_____ مـن دخـتــرِ خــوبــی ام ! _____

_____ مـن دخـتــرِ خــوبــی ام ! _____

" اَمَن یُجیب ،حال دلم اضطراری است ..... از دختری که بد شده دیگر فراری است "
_____ مـن دخـتــرِ خــوبــی ام ! _____

_____ مـن دخـتــرِ خــوبــی ام ! _____

" اَمَن یُجیب ،حال دلم اضطراری است ..... از دختری که بد شده دیگر فراری است "

کسی کــــــه سهم تو باشد به دیگران برسد


 

خبـــــر بــــــه دورترین نقطه ی جهان برسد

نخواست او به منِ خسته بی گمان برسد


شکنجه بیشتر از این؟ که پیش چشمِ خودت

کسی کــــــه سهم تو باشد به دیگران برسد


چه می کنی؟ اگر او را که خواستی یک عمر

بـــه راحتی کسی از راه نـاگهـــــــان برسد،...


رهــــــا کنی بــــــرود از دلت جــدا بـــــاشد

به آن که دوست تَرَش داشته به آن برسد


رهـــــــا کنی بروند و دو تا پرنده شوند

خبر به دورترین نقطه ی جهان برسد


گلایـــه ای نکنی بغض خـویش را بخــــــوری

که هق! هق!... تو مبادا به گوششان برسد


خدا کند که... نه! نفرین نمی کنم... نکند

به او کـــــــه عاشق او بوده ام زیان برسد


خدا کند فقط این عشق از سرم برود

خدا کند که فقط زود آن زمان برسد




 

هرچی سنگه...ماله پای لنگه!!!

هوالمحبوب:

نمیدونم چرا هرچی موتوره با من تصادف میکنه...هرچی ماشینه به من میزنه و دست وپاهام رو زخمی میکنه....

هرچی پله ست از زیر پای من در میره و من یهو میفتم زمین و لبم پاره میشه و صورتم کبود میشه...

نمیدونم چرا هی نردبون رو نمیبینم و پله ها  رو یکی دوتا میکنم و بعد با مغز میخورم زمین وصورتم ورم میکنه....

نمیدونم چرا یهو از بین این همه آدم من باید برم دوتا پسر عمه م رو که دارن با هم کشتی میگیرن از هم جدا کنم که یکیشون با مشت بزنه پای چشمم وکبود بشه تاچند وقت....

نمیدونم چرا چشمام سیاهی میره تند تند و هی میخورم توی در و دیوار و بدنم کبود و سیاه میشه.....

نمیدونم چرا هی هرچی سنگه زیر پای لنگه......

الان که فکر میکنم میبینم همه ی اینا رو گفتم وچیزی دیگه نمونده!

واسه همین این دفعه همینجوری دلم خواست واسه سرگرمی خودم رو بزنم تو دیوار تا چند وقت هی بخندیم!!!!!!!!

هی نپرس اینجات چی شده اونجات چی شده؟؟؟

با تواما!باشه؟

خدا! من که یادم میره.....اینقدر ساده م که زوود یادم میره...اینا رو فقط اینجا مینویسم که یهو اگه روزی روزگاری از اینجا رد میشدی یادت بیفته چی شد و چی نشد!!!!

اگه تو یادت بره و منم یادم بره چه فرقی بینه من وتوست؟؟

من یادم میره...فقط جونه خودت،تو یادت نره!باشه؟


من منتظره آخرشم...همونی که میگن خوبه...


بازم شکرت...یه عالمه شکرت


پرسید عشق چیست؟ تهی کرد جام وگفت.....

هوالمحبوب:


- الی! عاشق شدی؟؟

- کی ؟من؟

- آره!تازگیها یه جوری شدی!

-من؟ ای بابا ! باز دوروز گذاشتمتون به حاله خودتون باز واسمون حرف در اوردید؟؟عجبا!تو این چشمها نگاه کن ببین از این خزعولات که میگی خبری هست؟؟؟؟

- والا منم همین رو میگم! از تو بعیده!اما به خدا یه جوری شدی! همه میگن!

- عجبا!خوش به حاله همه!

-الی !خداوکیلی بیشوخی تا حالا عاشق شدی؟؟

-پرسید عشق چیست تهی کرد جام وگفت:بر هرکسی به شیوه ای این داستان گذشت.....

-ای جان! پس شدی؟؟؟باورم نمیشه! چی شد عاشق شدی؟چی شد تموم شد؟هاان؟

-هنوزم هستم...من همیشه عاشقم...عشق که شروع وخاتمه نداره اگه راس راسی باشه همیشه هست!

-واقعا؟عاشقه کی؟

-عاشقه کی نه!عاشقه چی؟

-خوب عاشقه چی؟

-عاشقه بستنی.....پله برقی......مترو...... و پژو 206 به شرطی که صندلی جلو بشینم و کمربند هم نبندم!!!

-منه خر رو بگو چه نشستم پای حرفای تو!

-به خدا راست میگم خوب!همین کارا را میکنید و عشق آدما رو باور نمیکنید که سر خورده میشن خوب خره!

-خر چیه بی ادب؟یه دور ازجونی چیزی بگو!

-من تو مسائل شخصیه هیشکی دخالت نمیکنم