_____ مـن دخـتــرِ خــوبــی ام ! _____

_____ مـن دخـتــرِ خــوبــی ام ! _____

" اَمَن یُجیب ،حال دلم اضطراری است ..... از دختری که بد شده دیگر فراری است "
_____ مـن دخـتــرِ خــوبــی ام ! _____

_____ مـن دخـتــرِ خــوبــی ام ! _____

" اَمَن یُجیب ،حال دلم اضطراری است ..... از دختری که بد شده دیگر فراری است "

تا که ازجانب معشوق نباشد کششی/کوشش عاشق بیچاره به جایی نرسد..

هوالمحبوب: 

دیشب شب قدر بود والان مثلا من باید راجب احساسم که تغییر کرده وعرفانی شدم ویه حس وحال دیگر دارم صحبت کنم ومثلا آخرش بگم خدا راشکر واین حرفا....ولی باید بگم که کاملا دراشتباهی چون اومدم بگم که: 

خـــــــــــــــــــــــــــــــــــدا دیـــــــــــــــــــــگه دوستـــــــــــــــت ندارم 

به خودت قسم که دیگه دوستت ندارم.بسه از بس خودم رو گول زدم وخودم را بهت چسبوندم وخودت را به خودم...با هم که رو دروایسی نداریم...داریم؟؟؟؟؟ 

من که ندارم..... 

بسه از بس منتظره آخرش نشستم وبسه از بس گفتم بالاخره تموم میشه وبسه از بس تا دردتموم وجودم را گرفت گفتم خدا ممنون .خودت بهم جنبه بده وبسه از بس ادای بنده های خوب وشکر گذار رو در اوردم.... 

انگار خودت هم راس راسی باورت شده من مستحقه این همه دردم.... 

فکر نکنی مثلا الان که دوستت ندارم نماز نمیخونم یا روزه نمیگیرم یبا مثلا میرم دنباله فسق وفجور واین خزعولات ها! 

نه! 

نماز میخونم چون نمیخوام قدر ناشناس جلوه کنم..بالاخره هرچی باشه بهم نفس دادی ..زندگی دادی....کوفت دادی...زهره مار دادی....روزه هم میگیرم چون دلم میخواد! 

دنباله اون مسخره بازی هم نه به خاطره تو ؛بلکه به خاطره خودم نمیرم .چون شخصیتم اجازه نمیده عوضی بازی در بیارم نه ترس از تو یا خجالت از تو..... 

خیلی با انصافی...خیلی.......به خاطره این همه درده بیست وهشت ساله ممنونم...دمت گرم..... 

میدونستی تو خیلی شبیه بابایی.....از مقامت حداکثر سو استفاده رو بکن وتا یکی هم اعتراض کرد پدرش رو به بهونه ی ناسپاسی دربیار.....درست شبیه اونی فقط با یه تفاوت...ستارالعیوبیت رو حفظ کردی درصورتی که اون مثل تو نیست....دیشب هم بهت گفتم....امروز هم بهت گفتم واتمام حجت کردم...ازم رو برنگردوندی این شد زندگیم..میخوام رو برگردونی ببینم از بد بدتر یعنی چی؟؟ 

میدونی الان «سحر» کجاست؟....ترکیه!......میدونی باکی؟؟؟؟.... دوست پسرش!!!...میدونی چندنفر دیگه تو نوبتند باهاش توی سفر دور دونیا همسفر بشند؟؟؟....سیزده نفر دیگه!!!!.....میدونی دوست پسراش چندسالشونه؟؟؟؟...همه سه چهار پنج سال ازش کوچیکترند وبه قول خودش اصلا مهم نیست وبالاخره هم با یکیش ازدواج میکنه وبهترین ها را بهش میدی واصلا واسم مهم نیست ...چو ن هیچ وقت حسود نبودم وحسرت زندگیه این  و اون رو نخوردم وهمیشه گفتم حتما حکمتی داره  .میدونی بزرگترین دردش چیه؟؟؟؟...اینه که پول نداره «ریو» ش رو تبدیل به زانتیا کنه!!!!...به جهنم! واسم مهم نیست!!!!

مسافرت تو سرم بخوره!!!!این همه نداشته دارم تو زندگیم که این مسخره بازی ها توش هیچه!اون الان ترکیه ست ؛اونوقت من باید واسه مسجد رفتن شبه احیا التماس کنم...حالیته؟؟؟ 

واسه اینکه بیام پیشه تو وبگم غلط کردم والغوث الغوث.... 

فکر کردی مثلا میام توی اتاقم ومیشینم روی گل وسط قالی واست الغوث الغوث میخونم وببخشید ببخشید راه میندازم؟؟؟؟ 

عمرا! 

وقتی تو نمیخوای ونمیذاری ؛مگه من مرض دارم هی خودم رو بهت بچسبونم؟؟؟...میخوای توفیق عبادت بده میخوای نده!!! 

میشینم روبروی تابلوی روی دیوار که عکس غروب ودریا رو داره وروش نوشته :«خدا را ازیاد نبریم»..همونی که سنبل تو واسه منه وهمیشه میشینم روبروش وبا تو حرف میزنم....بغضم رو قورت میدم وبهت میگم:دیگه دوستت ندارم...هیچ وقت....مرده شوره تمومه اونایی رو ببرم که فرستادی توی زندگیم تا زجرم بدند...حالیته؟؟؟؟ 

بسمه!  

ومیرم میخوابم تخت!!!!! 

تو بمون واون بنده هایی که داده الغوث گفتنشون گوش فلک رو کر میکنه وبراشون رقم بزن بهترین تقدیر رو! به من چه؟!!!!!

حالا دست به کار شو بگو چون ناشکری کردی پدرت رو درمیارم!!!!...دربیار...واسم مهم نیست...هرکاری دوست داری بکن...واسم مثل بابا می مونی دیگه...بهت بی احترامی نمیکنم...ازت بد نمیگم......ولی دوستت ندارم...به خاطره تمومه نداشته ها وتمومه اونایی که ازم دریغ کردی دوستت ندارم..... 

واسه اینکه میتونستی ونکردی دوستت ندارم..... 

به خاطره این بیست وچندسال زندگیم دوستت ندارم.... 

صبح که ایستادم به نماز .گفتم :«برای رضای خدا....» خندم گرفت..یاده اون لطیفه ای افتادم که ترکه با خدا قهر میکنه ومیگه :«دورکعت نماز واسه خودم میخونم وبه کسی ربطی نداره....!!!!» 

نگفتم به کسی ربطی نداره...فقط خندیدم وگفتم :«بنده احمق تر از من دیده بودی؟؟؟؟؟».....زود نماز خوندم وبی دعا بلند شدم...دیگه دعا نمیکنم....دیگه چیزی نمیخوام.....دیگه همون «صبر ومعرفت وجنبه » رو هم که ازت میخواستم نمیخوام....هرکاری دوست داری بکن....... 

 

 

********************************************************* 

** دوست عزیز بیا اینجا رو بخون و وای وای راه بنداز ولی اگه بخوای من رو نصیحت کنی ومن رو به راه راسته خنده داری که مد نظرت هست هدایت کنی ؛هرکسی میخوای باش؛ خط میکشم روی رابطه م با تو! مطمئن باش!!! 

وقتی میخوای قضاوت کنی بهتر پا بکنی توی همون کفشی که اون کرده وبعد قضاوت کنی....پس بهتره سکوت کنی ...همین!

نظرات 10 + ارسال نظر
Sajjad 1390/06/02 ساعت 10:46 http://www.MLBK.blogsky.com

بهت بی احترامی نمیکنم...ازت بد نمیگم......

این دو کار رو که کردی خداییش... ولی الی خانوم من نه میخوام نصیحتت کنم و نه اصلا در حدی هستم که اینکارو بکنم... میخوام یه جورایی درد و دل کنم... میدونی منم مثه تو بودم... همیشه به این فکر میکردم که خدایا چرا هر کی آدمه خوبی هست بدبخت تره؟!!؟ هر کی هم آدمه بدی میشه همه چی داره... خیلی گذشت تا فهمیدم... باید خالصانه بود... من همیشه خدا رو دوست داشتم اما نه به خاطره خودش به خاطره چیزایی که قرار بود بهم بده... الان هیچی ازش نمیخوام... اما اون همه چی بهم میده... هر چی که بخوام... نمیخوام بگم من یه مومنم... نه من حتی الان دو سه روزه که دیگه روزه هم نمیگیرم... بهونم هم ضعف و نتونستن و درس ... ولی فقط میخوام بدونی تو این دنیا به هر چی که میخوای میرسی فقط کافیه اونو واقعا بخوای... واقعا... نمیدونم چطوری بگم!!؟ ولی امیدوارم یه روز حرفامو بفهمی...

من با خدا عشقبازی میکنم ومیکردم....من واسه خدا شعر میخوندم...من با خدا شوخی میکنم....خدا برام حرف میزد....من کلی با خدا حال میکردم با اینکه هیچکدوم از اونایی که میخواستم و میخوام را بهم نداده بود ونمیده ولی ....
ولی همیشه اعتقادم این بوده وقتی خدا میخواد داغونت کنه ..میخواد تنبیهت کنه ازت توفیق عبادتش رو میگیره...این یکی رو دیگه نمیتونم تحمل کنم....
ان الله لایغیر ما بقوم حتی یغیر ما بانفسهم.....
خواستم....خودش نخواست.....به جهنم!

سینا 1390/06/02 ساعت 11:06

الی تویی این حرفا را میزنی؟درست دارم میشنوم؟
الیییییییییییییییییییییی

الی و کوفت

Sajjad 1390/06/02 ساعت 11:06 http://www.MLBK.blogsky.com

اینا که گفتی فارسیش چی میشه!؟

ان الله لایغیر ما بقوم حتی یغیر ما بانفسهم..

خداسرنوشت هیچ قومی را عوض نخواهد کرد ...مگر اینکه خودشون بخواند...

یه روزی یکی بود یکی نبود! اما اونی که بود، اینقدر بزرگ و خوب بود که هیچ کس چیزی نداشت بهش بگه یا بده و همه فقط حیرون بودن مقابلش.
یه روز همون خوبه به بچه هاش گفت چند لحظه! می فرستمتون دنیای پایین. فقط توی این چند لحظه منو فراموش نکنین! نه بیشتر! وجود منو منکر نشین! نه بیشتر! بهم نگین ظالم!

اولش بچه هاش باورشون نشد و گفتن اگه قرار باشه تو! تویی که توی خوبی و مهربونی تعریف نداری ظالم بشی، اونوقت ما هم توی بدی تعریف نداریم بَل هُم اَضَلّ!!!

اما بچه هاش که اومدن پایین، همون لحظه ی اول شکلات و اسباب بازی ها اونقدر گولشون زد که سر یه شکلات از همون خوبه خوب دلگیر شدن! شاید سر چیزایی کمتر از یه شکلات! هم روبروش وایستادن، زل زدن تو چشماش و گفتن: یه شکلات برای من مهمتر از توئه! حالا که شکلاتو بهم نمیدی برو به درک!

حالا شاید اون شکلات هم اگه میداد، گاز اولو که میزدن دلشونو میزد و مینداختنش دور!

ولی اونا اولش باهم طی کرده بودن که کمترین جنس معامله "جون" بچه هاست! و تا بابا اشاره کرد جونشونو بدن و بعدش برای همیشه برگردن تو آغوش بابا.

و فقط اینطوریه که رضایت هردوشون جلب میشه و صحبتی از شکلات و گیرکردن سر اسباب بازی و ... نبود!

ضمنا بچه هاش گفتن چون جلوی دشمنه! یه طوری بندگی میکنیم که خودت باورت نشه! سختی و مشکل که چیزی نیست! تو بزن له کن ما رو! اینقدر بزرگ و خوبی که جیک نمی زنیم!

(اگه میخواد داغونت کنه پس خوش به حال هردوتون! چون تو از اولین کسایی هستی که از دام شکلات جستی و تازه رسیدی به این مرحله! همینطوری محکم برو جلو و آبروی ما رو بخر، تا حداقل دلمون خوش باشه که یکیمون به فنا فی الله رسید)

بچه هاش گفتن اگه به جرم باتو بودن رفتیم سَرِ دار، دستمونو قطع میکنیم و با خون، صورتمونو سرخ میکنیم تا یه وقت نگن بچه هاش کم آوردن و ترسیدن!

ما که مهم نیستیم، نکنه آبروی تو بره! آخه ما داریم برای تو بازی می کنیم! از طرف تو!

اگه مثلا دنبال مال و منال باشیم، میگن دیدین باباش پول کافی نداره بده بهشون، واسه همینه اینا تا پول دیدن رفتن سراغش!

یا اگه کسی یا چیزی دلمونو ببره، میگن دیدین باباش به اندازه کافی مهربون نبود واسه همین اینا چشم و دل سیر نبودن و تا یه ذره محبت دیدن، پشت کردن به بابا و رفتن دنبالش!

چه بازی سختی! تو آبروتو گره زدی به ما!

واااااااااااااااای، هر بار که می بازیم چقدر ناراحت میشی بابا...

کاش توی تیم تو نبودیم بابا. کوه و آسمون و دریا عاقل تر و عاشق تر از ما بودن که قبول نکردن.

آره،
بچه هاش ...
.
.
.
بالا رفتیم ماسته، پایین اومدیم دوغه___________
مرگ و معاد و عقبی، کی میگه که دروغه؟

این که نوشتی ؛قصه ی منه...همه ش حرفای منه....
امروز تا یه دفعه ناخوداگاه از دهنم میپرید خداراشکر -یواشکی سرم رو میبردم بالا ومیگفتم به خودت نگیر؛حواسم نبود..بعد تو دلم یهو خالی میشد ومیگفتم بیخیال....
بیخیال...فقط همین
من نگفتم ظالم.....منکره خوبیاش نیستم اما خودمون ها ...به خودشم گفتم :خودت چیزایی که خودت خراب کردی را درست میکنی بعد باید از ذوق دق مرگ بشم که دمت گرم!نه؟؟؟؟؟
الان هرکاری نکرده وندیده دمت گرم...بذار هرکاری میخواد بکنه کم نکنه....من شکایتش رو به هیشکی نمیکنم...به هیشکی....چون آبروی خودم میره!!!
آبروی کسی که همیشه به همه میگفت تو توی بغله خدایی غر نزن!..خدا همیشه حواسش هست غر نزن.....آخرش خوب تموم میشه غر نزن.....خدا خیلی ماهه غر نزن.....
حالا هرچی شکایت کنم وبقیه بشنوند آبروی خودم میرم.....
بیخیال...فقط همـــــــــــــــــــــــــــــــــین

آچیلای 1390/06/02 ساعت 16:04

................

من واسه ترکیه نرفتن یا رفتن دادوبیداد راه ننداختم!!!!!
مگه دو سالمه؟؟
ناراحتم نشدم
کافرم نشدم
دلگیر هم نشدم از حرفات
واسه تمومه بودنم وبودنش گفتم
همین!

ببین،
تو هنوز زنده ای! پس حرف نزن!
اینطوری قرار بود سربلندش کنیم؟
قول و قرارمون یادت نره،
بابا گفت برین تو دنیا، دست همدیگه رو هم ول نکنین. منتظر جوابی از من هم نباشین چون هیچ حرفی نخواهم زد.
فقـــــط گوش میدم. همین!
هرچقدر هم بهتون سخت و بد گذشت، بگین:
بابای مهربون، تصدق سرت!
نصف روز که بیشتر نیست! تازه تو خواستی بعضی هاشو ...
.
.
.
طاقت بیـــــــــــار الـــــــی، طاقت بیار، راه زیادی اومدیم ...
.
همه دارن نگامون میکنن، بلند شو محکم وایستا بگو:
بابا،
تیغ از تو، گردن از من ________ بزن، چون و چرا نداریم ...
.
نذار یه بار دیگه به دست تو آبروی بابا بره

همیشه همین رو گفتم:گردن من از مو باریکتر؛سر از من ساطور از تو.....
انگار این امر راس راسی برش مشتبه شده که بین این همه آدم باید فقط باید با من حال کنه!!!!!
انگار راس راسی باورش شده حقمه!
من آیینه ی گناه کی ام؟؟؟؟؟؟؟؟؟!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
من نه ایوبم
نه یونسم
نه یوسفم
من الهامم!
یه دختره ضعیف که خیلی تظاهر به قوی بودن میکنه ولی دماغش رو بگیری جونش در میاااد!
من دیگه هیچی نمیگم که آبروش بره؛آبروداری میکنم ولی دوستشم ندارم
همین!!!

sasan. hamuni ke ghor mizane... 1390/06/03 ساعت 15:30

nazary nadaram.....chon ke khodamam hamishe ghor mizanam migam man ke ayyube payaambar nistam,bassame,dige nemitunam.vaase hamin hichi be u nemigam.hekaayate man,hekaayate musa va shabaane.age khoda mesle aadama bud ke bekhad ba 2 ta bad goftane man ,bekhad talafy kone,dige esmesh khoda nebud ke.

دلم برات تنگ شده...کجایی بچه؟
هنوزم غر میزنی؟
حکایته من وخدا حگایت موسی وشبان نیست
حکایت الی وخداست!
همین

... 1390/06/07 ساعت 01:10

وا!

سبا 1390/06/07 ساعت 11:09

........

سبای من
سبای عزیز من
من ناشکر نیستم
من کووور نیستم
من نامردهم نیستم
ولی
واسه اولین بار بهش گفتم این حقه من نبوووود
این حقه خدایی کردن نبود ونیست
من بنده م ..اونه که خداست.....واست مفصل میگم
توی پست های بعدیم...

ایلیا 1391/03/08 ساعت 12:51 http://Armanniyaki.com

سلام: خداوند گفته: بخوانید مرا تا اجابت کنم شمارا...

خداوند به اندازه ی ایمان تو کارگشا میشود...

بعد از هزار سال اومدم اینجا...
اومدم وبلاگم را سر بزنم
دلم واسش تنگ شده بود
خیلییییییییییییییییییی
چند روزه مثله یه خواننده میام میخونمش و فقط درد میکشم و گریه میکنم
فقط صداش میکنم و داد میکشم خداااااااااااااااااااااااااا
تا امروز
تا امروز که دیگه نتونستم تحمل کنم
اومدم بنویسم
بنویسم وبنویسم وبنویسم و بعد بفرستم توی چرک نویس
که دیدم کامنت گذاشتی
ایلیا....
تو همون ایلیا نیستی که سر آخرین پستم خواستی منو به راه راست هدایت کنی؟؟؟
از همون راه نخ نمایی که قبلا تست شده بود؟؟؟
باش
باش
هرکی میخوای باش
ازت ممنونم
نه به خاطر این کامنتی که اینجا گذاشتی
و حرفی که زدی
فقط واسه اینکه من را کشوندی سر این پست
که باز بخونمش
که باز از اول تا آخرش را بخونم...
گل پسری مثل من کی داره هم از همینجا شروع شد
گفت آبروی خدا را نبریم
ولی خودش برد
با درد برد
من هنوز ناراحت ،بابت فلان روزم.....من هنوز با این، قطعه شعر میدوزم....
الان توی وبلاگ خودمم
دارم واسه کی مینویسم؟؟؟
من درددددددددددددددددددددددددددددددم میاد
کجان شاهدات خدااااااااااااااااااااااااااااااااا؟
دعا بکن که همین لحظه منفجر بشود....برای قلب فشار چهل تنی سخت است.....
.
.
داری دل مرا به کجا میبری عززززززززززززززززززززززززیز؟
.
.
خدا حواست هست؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد