_____ مـن دخـتــره خــوبــی ام ! _____

_____ مـن دخـتــره خــوبــی ام ! _____

" اَمَن یُجیب ،حال دلم اضطراری است ..... از دختری که بد شده دیگر فراری است "
_____ مـن دخـتــره خــوبــی ام ! _____

_____ مـن دخـتــره خــوبــی ام ! _____

" اَمَن یُجیب ،حال دلم اضطراری است ..... از دختری که بد شده دیگر فراری است "

کوچه ی ارغوان.....

هوالمحبوب:


امروز عطای کوچه ی ارغوان رو به لقاش بخشیدم.

رفتم با آقای "س" صحبت کردم که بهتره شما را به خیر وما را به سلامت.که بهتره رخت و بختم را جمع کنم برم . فکر کنم شوکه شد ، شاید هم از قبل انتظار داشت اون هم با این غیبتها ونیومدنهای مکررم.

الهی ی ی ی ی!به جای اینکه بگه کاش اومدنت رو منظمتر میکردی!بهم میگفت کاش نیومدنتون رو منظمتر میکردید!.

واسم آرزوی موفقیت کرد و اینکه ارتباطم را کاملا قطع نکنم باهاشون وبچسبم به دانشگاه....

انگار اردیبهشت بود که باهام تماس گرفت که برم پیشش واسه یه عالمه حرف وتجدید خاطرات گذشته.4 سال پیش با هم همکلاسی بودیم ومن هم که زبون دراز وشیطون و کلا غلط انداز، که اوووووووه  این دختره چقدر حالیشه!

حالا تو بیا ثابت کن که ای بابا چرا شلوغش میکنی ؟!طبل توخالی شنیدی؟یعنی الی!

رفتم وکلی صحبت کردیم وقرار شد شروع کنیم وبه قول آقای "س" من بشم همه کاره وشروع شد.توی همون روزهای ارغوانی توی کوچه ی ارغوان شروع شد .یادمه حسن تعبیر داشتم از اسم کوچه ی ارغوان.

ارغوان شاخه ی همخون جدا مانده ی من....

شروع شد ...از تخصص نداشتم استفاده کردم

یاد گرفتم ویاد دادم واز یه جایی به بعد شد تکرار...تکرار وفقط تکرار ...

کار من رو نمیگرفت.حقوقش هم که!!!!!!!!!!!!...

دیگه کار نیاز به تخصص من نداشت.انگار که اصلا از اول نداشت....انگار که مثلا من جای یه نفر دیگه غیر از الی را گرفته باشم

انگار که این کارها از دست هرکسی بر بیاد

حس میکردم شدم دختر کبریت فروش که باید تا شب کبریتهاش رو تموم کنه وگرنه از سرما میمیره

من الی بودم.یعنی خیلی از دختر کبریت فروش دووور

اصلا غرم می اومد از کار.اصلا خسته شدم

نرفتم

نتونستم

نشد

و

بالاخره عطای ارغوان رو به لقاش سپردم

قرار شد درتماس باشم با شرکت.قرار شد آن لاین باشم.قرار شد باشم ولی اون گوشه کنار ونامحسوس.

خداحافظ واومدم

ارغوان بالاخره تموم شد

قصه ی کوچه ی ارغوان.دلم برای بچه های شرکت تنگ میشه

برای سحر

برای خانم "ک"

برای آقای "س"

برای همه

برای بابای سایمون کوچولو

وبرای صندلی چرخدارم که همیشه سرش با بچه ها بحث میکردم و میخندیدیم




ارغوان!

شاخه همخون جدا مانده من

آسمان تو چه رنگست امروز؟

آفتابی است هوا؟

یا گرفته است هنوز؟

من درین گوشه که از دنیا بیرون است،

آسمانی به سرم نیست،

از بهاران خبرم نیست،.....نیست.....نیست....نیست.....


خدایا شکر این هم تموم شد.خداحافظی میکنم ویه عالمه خوراکی میخرم ومیرم دفتر  پیش احسان تا باهم بعد از مدتها ناهار بخوریم.


پـــــــ . نــــــ :


** نمیدونم چرا اما موقع برگشت توی اوتوبوس دلم خواست آهنگ "Look at this photograph.." را گوش بدم تا دفتر هم توی خیابون گوشش دادم ...موقع پول گرفتن از خودپرداز،یه دفعه یادم افتاد امروز 17 آبان ماهه....آبان!...ماه بدون حس توی زندگیه من.....17...عددی که هیچ حسی نسبت بهش ندارم ولی همیشه توی زندگیم سرک کشیده..امروز روز تولد همین آهنگ توی زندگیم بود وفقط عجـــــــــــــــــب!چه حسن تصادفی.....


***ازسه شنبه بدم میاد!از رنگ سه شنبه بدم میاد! از آبان! از 17! و امروز همه با هم اتفاق افتاد و من ......خوشحالم! همین!

نظرات 4 + ارسال نظر
کامران 1390/08/18 ساعت 00:20

اشکال نداره بابا .این نشد یکی دیگه.تو این مملکت چیزی که زیاده کاره .غصه چیو میخوری؟

تو چه اصراری داری بگی من غصه میخورم؟
اثری از غصه تو این پست میبینی بهم بگو خودم هم بدونم!دارم از ذوق دق مرگ میشم باز میگه غصه چی رو میخوری؟!
عجبا!

آریو 1390/08/18 ساعت 00:53

All I've got, all I've got, are these photographs

Look at this photograph
Everytime I do it makes me laugh
Everytime I do it makes me laugh


من عاشق آلبومم
عاشق عکس آدمها و روزایی که دوستشون دارم
ولی هیچ وقت نمیرم سراغش مگه اینکه مجبور بشم
میدونی؟
درد داره

حمید 1390/08/18 ساعت 09:32 http://hamidhaghi.blogsky.com

روز تولد اون آهنگ مبارک

آره!مبارک

حمید 1390/08/18 ساعت 10:13 http://hamidhaghi.blogsky.com

نمیدونم تراژدی بنامم یا درام

اما کل داستان قشنگ بود

خاطره!
همیـــــــــــــــــــــــــــنــــــــــــــ

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد