_____ مـن دخـتــرِ خــوبــی ام ! _____

_____ مـن دخـتــرِ خــوبــی ام ! _____

" اَمَن یُجیب ،حال دلم اضطراری است ..... از دختری که بد شده دیگر فراری است "
_____ مـن دخـتــرِ خــوبــی ام ! _____

_____ مـن دخـتــرِ خــوبــی ام ! _____

" اَمَن یُجیب ،حال دلم اضطراری است ..... از دختری که بد شده دیگر فراری است "

شعر خودم است من تو را می بوسم...

هوالمحبوب:

این روزها وقتی ناخوداگاه یا خوداگاه جلوی آینه می ایستم ،هیچ چیز جز صورت زخم و زیلیم توجهم را جلب نمیکنه زل میزنم به زخمها و قربون صدقه شون میرم!

این زخمها از اون زخمهاست که نیاز به کرم و آرایش نداره تا قایم بشه...

نیاز به داستان نداره که حواسم نبود پله را ندیدم ،که تصادف کردم ،که از تخت افتادم،که خوردم تو دیوار و هزارتا داستان دیگه...!

این زخمها آرایش چشم غلیظ تر و خط لب پر رنگتر نمیخواد که حواست ازشون پرت بشه و نپرسی الی چی شده صورتت دختر؟

این زخمها دقیقا باید دیده بشه...!

اصلا دلم میخواد همه ببینندش و ازم بپرسند الی چرا صورت زخم و زیلی شده؟دعوا کردی؟

اصلا دلم میخواد یه خودکار قرمز بردارم و دورشون خط بکشم و بعد فلش بزنم تا از هزار فرسخی معلوم باشه!

اصلا دلم میخواد از اون ماژیکایی که شب امتحان برمیداری و زیر نکته های مهم خط میکشی بردارم و روی تمومش خط بکشم تا همه بفهمند چقدر مهمه ...!

اصلا دلم میخواد هی تند تند زل بزنم توی صورت این و اون تا حتی اگه نخواند هم، دقیق بشند توی صورتم و بپرسند الی کتک خوردی؟

تا توی دلم قند آب کنند و بگم آره!کتک خوردم!

این روزها تنها چیزی که توجهم را توی آینه جلب میکنه نه قیافه ی به هم ریختمه و نه رنگ و روی پریده م و نه ....!

این روزا دلم میخواد دور زخمهای صورتم ،کنار لبم ،بالای چشمم ،زیر گردنم ضریح بکشم و روزی هزار بار طوافشون کنم...

این روزا دلم میخواد دستایی که این زخمها را نشونده روی صورتم هزار بار ببوسم و قربون صدقه ش برم...!

از راه برسم ،چشم بندازه توی چشمم و خودش را برام لوس کنه.

بپرم بغلش کنم ،هی توی بغلم کش و قوس بیاد و داد بزنه و خودش را آویزون کنه تا لباس عوض نکرده گلاویز بشیم و صدای خنده ی از ته دلش بپیچه توی خونه...!

بندازمش روی زمین و برای هم مثل دوتا خرس وحشی شاخ و شونه بکشیم و قلمروهامون را مشخص کنیم و با هم گلاویز بشیم.

اون چنگ بزنه به صورتم و بلند بلند بخنده و من زیر گردنش را بو بکشم!

اون موهام را بکشه و من بیخ گوشش را ببوسم!

اون با اون دندونای مرواریدیش لپم را گاز بگیره و من دستاشو ببوسم!

من غلت بزنم و اون غلت بزنه و اون داد بزنه و من قربون صدقه ش برم و برای هم صداهای عجیب غریب در بیاریم...!

فرنگیس بـدو بدو بیاد نجاتش بده و من بغلش کنم و کلی بدو بدو کنیم توی اتاق و اون بلند بلند از ته دل بخنده و من جای دندونای کوچولوش را روی صورتم لمس کنم و کیف کنم...!

این روزا دلم میخواد بغلش کنم و بگیرمش جلوی همه ،جلوی سارا ،جلوی تک تک آدمها و  بگم کی دلش میاد "گل دختر "من رو دوسش نداشته باشه؟کی دلش میاد براش نمیره؟

اصلا کی دلش میاد از این زخمهای شیرین توی صورتش نداشته باشه؟

این روزا همه ش دلم میخواد از راه برسم و از همون دور ببینم داره بالا و پایین میپره و له له میزنه تا من بغلش کنم و پرتش کنم هوا و یه عالمه خر سواری کنه!

آخه فقط من بلدم قشنگ پرتش کنم هوا.

آخه فقط من بلدم یه ساعت بذارم خر سواری کنه و باهاش همصدا بلند بلند آواز بخونم و صداهای عجیب غریب در بیارم!

آخه فقط من بلدم باهاش بلند بلند بخندم و بلند بلند گریه کنم...!

آخه فقط من بلدم اونقدر بوسش کنم که از نفس بیفتم و فرنگیس داد و فریاد کشون بیاد و از دستم بگیردش و بگه :" دخترم را کشتی به خدا !ولش کن کافر!" و من تا آخرین نفس باز ببوسمش تا بالاخره از دستم خلاص بشه!

آخه فقط من بلدم روزی هزار بار جای ناخوناش را روی دست و صورتم ببوسم و ناخنگیر را بردارم و وقتی خوابه تا بالای سرش برم و بعد به خودم بگم:" این ناخونا را نباید گرفت.باید پرستید!" و بعد تک تک ناخونهای تیز و بلندش را ببوسم...!

آخه فقط من بلدم هر روز جای دوندوناش روی صورتم تیر بکشه و منتظر در اومدن هفتمین دندون باشم ...

مــصــراع نخــست من تو را می بوسم

در مـــصــرع بـعد هم تــو را می بـوسم

ایــراد نـــدارد! بـه کـســی چــه؟ اصـــلا

شع ـر خودم است،من تو را می بوسم

الی نوشت:

یکـ) قرار بود بعد از مدتها برویم پایتخت! شاید مثلا هوای پر از دود پایتخت حالمان را عوض کند..شاید فقط مترو را که میدیدیم با آن زنهای دستفروش ،دلمان میخواست از ذوق بمیریم اما...اما آنقدر حال جسمی مان سرمان بازی در آورده که میترسیم تا دانشگاه هم نکشیم چه برسد به شهر ماشین دودی!...پایتخت نشین ها قصه شما بماند برای بعد!

دو ) شنیدم که رفت...آنقدر معصوم بود و کودک بود که سنگ هم باشی دلت میخواهد بمیری...بچه ی جناب سرهنگ میگفت :مرگ حق است اما مرگ لای آهن پاره ها را خدا نصیب هیچ کس نکند!...امشب با اینکه میدانستم مرگ حق است اما...اما نتوانستم حتی یک ثانیه هم تصور کنم قبل از مردنم سوخته باشم!تو که آمرزیده ای .خدا به مادرت صبر دهد سیران!

سهـ) دلمان برای آن جاده ی لعنتی ه دانشگاه تنگ شده.برای همان جاده ی لعنتی که من را خوب میشناسد و من هم او را.میرویم دانشگاه...تنها نیستیم !...پتوی مسافرتی مان هم هست.همان که  شوهر هاله بهمان توی آخرین روز یک اردی بهشت هدیه داد!باشد که زنده برگردیم و رستگار شویم ...

چاهار) اصفهـــانی ها...

نظرات 110 + ارسال نظر
shab shir 1391/09/28 ساعت 19:49

az man benevis lamasab ba ta shakor

تنوع اسمتون را بگردند!

کاش اسمت را این دفعه میذاشتی شیر فرهاد!!!!!

:)

الان دقیقن لامصب با "سین" یا با "صاد" بیسواد؟!

:)

absolution 1391/09/29 ساعت 14:21

احیانا آپ که نمی کنی؟!

احیانا همین امشب...

:)

بانوی.... 1391/09/29 ساعت 22:16

بازم خوبه ماهات علامت دارن
میدونی کدوم ماه باد بیاد
کدوم ماه نیاد نه
نمیشه که نیاد ..........یعنی دیربیاد
نه...............
همون نیاد ........

بانو!
خوبی؟
نگرانت شده بودم دختره ی خیره سر!

نمیگی آدم دلش هزار راه میره؟
!
خوشحالم هستی...حتی اگه خوب نباشی که میدونم خوب هم هستی!
:)
.
.
مند تمومه ماه هام علامت داره
تمام روزهام
تمام ساعتهام
:)
بهار ...تابستون پاییز زمستون...
اردی بهشت...مرداد...مهر...آبان...آذر...زمستون...دی..بهمن...اسفند
همه ش
همه ی همه ش
من تمام این سیصد و شصت و پنج روزم مارک داره...علامت داره...قصه داره ..درد داره ...شوق داره ...
و با اومدنشون قصه ی غصه شون هم شروع میشه
و آدمای اون ماه من را میبرند تا ناکجا و برمیگردندند
من برای کمرنگ کردن هر علامت ده سال نیاز دارم
:)
خوبه که میاد
خوبه که نمیاد
خوبه که شروع میشه
حخوبه که تموم میشه
خوبه که هستی
خوبه که ...!
:)

ارمیا 1391/09/30 ساعت 10:53


راحت بخواب ای شهر! آن دیوانه مرده است
در پیله ابریشمش پروانه مرده است

در تُنگ، دیگر شور دریا غوطه‌ور نیست
آن ماهی دلتنگ، خوشبختانه مرده است

یک عمر زیر پا لگد کردند او را
اکنون که می‌گیرند روی شانه، مرده است

گنجشکها! از شانه‌هایم برنخیزید
روزی درختی زیر این ویرانه مرده است

دیگر نخواهد شد کسی مهمان آتش
آن شمع را خاموش کن! پروانه مرده است

فاضل نظری

کـشـتـی نـسـاز ای نــوح طــوفـان نخواهد آمد
بـر شــوره زار دلــهــا بــــــــــاران نـخـواهد آمد

شــایــد خـــدا بـه شــعــرم لــبخند زند ولیکن
جائی که سفره خالیست مـهـمـان نخواهد آمد

رفـتـی کــلاس اول ایــن جــملــه را عوض کن
آن مـــــرد تــا نــیــایــد بــــــــــاران نخواهد آمد ...


آره ارمیای نبی؟!

sani 1391/09/30 ساعت 14:59 http://www.sani68.blogsky.com

الی دوست خوب من خیلی نوشته های دلنشینی نوشتی. خدا این فرشته کوچیک و برات نگه داره

ممنون دختره بابا...
:)
دلنشین میخونی خانووم...

خدا همه ی فرشته ها ی فرشته را برای الی هاشون نگه داره

absolution 1391/09/30 ساعت 15:16

الان باید هورا بکشم یا کیاب؟!
آفرین رفیق...

شما در حین هورا کشیدن به ما یواشکی بگید کیاب یعنی چی تا ما بعد در ملا عام بگیم بکشید یا نکشید :)

absolution 1391/09/30 ساعت 16:18

درضمن این اصفهانی هاتو هم خوندم...
یاد دوران دانشجویی و اینا...
صنعتی اصفهان!!
خوابگاه...
اووووووف!!

یاد دورانی که در خوابگاه گذاری داشتیم
روزگاری داشتیمروزگاری داشتیم...

:)

(با تشکر از دوستانی که بهمون رسوندن کیاب یعنی چی!)
ما با کیاب موافقیم البته نه به اون غلظت در حد ه یه جیغ و داده مختصر

البته شما به هورا کفایت کنید آقاااا

absolution 1391/09/30 ساعت 16:42

آره...
روزای عجیبی بود...
هفته بعدی میام...
باید خوب باشه!!
آره کیاب با غلظت کم خوبه...
ما همون هورا اما!!

پس بسپاریم به شهرداری شهر ل و چراغون کنند و آیینه بندون یحتمل !
:)
.
.
شوما همون هورااا!

سامان 1391/09/30 ساعت 18:13

عمه خانوم کم پیدا شدین

عمه خانوم عمه ته!

absolution 1391/10/02 ساعت 14:38

سوت بزن رفیق...

سووووت میزنیم رفیق...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد