هر  وقت قصد میکنی دو تا ماچ کنی یارو سه تا ماچ میکنه و تا میای سه تا ماچ کنی یارو دو تا ماچ میچسبونه به صورتت و کلن تو در هر هزار صورت کنف و بلاتکلیف میشی و صورتت اون وسط با لب و لوچه ی آویزون رها میشه و تو می مونی با ظاهری شبیه ِ"در حسرت ماچ!"

من نه فلسفه ی ماچ و موچ عید رو فهمیدم و نه فلسفه ی تعدادش که چرا بعضی وقتها دوتاست و بعضی وقتها سه تاست و اصلن کی این تعداد را مشخص میکنه که ما کلن وقتی هم با هزار زور خودمون راضی کردیم به امر ِ دیده بوسی،باس دک و پوزمون اول و آخرش کش بیاد!

اگه بخواین از دید بهداشتی و انسانی و فرهنگی حساب کنین که نباس لب و لوچه تون را هی بچسبونین به سر و صورت طرف!اگه هم میخواین بماچید(فعل امر از مصدر ماچیدن!) باس کیس میستون توی هوا باشه و اداش را در بیارید تا طرفتون صداش رو بشنوه که یعنی آی لاو یو و این حرفا!

اگه از دید احساسی و لاو و عشقولانه نگاه کنین که شما باس هر کی رو دوست میدارین اینجوری غرق ماچ و موچ کنین نه هر نه نه قمری را که از راه رسید و گفت "سال نوتون مبارک!"ماچ مثل ناموس می مونه،نباس هی ولش کنین این طرف اونطرف که!باس رووش تعصب و غیرت داشته باشین!

قبل نوروز واسه مراسم خداحافظی سر کار تا تونستیم از معرض ماچ خودمون را مصون داشتیم و سعی کردیم با دست دادن و نگاهمون نشون بدیم چقدر بهشون علاقه داریم و آرزومنده یه عالمه اتفاقای خوب براشون هستیم .واسه نوروز هم گفتیم میریم مسافرت چشممون به چش و چار هیشکی نمیفته که هی مجبور بشیم واسه فرار از مراسم ماچ مالونی بگیم :"قربون صورتتون!من سرما خوردم راضی نیستم شما هم مریض شید!"تا اونام -نه کلن مشتاقند و مصّر و پایبند رسم و رسوم-صورتت رو بگیرن بین دو تا دستاشون و بکشند سمت خودشون و سر و صورتت را تف بارون کنند با اون رایحه و شمیم بهاری ِ دهنشون و بگند:"فدای سرت!آدم از الـــی سرما نخوره از کی سرما بخوره؟!".

آقا از سفر اومدیم دیگه آخر ِ تعطیلات ِ رفتیم تا سر کوچه چارتا خرت و پرت بخریم.در و همسایه تا ما و نیش شل مون(شما بخون لبخند ملیح!)را دیدند و  "سال نو مبارک"از دهنمون شنیدند یادشون افتاده ما از لیست ماچ شوندگانشون جا افتادیم،همینجوری توی کوچه ما را غرق خجالت و کیس و میس شون کردند!اونم نه اینجور،بد جـــور!

حالا در باب ِدعاهای دختر دم بخت پسندونه شون که از خدا اونم وسط کوچه خواستند به حق پنش تن عباس آقامون بالاخره پیاده یا سواره بیاد ما را ببره بشیم خانوم خونه ش و اونم بشه سایه ی سرمون و پشت بندش هم نگاههای خیره خیره ی عابرها به دختری دم بخت و خجالتی(!!!)به دیده ی اغماض بنگرید(ختم به سکون!!)

مسئولین این سکان را به دست بگیرند و یه قانونی وضع کنند لایحه بفرستند مجلس اونم سه فوریتی برسه به تصویب اندر مباحث ِ "کیــس" تا ما از شر ِماچ و موچ های نوروزی در امان باشیم!

الـــی نوشت :

یکــمن کلن موندم کدوم نادونی بوده گفته "نه همین لباس زیباست نشان آدمیت!".آقا رفتیم سفر کردستان،جای دوست و دشمنتون خالی! در دامن طبیعت لباس کــُردی پوشیدیم هی خودمون را نگاه کردیم،هی قربون صدقه فریبایی خودمون رفتیم!والا همچین عین این آدم حسابیا شده بودیم،هی دلمون خواست عاشق خودمون بشیم دیگه قسمت نشد!(سفرنامه مون را بعدن مینویسم!)

دو ) تو را بیشتر از همیشه دوست دارم نفیــسه :)

سهـ) تولد ساغـــر و رهــا مون هم مبارک! روووم به دیوار رفته بودیم سفر و گرنه زودتر به صورت مکتوب تبریک میگفتیم :)

چاهار)من هنوز از پارسال پست دارم بذارما!فک نکنین سال نو شد باس هی حرفای نو بزنما!ما از اون نرود میخ آهنین در سنگهای خاطره بازیم ولی برای سال جدید برای شما برنامه ی ویژه ای داریم :)

+کسی یه قالب پدر و مادردار میشناسه واسه اینجا بهمون معرفی کنه؟