_____ مـن دخـتــرِ خــوبــی ام ! _____

_____ مـن دخـتــرِ خــوبــی ام ! _____

" اَمَن یُجیب ،حال دلم اضطراری است ..... از دختری که بد شده دیگر فراری است "
_____ مـن دخـتــرِ خــوبــی ام ! _____

_____ مـن دخـتــرِ خــوبــی ام ! _____

" اَمَن یُجیب ،حال دلم اضطراری است ..... از دختری که بد شده دیگر فراری است "

زبان من لال نـــــــــــــــــــــــیــا.....

هوالمحبوب:


او نویسی های جلیل صفر بیگی:



هرچند که خسته ایم از این حال نیا !
شرمنده اگر ندارد اشکال نیا !


ما خط تمام نامه هامان کوفی ست !
آقای گلم زبان من لال نیا !!


             *****


یک عمر تو زخمهای ما را بستی
هرروز کشیدی به سر ما دستی

شعبان که به نیمه میرسد آقا جان
ما تازه به یادمان می آید هستی
      
              *****
سرتاسر جان  ما پر از تب نشده
چون جام جنون ما لبالب نشده

مامنتظریم ماه کامل بشود
دور قمری چهارده شب نشده

          *****
هرچند که بیمار تو هستیم همه
دیوانه ی دیدار تو هستیم همه

بین خودمان بماند آقا عمری
انگار طلب کار تو هستیم همه

              *****
ازشنبه درون خود تلمبار شدیم
تا آخر پنجشنبه تکرار شدیم

خیر سرمان منتظر دیداریم
جمعه شدولنگ ظهر بیدار شدیم

          *****
هرروز به ما اگر که سر هم بزنی
برریشه ی خواب ما تبر هم بزنی

آقا تو که خوب میشناسی مارا
زنگ درخانه را اگر هم بزنی.........

             *****
ازمزرعه های کوچک بعضی ها
برچیده شود مترسک بعضی ها

آقا خودمانیم چه کیفی دارد
وقتی بزنی به برجک بعضی ها

              *****
آقا تو که خوب میتوانی مارا
ازاین همه غربت برهانی مارا

لای کلمات ندبه پنهان شده ایم
تا اینکه بیایی وبخوانی مارا

                *****
نه شرم وحیا ، نه عار داریم از تو
اما گله بیشمار داریم ازتو

مامنتظر تونیستیم آقا جان
تنها همه انتظار داریم از تو

                ****
این مرد که در ره است باید اورا
میترسم اگر سرزده آید اورا

ازهرکه سراغ اوگرفتم دیدم
درشهر کسی نمیشناسد اورا...

             ****
عشق از پی او قدم قدم می اید
با لشکر خود به جنگ غم می آید

این جمعه وجمعه ها تمامش حرف است
عشقش بکشد ، سه شنبه هم می آید






اللهم عجل لولیک الفرج.....

هوالمحبوب:

زیر سایه ی درخت پشت چراغ قرمز منتظر بودیم...توی یکی از همین روزای گرمه تابستون بود...یهو یه ماشین اومد وجلومون ایستاد واون هم منتظر سبز شدن چراغ.

پشت ماشینش یه چیزی نوشته بود:"اللهم عجل لولیک الفرج..."

با یه صوته قشنگی خوندش!

تعجب کردم!خیــــــــــــــــــــــــلی!

نگاش کردم وخندید!

گفت :میدونی بهترین دعای اهل زمین چیه؟؟

گفتم :نه!

نمیخواستم شوخی کنم!هنوز هنگه خوندنه جمله ی پشت ماشین جلویی بودم!فکر نمیکردم به این چیزا اهمیت بده یا بخواد نشون بده. آخه خیلی اعتقادتش رو مخفی میکرد...

گفت:همین اللهم عجل لولیک الفرج!

باز خوند...باز خوند وباز خوند وبعد هم شعر "بی حکم خدا برگ نریزد زدرخت رو خوند..."

چراغ سبز شد وماشین راه افتاد ومن هنوز درگیر تجزیه وتحلیل این جمله ی "بچه ی جناب سرهنگ "بودم.......

بهترین دعای اهل زمین؟!!!!!

چهار سال از اون روز میگذره و دعای ثابت من اول همه ی دعاهام همون جمله ست.که هرموقع میگم ومیخونمش یاد یه خیابون میفتم ویه چراغ قرمز ویه درخت ویه سایه ویه ماشین ویه آدم وخودم!!!! وبااااااااز خودم......

همیشه از خوشحالیه آدمای دوروبرم خوشحالم...وقتی که میبینم همه در تکاپو تلاش واسه جشن وچراغونی ان...واسه پذیرایی وعید مبارکی...واسه تولد کسی که همه ته دلشون معتقدند یه روز میاد.حالا درسته هی غر میزنم به خاطره این هم شلوغی ولی خوشحالم...زیاد خوشحالم ولی همیشه اون ته ته ته دلم یه غمی میشینه که نمیدونم چیه یا واسه کیه؟!

همیشه نیمه ی شعبان ها اینجوریه!

دلم واسه اون گنبد فیروزه ای تنگ شده!

به خودم قول دادم همین روزا برم زیارت!

عید مبارک.......


*************************************************************

** هانیه ی گلم امروز عروس میشه.....دیشب کلی براش ذوق کردم.بهش گفتم دیدی؟دیدی؟دیدی همه چی آخرش خوب تموم میشه؟ دیدی ؟واست واسه رسیدن به آخری قشنگ خوشحالم...واسش واسه رسیدن به آخری قشنگ خوشحالم.....واسه خودم هم واسه رسیدن به آخره قشنگه یکی از آدمای زندگیم خوشحالم....این یعنی که همه چی آخرش قشنگه....قشنگه؟؟؟؟؟؟

کودکی هامان اتاقی ساده بود.....

هوالمحبوب:

به آقای "س " میگم بیشتر از اینکه از ناهار ممنون باشم به خاطره جایی که من رو اوردید ازتون ممنونم...اینجا شهره بچه گیه منه.....دلم واسه بچه گیه نه چندان قشنگم تنگ شده بود....

ناهار میخوریم وبعد من رو توی شهر میچرخونه..انگار که بخواد من رو بیشتر شرمنده ی محبته خودش بکنه...انگار که بخواد تا آخر عمر مدیونش باشم و من تمومه خاطرات بچگیم واسم زنده میشه....همون روزا که همیشه منتظره شب بودم تا تمومه دنیا تموم بشه..همون موقع که فکر میکردم وقتی میخوابی همه چی تموم میشه...همون روزا که بادرد لذت میبردم...بادرد بازی میکردم ...بادرد ولی بیــــــــــــــــــــخیال..... سرم رو تکیه میدم به شیشه وتوی دلم اشک میریزم وبه آقای "س " لبخند میزنم.....


امروز قرار شد چندتا شهر رو ویزیت کنیم واسه دستگاهها..اول "شهرضا" شهر دانشگاهم وبعد "مبارکه "شهر خاطراته دورم.......توی مبارکه که میگشتیم ضربانه قلبم تند تند میزد..مخصوصا وقتی رفتیم بانک ملی....بهش میگم :نسبت به این شهر حسه خوبی ندارم...

میگه چرا؟

میگم نمیدونم! از اول اینجور بوده!

ونگفتم که یکی از مردم این شهر بد داغی روی دلم گذاشت که با هیچ ضمادی خوب نمیشه....توی خیابون که میچرخیدیم رسیدم به همون مسجد که گنبدش توی خاطراتم بارها شنیده شده بود وتکرار!

گنبدش رو از فیروزه ای به نقره ای تبدیل کرده بودن وتازه به یه نکته پی میبرم که چقدر جالبه که توی تمومه خاطرات شیرین ولی درد آوره زندگیه من همیشه یه گنبد هست!

همیشه یه گنبد هست که من رو با خودش میبره...همیشه یه گنبد هست که من رو متصل میکنه به درد..به لذت ..به اشک..به.......

بارها از کنارش رد میشیم وبارها صدا توصیفه گنبد میپیچه تو گوشم....چقدر هوای این شهر برام سنگینه وچقدر خوبه که زود ازش میایم بیرون....

ناهار میریم "زرین شهر".....شهر بچه گی هام ومن تمومه زندگی رو نفس میکشم...اون هم عمیق....

دلم واسه همه چی تنگ شده...واسه خودم...واسه تمومه الی...واسه انگار هزار سال پیش.....واسه هزار سال پیش که نه من بودم ونه......



****************************************************

* امشب بابغض ولی بدونه اشک شعر خوندم....خداراشکر!

امشب تمومه سعیم رو کردم که یه چیزی درست بشه وامیدوارم که بشه.....خدا کنه!

** واست یه عالمه خوشحالم گیتاریست جان!امیدوارم اینقدر سرت شلوغ بشه که وقته سر خاروندن نداشته باشی