_____ مـن دخـتــره خــوبــی ام ! _____

_____ مـن دخـتــره خــوبــی ام ! _____

" اَمَن یُجیب ،حال دلم اضطراری است ..... از دختری که بد شده دیگر فراری است "
_____ مـن دخـتــره خــوبــی ام ! _____

_____ مـن دخـتــره خــوبــی ام ! _____

" اَمَن یُجیب ،حال دلم اضطراری است ..... از دختری که بد شده دیگر فراری است "

گــریــه کردم،گــریـــه هم ایــن بــار آرامــم ........؟!!!

هوالمحبوب :

نگو بزرگ شدم گـــریه کـار کوچک هاست!

زنی که اشک نـریزد قبول کن، زن نیست...!

اردی بهشت را که نگذاشتند برای سرخوش بودن و بی دغدغه خندیدن!میتوانی حالت خیلی هم بد باشد و گریه کنی و عاشقانه اردی بهشت را نفس بکشی و از اینکه در آغوش اردی بهشت نشستی با اشک ذوق کنی...

میتوانی بدون اینکه برایت مهم باشد به کسی به خاطر اشکهایت یا بغضهایت یا دلهره ها و خاطراتت که هجوم می آورد توضیح دهی،لبخند بزنی و اشک بریزی و بلند بلند گریه کنی تا آرااام شوی و باز کیف کنی که توی بغل اردی بهشت نشسته ای...

میتوانی این همه راه بروی مراسم دفاع مانیا و وقتی همه را آنجا میبینی ذوق مرگ شوی و گریه کنی...

میتوانی وقتی دستهای نغمه را میگیری و به او میگویی که دلت برایش یک ذره شده و به شوهرش لبخند میزنی و میفهمی که پسر کوچولویی که دوتا صندلی عقب تر از تو توی بغل زن میان سالی که مادر نغمه است خوابیده ،پسر دوماهه ی نغمه و مسعود است با تمام وجود شاد شوی و گریه کنی...

میتوانی وقتی مسعود تند تند از مراسم دفاع نغمه عکس میگیرد و دکتر حضوری با افتخار از کار نغمه تعریف میکند و تو به داشتنش افتخار میکنی مغرورانه گریه کنی...

میتوانی وقتی عمو جعفر را سراپا سفید با آن محاسن و موهای بلند میبینی و یاد ترم اول می افتی که درست شبیه حالا بود و باز با جملات شیطنت بار سر به سر هم میگذارید و قرار است چند وقت دیگر این همه مو و محاسن جایش را به کچلی بدهد و او بشود سرباز وطن و بعد هم به تو بگوید به واسطه ی تو طرفة العینی همه خبردار میشوند چون کشک توی دهانت خیس نمیخورد و بعد باز حرف آن آمار لعنتی را پیش بکشد کج کج بخندی و گریه کنی...

میتوانی وقتی خانم میم را میبینی و بغلش میکنی و او از پایان نامه اش دفاع میکند و یک ایل همراه با خودش آورده و همه ی اقوامش دارند از ذوق به خاطر دفاعش می میرند و تو حرص میخوری که باز این خانوم میم همه چیز را جدی گرفته و چرا اینقدر به جزئیات میپردازد و دکتر حضوری هم اشاره به کمبود وقت میکند،با حرص لبخند بزنی و گریه کنی...

میتوانی وقتی مانیا قدش به تریبون نمیرسد و چاهارپایه میگذارند زیر پایش و می ایستد درست روبروی تو با آن لباس سفید و پایان نامه اش را تقدیم به شوهر و دخترش ،یسنا و محمد ، میکند که نیستند و تو بی وقفه موبایل به دست فیلم میگیری و کیف میکنی حرفها و دفاعیاتش را که مثل همیشه محکم و مسلط است ،نیشت را شل کنی و بعد دماغت را بالا بکشی و یواشکی گریه کنی...

میتوانی وقتی یادت می افتد یک نفر چند صد کیلومتر آنطرف تر از دیشب تا همین لحظه که تو کیف میکنی و درد میکشی و بغض میکنی و غرق میشوی و لبخند میزنی ،درد میکشد و تو هیچ کاری نمیتوانی برایش بکنی و نفرین به این همه کیلومتر ، جواب تلفنت را بدهی که خوبی و گریه کنی...

میتوانی با لبخند از عمو جعفر و آقای "ب" و مانیا خداحافظی کنی و خوشحال باشی که بالاخره تمام شد و مانیا را با ذوق توی فلکه ی انار بغل کنی و بعد که دور شدند تمام مسیر برگشت تا خانه را توی اتوبوس گریه کنی...

میتوانی گوشی همراهت را برداری و زنگ بزنی به هانیه و تا "سلام الی ه من "را میشنوی ،بدون سلام و احوالپرسی بی مقدمه سوال کنی که چرا نیامده بود و بگویی که دلت برای آن پایتخت ِ لعنتی و خودش تنگ شده و بعد با بغض این بار بی خجالت گریه کنی...

میتوانی جایتان را عوض کنی و باز وسط اشکهایت آرامش کنی که نگران نباشد و به امید روزهای خوب و بعد با لبخند خداحافظی کنی و باز گریه کنی...

میتوانی برای استادت بنویسی که مباهات میکنی به خاطر داشتنش و ممنونی به خاطر بودنش و برایش یک دل سیر از یک دختر سر به هوای خنگ حرف بزنی و وقتی جواب ایملش را میخوانی که از اینکه با این همه خوبی خوشحال است که خوب تصور شده و از اینکه در آستانه ی بازنشسته شدن به خودش میبالد به خاطر دانشجوی دست و پاچلفتی ِ پر ادعایش ،با شوق لبخند بزنی و گریه کنی...

میتوانی کیفت را پرت کنی روی میز و مانتوی سورمه ای سر آستین آجری ات را عوض کنی،روی تختت غلت بزنی و برای آدمی چند صد کیلومتر آنطرف تر بی قرار شوی و برایش آرزوی " کاش درست شود " کنی و خودت را بغل کنی و گریه کنی...

میتوانی دلت برای یک دقیقه پیش،یک هفته پیش، یک ماه پیش، یک سال پیش، یک قرن پیش تنگ شود و برای خودت شع ــر بخوانی و گریه کنی...

میتوانی باز پناه ببری به گل دختر،سرت را ببری توی موهای خرمایی رنگ فرفری روشن و کم پشتش و عمیق نفس بکشی و آرام گریه کنی...

اصلا میتوانی بنشینی روبروی مانیتور و روبروی وبلاگت و زل بزنی به عکس تـُنگ ماهی کم طاقتت و بنویسی "آخرین جمعه اردی بهشت هم تمام شد...! " و گریه کنی...


الــــی نوشت :

گریه که میکنی دلت آرام میشود ...مخصوصا اگر اردی بهشت باشد!


نظرات 53 + ارسال نظر

مرا ببخش اگر گریه می کنم وقتی

نوشته ای که که غزل جای گریه کردن نیست

گریه؟! اردیبهشت؟!
برم ببینم چی شده

مگه چشه؟؟

مگه توی اردی بهشت نمیشه دلتنگ شد؟

اصلا مگه اردی بهشت برای اشک ریختن اونم با شوق نیست ؟

:)

پس یعنی همه این گریه ها اشک شوقه
اما یه کمی اش هم غمه

برای حس های قشنگی گریه کردی
که همشونم اردیبهشتی بودند

----------------
آره الـــی وقت داریم
میشود برعکس به ماجرا نگاه کرد
و در خرداد به دیدار یک دختر خردادی بیایی

همه ش اشک دلتنگی ه ...

اشک شوق ه...

اشک ه ذوق ه...

اشک دلتنگی ه...

اشک دلتنگی ه...

همه ی این آدمها اردی بهشتی بودند...



کولییییییییی...نمیخوای بگی اون دختره خردادی تویی که؟؟؟:)


زنی که اشـــــــک نـریـــــــزد قبول کن زن نیســـــــت...!


نخواه اشک نریزم دلم که آهن نیست...

ادیب 1392/02/29 ساعت 15:16 http://19paknevis.blogfa.com/

بهار آمده اما هوا هوای تو نیست
مرا ببخش اگر این غزل برای تو نیست

به شوق شال و کلاه تو برف می آمد...
و سال هاست در این کوچه رد پای تو نیست

نسیم با هوس رخت های روی طناب
به رقص آمده و دامن رهای تو نیست

کنار این همه مهمان چقدر تنهایم
میان این همه ناخوانده، کفش های تو نیست

به شیشه می خورد انگشت های باران... آه
شبیه در زدن تو... ولی صدای تو نیست!



"اصغر معاذی

بهار بود و دلم فصل بی ترانگی اش

و درد در تن من گرم موریانگی اش

کسی نبود کسی لایق غم دل من

کسی که دل بسپارم به بیکرانگی اش

در انتظار قدومش انار دیده ی من

رسیده است به جشن هزاردانگی اش

مرا به خلوت صندوقخانه اش ببرید

رسیده است گمانم شراب خانگی اش

شبیه رد قدم های موج بر ساحل

به جای مانده بر این شانه ها زنانگی اش

نه من نه او نه شما ..شاعر این زمانه کسی است

که تکه پاره شود بغض های خانگی اش

banuye nuro ayne 1392/02/29 ساعت 16:04

digar gerye mara mikonad na man gerye ra
lol

ما را برای گریه سر آستین بس است بانوووو

شومام که درگیر پیشنهاد بی شرمانه گریه هستی گویا...

خاک به گورم !

سلام
وقت زیبا بخیر


گریه کنم یا نکنم

حرف بزنم یا نزنم

من از هوای عشق او ، دل بکنم یا نکنم

نه از او می ‌شه دل برید

نه به او می ‌شه دل سپرد

نه عاشق او می ‌شه موند

نه فارغ از او می ‌شه موند

من از او می پرسم بگو

هجوم بن بست رو ببین ، هم پشت سر ، هم رو به رو

راه سفر با او کجاست

گریه کنم یا نکنم

حرف بزنم یا نزنم

من از هوای عشق او ، دل بکنم یا نکنم

او بال بسته ی منه‌

من ، ترس پرواز او ام

برای آزادی عشق از این قفس من چه کنم

گریه کنم یا نکنم

حرف بزنم یا نزنم

من از هوای عشق او ، دل بکنم یا نکنم

کولی امروز توی دستم خوند: «یه زمستون سخت تو راهه»

من دلم با تو قرصه اما تو …؟ تو دلت چند مرده حلاجه؟





ریتم شع ـرتون را بگردند ...ضرب گرفته بودیم ها :)

حالا دل بکنم یا نکنم ؟

اردی بهشت را گذاشته اند که "الی" بنویسد و من بخوانم و آخرش حس کنم که تمام این لحظه هایی را که نوشته کنارش بوده ام و چقدر این آدم ها و صحنه ها و اتفاق ها و بغض ها و اشک ها آشنایند و نفهمم که کی و چطوری چشمانم خیس شدند...
اردی بهشت را گذاشته اند که من همش دلم شور بزند که نکند تمام شود...دل شوره ای که از همان وقت که تو نوشتی "اردی بهشت تموم بشه من چی کار کنم؟؟؟ " افتاد توی دلم...
اردی بهشت را گذاشته اند که من با خواندن "کاش درست شود"ِ تو یاد همه ی آدم های چند صد کیلومتر آن طرف تر خودم بیافتم و با حال اشکی بگویم "کاش درست شود..."
گریه کن الی...زنی که اشک نریزد واقعا زن نیست...

خوب اولهاش سخته...

درست مثل سوال همیشگی ه :اگه تموم بشه...؟

اگه بره...؟

اگه نباشه...؟

اگه نداشته باشمش...؟

اگه....؟

بعد میفهمی که نمیشه برای نداشته هات و تموم شده ها عزا بگیری...چون به هیچ جای دنیا بر نمیخوره

باز خودت را جمع و جور میکنی و با تموم غمی که از نداشتنش و تموم شدنش و تموم شدنش توی دلت داری به خودت میگی بازم منتظر می مونم تا از راه برسه...

اردی بهشت را گذاشته اند تا دلمان شور بزند و بعد با لبخند تنها به خاطر بهشتی بودنش امید داشته باشیم که "کاش درست شود "هایمان درست از آب در بیاید و بر آورده شود...

مریم 1392/02/29 ساعت 19:07

مثل همیشه زیبا . نمی دونم چرا هر وقت نوشته هاتو می خونم قلبم گرم میشه٬ اشک تو چشمام جمع میشه و دلم میخواد ...
من حتی نمیشناسمت ولی عاشق آهنگ وبلاگ و سبک نوشته هاتم.
امیدوارم هیچ وقت عوض نشی .

"امیدوارم هیچ وقت عوض نشی..."

این جمله ت را ....


انگار یک بار هم قبلا شنیده باشم...

مریم!

همونکاری را بکن که دلت میخواد

باشه؟

مثل اسمت خوب باش و خوب بمون

باشه دختر؟

دل اردی‌بهشت هم نازک است، شبیه بال پروانه‌هاست، هر قطره اشکی که از چشم‌هات بر تن اردی‌بهشت می‌ریزد ستاره‌ای میشود توی آسمان

خوش به حال آسمان اردی بهشت که این همه ستاره داره میس راوی...

دو دل نازک در یک اقلیم نگنجند...

شاید به خاطر همینه که داره تموم میشه و میخواد بره...

اون هم با این همه چیزی که دیده و شنیده

درست مثل هرسال...

رقصنده 1392/02/29 ساعت 21:29

مرسی الی...

مرسی رقصنده :)

من هر وقت اردی بهشت گریه می کنم..ناراحت می شم بعدش که چرا ناراحتش کردم چرا اشکامو دادم بهش...

اردی بهشت را گذاشتند برای اشک هایی که با تمام اشک های بقیه ی ماهها و فصل ها فرق میکنه

انگار که فقط اردی بهشت بفهمه معنیش رو...

:)

از اینجا باید دل بکنی برای بهشتی که در آن اردی بهشت هست
باید رفت برای جایی که به آن تعلق داری

دل بکن خانمی دل بکن

و من به تمام اردی بهشت ها تعلق دارم ..

به تمام لحظه های خوب چهارشنبه های دوست داشتنی...

nin 1392/02/29 ساعت 22:54

گریه که میکنی دلت آرام میشود ...مخصوصا اگر اردی بهشت باشد!


اردیبهشت : زیبای همیشه است ...

گریه کن که گر سیل خون گری ثمر ندارد

ناله ئی که ناید ز نای دل، اثر ندارد

هرکسی که نیست اهل دل، ز دل خبر ندارد

13 1392/02/30 ساعت 00:58 http://dar-emtedade-budan.blogfa.com

این نیز می گذرد رفیق ! : )

همین خوبه که میگذره...

راضی باش ::)

دقیقا منم

عجب دختری که تویی :)

غریبه آشنا 1392/02/30 ساعت 09:44

سلام قبلا فکر می کردم بیکاری ولی الان فکر می کنم واقعا خیلی بیکاریاااااااااااا

ولی در مجموع قلمت خیلی بهتر شده

کاش دقیقن به زمان دقیق "قبلا" اشاره میکردی تا بفهمم نسبت به کی بیکارتر شدم و نسبت به کی قلمم بهتر شده ...

:)

نگو بزرگ شدم گـــریه کـار کوچک هاست!

زنی که اشک نـریزد قبول کن، زن نیست...!



درباره ش میتونی بیشتر توضیح بدی؟؟؟
اگه زن نیست پس چیه؟؟؟

الساعه بیشتر توضیح میدم :

یعنی نگو که من بزرگ شدم و گریه کار کوچکترهاست

زنی که اشک نریزد قبول کن چی؟؟؟؟؟ زن نیست :)

جازه آقا خوب توضیح دادم؟

سلام دوست داشتم شما هم با این قلم و بیان خوبی که دارید میومدید و به این همدلمون کمکی میکردید اما نیومدی!!!

ما که اومدیم شما همه ش تو آشپزخونه بودید نشد ببینیمتون :)

درود بر تو

اردیبهشت و عشق و شور و مستی

کاش ترنم شادمانیهای بهاری از دل ما دور نشود ...

یعنی زمان دلبری دختر بهار....

کاش تمام بهار اردی بهشت بود میم مثل میترا :)

بابکشون 1392/02/30 ساعت 13:37

شادیتان آرزوست
و
انشاالله
اشکهایتان
همیشه اشک شوق باشد

و کاش تمام اشک ها و دردها و اشک و درد شوق باشه...

شادی شما هم آرزوی قلبی دختره خوب ه آقاااااا :)

سلام....گریه ادمو آروم میکنه اما درحال حاضر با مشکلاتی که دارم فقط مرگ آرومم میکنه....

مرگ آدم را آروووم نمیکنه

آدم را تموم میکنه

خلق الانسان فی کبد...

همه مون داریم ...

محکم باش...

باشه ساهل ؟

hani 1392/02/30 ساعت 15:09 http://hanilam.blogfa.com

میتوانی با الی عاشق اردی بهشت شوی
پا به پایش گریه شوی
هر روز بیشتر از قبل دوستش داشته باشی
اصلا میشود با همین الی که حتی یک بار هم ندیدی اش یک عالمه خاطرات مشترک داشته باشی!
همه ی این ها با تو میشود الی
فقط نمیشود تورا دوست نداشت
واقعا نمیشود الی...

و من با تمام هانی های روی زمین یک عالمه خاطره ی مشترک دارم...

من عاشق تمام عاشقی هام...

عاشق تمام دوست داشتن ها...

عاشق تمام خاطرات مشترکی که با ه نداشتیم و داشتیم...

به نظر تو میشه هانی،آدم مشترک تمام خاطرات الی را دوست نداشت؟

:)

hani 1392/02/30 ساعت 15:11 http://hanilam.blogfa.com

ببین الی اون یکی بس نبود
لازم بود که بازم بیام
بازم بگم
بازم بنویسم
تو بی نهایت دوست داشتنی هستی
و من به اندازه ی تمام شعر های عالم دوستت دارم
می فهمی؟

و من به اندازه ی تمام هانی بودنت دختر...

بهت گفته بودم وقتی حرف میزنم یاد گهواره می افتم؟

یاد یه خاطره ی دور از وقتی که بچه تر بودم؟

تمام شهد و شیرینیش یادم میاد

فاطمه 1392/02/30 ساعت 17:44 http://yadegari20.blogfa.com

چقدر خوبه که لااقل اردیبهشتی وجود داره
که بشه بهونه ای برای دختری مثل الــی
که بتونه هر کاری که دلش می خواد رو انجام بده

مواظب الــی مهربون باش :-*

و تمام روزهای زندگی سنجاق میشند به یه خاطره ی شیرین که دوست داشته بشند و بشه هرکاری دلت میخواد توش انجام داد...

چقدر خوبه دنیا این همه روز به خودش دیده

تو هم مواظب تمام فاطمه باش دختر شعـر:)

و در اردیبهشت ...
ماه تولدم ...
شانه هایت را...
برای گریه کردن ...
دوس میدارم...
...

و من همیشه دلم میخواست اردی بهشت به دنیا بیام...

و نشد...

کاش ققنوس بشم...

وقتی دارم میمیرم اردی بهشت باشه...

اون موقع حتما باز متولد میشم...


خوش به حالت غمگین ه اردی بهشتی...:)

سامان 1392/02/30 ساعت 19:22

من کلا عمه بیزارم اونوقت دل تنگ تو بشم اعتماد به سقف
همه مردم عمه دارن ماهم.....
مامانم میگه زن بگیر منم تو جوابش فقط میگم:
ها!!!!!!!!!!

باشه دلتنگ من نشو....برو دلتنگ دختر همسایه تون شو اصن

دلتونم بخواد عمه به این خوبی :)

مامانتم هنوز متوجه نشده بچه ش وقت زن گرفتنش نیست

درضمن آدم به مامانش نمیگه هااااااا!

میگه چشم

رویا 1392/02/30 ساعت 19:33 http://royadd.blogfa.com

خدایا
من اینجا دلم سخت معجزه میخواهد
و تو انگار...
معجزه هایت را گداشتی برای روز مبادا....

معجزه همیشه مال روز مباداست...

وقتی که انتظارش را نداری....

از راه میرسه و اون خود ه معجزه ست...

+این نظر متعلق به پست قبل می باشد :)
+ینی عاااااااشق این شعرم من!

چرا گرفته دلت، مثل آنکه تنهایی
چقدر هم تنها!
خیال می کنم
دچار آن رگ پنهان رنگ ها هستی
دچار یعنی عاشق
و فکر کن که چه تنهاست
اگر که ماهی کوچک ، دچار آبی دریای بیکران باشد...
...
و عشق
صدای فاصله هاست
صدای فاصله هایی که غرق ابهامند
نه
صدای فاصله هایی که مثل نقره تمیزند
و با شنیدن یک هیچ می شوند کدر
همیشه عاشق تنهاست!
...
عبور باید کرد
و هم نورد افق های دور باید شد
و گاه در رگ یک حرف خیمه باید زد

عبور باید کرد
صدای باد می آید، عبور باید کرد
و من مسافرم ، ای بادهای همواره!
مرا به وسعت تشکیل برگ ها ببرید

و اتفاق وجود مرا کنار درخت
بدل کنید به یک ارتباط گمشده پاک...

+بعضی شعرا رو هر چی هم بخونی هر چند سال هم که بخونی باز تازه هستن برات و در عین تازه بودن خاطره انگیز، گذاشتن این شعر به جهت یادآوری بود مطمئنم که برای تو ام خاطره انگیزه احتمالا"!

ما هم عاشق تموم ه اون چیزایی هستیم که شهرزادمون عاشقشه ...


بعضی شع ــر ها را هر دفعه که بخونی انگار داره تازه متولد میشه...

مطمئنن هرکی بخونه یه عالمه طعم شیرین یادش میاد شهرزاد...

زود باش منتظر شیرینی ام ها ...:)

عسل 1392/02/30 ساعت 20:33 http://rozegar65.blogfa.com/

الی این گریه ها دوست داشتنی بود دختر. خیلی. مث بارون اردیبهشت بود

و من دلم گریه های دوست داشتنی میخواد...

اصلا مگه گریه ی غیر دوست داشتنی هم داریم...؟

گریه های دوست داشتنی ه من...

ضجه های دوست داشتنی ه من...

دردهای دوست داشتنی ه من...

فریناز 1392/02/30 ساعت 22:56

اردیبهشت امسال حتی گریه هاشم قشنگ بود
خوشی هاش
دیداراش
جدایی هاش

اشکا و خنده هاش

اردیبهشت امسال همه چیش قشنگ بود

اصلا به قول تو مگه می تونه؟ مگه دست خودشه؟!


خدا رو شکر که دلت آروم می شه و می تونی تموم این کارا رو بکنی و
خدا رو شکر که می شه اومد وبلاگتو خوندتو سرذوق اومد و گفت خدا رو شکر برای دختری که هنوزم خوبه:)

امسال من دو تا اردی بهشت داشتم...

اردی بهشتی که سی و یه روز بود و سه شنبه رفت...

و اردی بهشتی که تمام روزهایی که اردی بهشت نبودند ،بود...!

خدا را شکر که فریناز سر ذوق میاد..

و خدا را شکر که با خودش میگه منم باید بتونم هر کاری دلم میخواد بکنم...

نه فریناز؟

اونی که برات نوشتمو خوندی؟؟

جوابم کو؟؟

نرگس 1392/02/30 ساعت 23:24

مگه چندتا نرگس دیگه هم دارید؟:دی
آهنگ وبلاگت دیوانه است :(
هر وقت صفحه لپ تابمو باز میکنم اولین کار باز کردن وبه شما و گوش دادن و دیوانهه شدنمه :)

من یه عالمه نرگس دارم..

و میون همه شون یه نرگس بود و هست که از همه نرگس تره...

یه نرگس که "لیلا"ست...

و من بیشتر مواقع صدای وبلاگم را قطع میکنم که با چک چک بارونش نمیرم...

"نرگس"...

"نرگس"...

آدم هی دلش میخواد بگه "نرگس"...

آره الی
اردی بهشت ه و زن بودن و گریه کردن و غزل غزل شعرخوندنو..اره الی..

و من در اردی بهشت بیشتر از همیشه پرم از حسهای زنانه ای که تمام ماههایی که اردی بهشت نبودند پنهانشان میکردم...

اردی بهشت همه را رسوا میکند..

آره مه سا...

سلام.خوبی الی...جان.مرسی که مینویسی.امیدوارم ماندگارترین شعر عالم بشی.

امیدوارم ماندگارترین الـــی دنیا باشم :)

ممنون مسافر تنهایی...

خودت خوبی ؟

میتوان بر دستهای ظریف و کوچک الی بوسه زد و گفت مرسی خوب من که فراموشم نمیکنی

و میتوان در آغوش مامان نسرین گم شد و گفت چقدر خوبه که هستی...

خوبی مامان نسرین ه الی؟

پود 1392/02/31 ساعت 02:17 http://www.pud.blogfa.com

اردیبهشت و گریه!!

اردی بهشت را گذاشتند برای همین گریه های شیرین...

خودت خوبی مهندس ؟

:)

احمد 1392/02/31 ساعت 07:05 http://hor-73.blogsky.com

ها؟
حُرباش برای آزادی...

ببخشید؟؟

[ بدون نام ] 1392/02/31 ساعت 09:52

بعد از این همه گریه...
دلم یک لبخندِ کش دارِ بزرگ خواست...
که ساعت طولش بکشد!!
و اردیبهشت...

و من دلم خواست بدونم باید برای کدوم لب بخند کش دار آرزو کنم؟

کاش یادت نمیرفت اسمت را بنویسی

و من برای تمام چشمهای اشکی لبخندهای کش دار چند ساعته آرزو میکنم :)

سلام الی عزیزم. چشمام بهتره. تو خوبی؟
نوشته ت رو با لبخند خوندم ولی گریه نکردم. باور کن منم زنم ها! ولی کم گریه میکنم!
از بند ششم و سیزدهم خیلی خوشم اومد.
بازم بنویس. خوشحالمون میکنی

خدا را شکر که چشمات هم به خوبی ه پرتوست...

همه ی زن ها کم گریه میکنند...

اما گریه میکنند..

حتی اگه مرد باشند!!!!

حتی اگه الی باشند :)

و من از تک تک بندهای پرتو خوشم میاد...

بیشتر گریه هات از سر خوشحالی بود و افتخار ..این خوبه ..

بیشتر گریه های پنهونی این روزام از سر دلتنگیه .. این خیلی بده .


سلام عزیزم.خوبی؟

و ما گریه های دلتنگی ه پنهونیه زیادی داریم که همه ش را میچسبونیم به حساسیت فصلی...

لعنت به این حساسیت فصلی که تموم نمیشه فقط از فصلی به فصل بعد منتقل میشه :|

حال خانوم معلم ما چه طوره؟

حال رها م ؟

چقدر شعر شده بودی دختر!!
به اندازه همه بارانهای نباریده پارسالت اشک در آستین داشتی…
و انگار حسی به من میگوید
که تو نقطه عطفِ تاریخ و سال و ماهت نوروز نیست
بلکه اردیبهشت یعنی همان که خودت تعریفش را میکردی!


امروز آخرین روز اردیبهشته…

چقدر غرق شده بودم...

و به اندازه ی تمام اردی بهشت های زندگیم آآآآه داشتم

و همیشه لحظه ی تحویل سال من حلول اردی بهشت بود...


امروز آخرین روز بهشت ی من ه ...

از فردا همه چیز عادیست...

حتی اردی بهشت!!!!!!!!!!!!!!!!

عمورضا 1392/02/31 ساعت 17:09 http://madraji.blogfa.com/

اردیبهشت هم امشب تمام میشود و...
سلام الی خوب که بودی بازم باش
عمو هم خوبه گریه هم بعضی وقتا خوبه

پشت سرش آب ریختم عمو...

یعنی زود برمیگرده ،نه؟؟؟

هم عمو خوب ه هم گریه بعضی بیشتر وقتا :)

عمو ...سلام من رو به دشت لاله هاتون برسونیا...

بهشون بگو یه عالمه خاطره ی اردی بهشتی قشنگ ازتون داره که میپرسته

مگر تقویم تو ای بی یهشت "اردی بهشت"اش نیست؟
که سهم از دوزخم کردی حوالت، با "دی" ات ای عشق

اردیبهشت گفتی و گفتم نمی روم

آخر بهشت بی تو برایم جهنم است...


خوش بخت ترین الــــی دنیا؟؟؟

سلام خودم :)

13 1392/02/31 ساعت 21:08 http://dar-emtedade-budan.blogfa.com

از قدیم گفتن گریه نکن زار زار .........: دی

میبریم یعنی بازار؟

میفروشیم چهارهزار؟


یعنی فقط چاهار هزار؟؟؟؟

هااان؟

رقصنده 1392/02/31 ساعت 21:58 http://sh-gh.blogfa.com

انقدر از اردیبهشت نگو :(
اصن از هیچ ماهی نگو
اصن از هیچی نگو...

چشم ...

اصن میریم میمیریم...

خوبه؟

:|

منم گریه شدید شدید داشتم الی اما وقتی کامنت های تو را میبینم خیلی خیلی حالم خوب میشه والابوخودا

و من وقتی این همه ذوق شما را میبینم کلی خنده میشم...

و دلم برای تمام فلکه های بستنی تنگ میشه :)

همون غریبه آشنا 1392/03/01 ساعت 09:58

سلام تو هم شدی عین این سایت های سیاسی که تا ازشون انتقاد می کنی نظرتو نشر نمی دن!!!!!!!!

اگه گفتی دقیقن منظورت کدوم سایت سیاسی بود ؟

اگه گفتی دقیقن کدوم نظرت رو نشر ندادم؟

اگه گفتی چرا حواست به "به اضافه نوشت " پست بعد نبود؟

اگه گفتی مگه غریبه هم آشنا میشه ؟

:)

چرا نوشتی کسی یادش نبود؟!
مگه من یادآوری نکردم آخر اردیبهشته..

تو یادت بود...

چقدر خوبه که یادت بود...

و همیشه آدمایی که یادشونه از تعداد انگشتای یه دست تاوز نمیکنند...

ممنون که یادآوری کردی :)

زی زی 1392/03/02 ساعت 08:43

الی دیدی اردیبهشت تموم شد و ماهیچ جا نرفتیم آخرش؟

بیا خرداد بریم جاهایی که بخاطر سرما هنوووووووووز اردیبهشته

زینب...

یادته؟

تو تنها کسی بودی که هر وقت مینوشتم اردی بهشت پر از اردی بهشت بودی و دل به دلم میدادی...

اون عکسای اردی بهشت را که اولین بار برام فرستادی را یادته؟

دارمش هنوز...

تو وسط یه عالمه گل...

قرار بود یه روز کل اردی بهشت را بگردیم...

یادته هیچ وقت نشد؟

اونجاهایی که هنوز به خاطر سرما اردی بهشت را بلدم :)

رقصنده 1392/03/02 ساعت 09:51 http://sh-gh.blogfa.com

نه دیگه
در اون حدم نه :|

دقیقن حدش را مشخص کن

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد