هوالمحبوب:
فــــانــــوس نگــــاهــــــم را آویـــخــتـه ام بـــر در
مـن منتــظرم زیــرا ، گفتنــد:" تــو مــی آیــی"...
از کجای کدام روز توی کدام قسمت زندگی ِ من پیدا شدی را درست یادم نیست اما خوووب آن بعد از ظهر زمستان هزار و سیصد و هشتاد و چند را به یاد دارم که مقابل تلویزیون درست وسط اشک و آه های بازیگر ِ فیلم که حامد کمیلی بود و تو را صدا میکرد بغض شدم و سرم را چرخاندم به سمت فرنگیس که داشت ملافه های سفید عید را میدوخت و گفتم :" یعنی میشه منم یه روز برم اینجا...؟ دارم میترکم!" و او فقط سکوت کرد و نگاهم کرد و حتی زبانش در دهان نچرخید که امید واهی دهد،آخر خوووب میدانست که نمیشود.و من خسته از این همه اشک و بغض روزهایی که گذشته بود برای هق هق نشدن،با عجله از اتاق به حیاط پناه بردم.
آنقدر درد بود در صدایم که خودم صدای التماسم را بدون آنکه التماسی در کار باشد میشنیدم...اینقدر با التماس و بغض گفته بودم :"یعنی میشه ...؟"که خودم دلم برای خودم سوخت.
قسم میخورم به خاطر همان بغض و التماس بود که دست به کار شدی.
گمان نمیکردم یک روز ساک به دست عازمت شوم.وقتی میگویم گمان نمیکردم یعنی واقعا گمان نمیکردم.یعنی به خواب هم نمیدیدم روزی روبرویت بایستم و برایت شعر بخوانم .یعنی به خواب هم نمیدیدم اولین عکس العملم آن شب میان آن همه آدم ،سجده کردن بر خاک باشد درست در آستانه ی ورود و بلند بلند ضجه بزنم روبروی گنبد فیروزه ای ت .
قسم میخورم به خاطر همان بغض دم عید بود که خواستی...به خاطر همان التماسی که نکردم ولی آرزویش را داشتم از بس که پر از درد بودم.
و تو خواستی...خدای تو خواست... و من اردی بهشت،درست روز سه شنبه ای که دوستش نداشتم تمام تو را هق هق شدم و از گونه هایم سرازیر شدی...
سرم را روی شانه های فرزانه گذاشتم و میان آن همه آدم که برایت نماز میخواندند من فال حافظ گرفتم و شعر خواندم.قسم میخورم به خاطر همان بغض دم عید زمستان بود که نشستی توی کتاب حافظ و برایم خواندی :
" دوش وقت سحر از غصه نجاتم دادند وندر آن ظلمت شب آب حیاتم دادند..."
آنقدر اشک ریختم روی شانه های فرزانه که فرزانه نتوانست در آغوشم نگیرد و با من همصدا نشود.حافظ را بوسیدم...برای اولین بار حافظ را درست مثل یک کتاب مقدس بوسیدم.قسم میخورم تو را بوسیده بودم ،تو درست وسط حافظ نشسته بودی و برایم میخواندی :
"من اگر کامروا گشتم و خوشدل چه عجب مستحق بودم و این ها به زکاتم دادند..."
به یاد داری که لب از لب باز نکردم که حرفی بزنم .که بپرسم این همه نا آرامی ام به خاطر چیست؟به خاطر اینکه مستحق کامروایی اش نیستم که زکاتم بدهی؟
به یاد داری هیچ نگفتم الا شع ـــر ...الا اشک و تو فقط برایم بیت میشدی و میچکیدی...
تا که گفتی :
" هاتف آن روز به من مژده ی این دولت داد که بدان جور و جفا صبر و ثباتم دادند ". و من دیگر هق هق هم نشدم...آرام شدم...آرااااااااااااااااااااااام و زیر لب گفتم "چشـــــم...!" اعتراف میکنم شک داشتم به آخری که قرار بود خوب باشد اما تو گفته بودی که صبوری کنم.
صبر و ثبات به راه انداختم و منتظر ماندم و باز تو خواستی...و باز خدای تو خواست و من آرام شدم.اردی بهشت تمام نشده بود که آرااام شدم.و قرار شد این راز بین من و تو تا ابد بماند.اینکه تو خواستی و شد.
از همان اردی بهشت انگار عهد کرده بودی مرا هر سال و هرلحظه که بخواهم و بخواهی صدا کنی تا باز درست بنشینم روبروی همان گنبد فیروزه ای و برایت شع ـر بخوانم.و "گمان نمیکردم " من را تبدیل به "هر چه بخواهی میشود "کنی .
خودت خوب میدانی که تو را متفاوت از آدمهایی که دوستت دارند ، دوست دارم.خودت خوب میدانی اسمت را با تقدس و احتیاط صدا میکنم.خودت خوب میدانی وقتی برایت شع ـر میشوم نمیشود که نگـِریم و خوووب میدانم نمیشود که نگـِریی..
خودت خوب میدانی با تمام شیطنت ها و نافرمانی ها و گستاخی ها و افسار گسیختگی هایم تو را یکجور دیگر دوست دارم و خوب میدانی هیچ وقت برای آمدنت حرفی نزدم الا شع ــر و روزی سه بار همان جمله ای که میگویند خدا هم هر روز برای آمدنت تکرارش میکند.
خودت خوب میدانی من نه ختم های قرآن نذر آمدنت میکنم ، نه دانه های تسبیح و صلوات ،نه دعاها و اشکهای هر صبحِ ندبه های جمعه و نه التماسها و دخیل بستن و قسم دادنت به پهلوی مادر و یا فرق شکافته ی پدرت ،که دلت بلرزد و درد شوی از این همه به رخ کشیدن!من فقط شع ــر نذر آمدنت میکنم تا بیایی امـــــــــا...
اما تو نیــــــــــا...!
الــی نوشت :
یکـ )در عین خودخواهی اعتراف میکنم که این تنها چیزیست که وقتی گوشش میدهم باعث میشود الــی را گاها زیاد دوست داشته باشم.آنقدر زیاد که گاهی گونه هایی را که از شنیدنش نمناک شده نوازش کنم!!
با عشق خواندمش آن روزها >>> " عشــــقش بکشـــد ســه شــنبه هـــم می آیــــد..."
دو ) دختره بدی شده ام!از همان ها که انتظارش را نداشتی.برایم دعا میکنی،نه؟
سهـ) آنقدر غرق چشمهای روشنش شده بودید که حواستان نبود آدم ِ چشم روشن نوشته ی قبل که رد بوسه اش روی دستم جا مانده بود، یک زن است.
سلام دوست عزیز
عیدتان مبارک
شاد باشید و سلامت
عید شما هم آقاااااااااااا...
:)
این همه احساس ...
این همه شعر ...
این همه بغض ...
بانو ...
خوش به حالت ...
همین ...
دختره بدی شده ام!
از همانها که انتظار نداشت...
بدی و بد شدن خوش به حالت نداره بانووو
درد داره...
درد...
عیدت مبارک دختر :)
منتظر پستت بودم امروز
ینی نخونده می تونم بگم موضوش چیه الی
اگه راس میگی تا نخوندیش بگو ببینم در مورد ِ چیه :)
اما تو نیا...
ما را ببر...
دو سال پیش اون وقتا که وبتو ندیده بودم و توام رگبارمو، یه سال تموم شعر نذر کردم...
نوشتم اتفاقا...
اونوخ اومد
تو یکیش نوشته بودم نیا
زمین جای قشنگی نیس
ما رو ببر...
عیدت مبارک باشه الی جون
هر کسی جوری دوسش داره که فقط خودش می دونه
یه جور متفاوت تره بقیه...
یه جوری که با دل خودش سازگارتره
و خدا رو شکر که درست از یه روزی میاد... واسه همه میاد و تو دل یکی به یکیه آدما می شینه و یهو می بینن همدم دلشون شده...
این پستتو خیلی دوس داشتم
هر چند تمومه قلمتو دوس دارم
و خدا رو شکر که اردیبهشت...
اردیبهشت به بارگاهش رفته بودی
دعا دعا الی
دختره خوب همیشه
اوایل نمیدونستم
ولی بعد ها فهمیدم شع ــر دوس داره
خدا هم شع ـر دوس داره
برای همین همیشه اون چهاربیت را براش میخونم...
مطمئنم دستش را گذاشته زیر چونه ش و میگه الــی بخون...
مطمئنم دوس داره وقتی میخونم...
تمام ه اتفاقای خوب اردی بهشت میفته ...حتی اگه بد باشه ...
عید شمام مبارک :)
و عید شما هم مهندس :)
سلام.
عیدتون مبارک :))
و عید شما هم....
سلام الی جان
وقت زیبا بخیر
عید بر شما مبارک باد
از پنجره دلم که قابی شکسته دارد صدایت می زنم
نسیم نام تو بر لبهایم می وزد
خیال سبزت همیشه با من است
تو این جایی، در قاب پنجره هایی که رو به باغ خدا باز است
دستهایت طراوت و سبزی را تکرار می کند
از نگاهت ستاره و مهتاب می چکد
خورشید ذرهای از مهربانی توست
اگر ابر می بارد
اگر گل می روید
پرنده اگر می خواند
چشمه اگر می جوشد
رود اگر می خروشد
برای توست
زیرا تو آن رویای صادقانهای که ظهورت مرهم تمام زخمهاست
تو آن قدر زلال و پاکی که از غبار پنجره ها دلت می گیرد
شاید پیش از آمدنت باران ببارد و آسمان، تمام کوچهها و خانهها را بشوید
ای سبز قامت
ای بهار
ای نور
ای امید
دستهای مهربانت را که از نوازش لبریز است
و نگاه روشنت که آئینه صداقت است
را دوست می دارم
بگو چشمهای ما کی و کجا مهربانی نگاه تو را می نوشد ؟
و دلهای ما کی با ظهور تو آرام می گیرد ؟!
خدا کند که بشکند شبی دلم به پای تو
و کاش چاه میشدم که بشنوم صدای تو
تو اوج خوب بودنی، تو حالت سرودنی
به آسمان رسیدهای، کجاست انتهای تو
حضور غیبتت بزرگ، دل نماز را شکست
زمین قیام کرده است به شوق اقتدای تو
""" بیا تمام من! بیا بیا که نذر کردهام
که هر چه دارم از غزل بریزمش به پای تو"""
به انتظار تو دلم نشسته سبز میشود
بیا ببین که شاعرم ولی فقط برای تو
عیدت مبارک اجییییییییییییییییییی
آخرین باری را به یاد می آوردم که با "او" به گند فیروزه ایش چشم دوختم. . .
و "او" من صاحب همون گنبد ِ فیروزه ای ِ...
تو خوبی دختر کوچولو؟
عید تو هم مبارک :)
دوستتــــ دارم بی آنکه بدانم چرا؟
دوست داشتنی منی
تو دیگه چرا رها؟؟؟
دوست داشتن که دلیل نمیخواد
میخواد ؟؟
احوال رها و گلهای روسری ترکمنش چه طوره ؟:)
جانم الی بانوی من :):
+
کاملا واضح بود ادم چشم روشن پست قبل یک زن است
مگر غیر از این فکری کرده بودیم؟
+
مستحقم به زکاتم میدهند؟؟؟
+
. . .
حسرت ها و تبریک های شروع عاشقی ام و تداعی شدن عشق و چشمهای روشن یارشان و حرفهای یواشکی و در گوشی که الـــی مراقب خودت و احساست باش ،لبخند به لبم می اورد که نکنه آدم چشم روشن ه پست قبل زن نباشه :)
برای من آنقدرها هم مهم و بد نیست بشوم سنبل یک عاشق تمام عیار که برای چشمهای روشن مردش میمیرد...اما ....اما مرد من چشمهای روشن نداره :)))
.
.
مستحق که باشی ،میدهند
سلام الی خوبی؟
چه دنیای مزخرفی شده الی
من دلم برای اون روزها تنگ شده
حتی برای اذیت کردنهات...
چقدر نیستی...
دنیا همیشه مزخرف بوده...ما به رووش نمی آریم :)
عیدت مبارک
و خوش بحالت که میتونی براش شعر بگی
من هیچ وقت نتونستم
من براش شع ــر شدم...شع ـر نگفتم :)
انگار دبیرستان بودم که یه بار براش شعر گفتم...اون روزها که نمیدونستمش ...شعر گفتم که گفته باشم...چون همه میگفتند ولی از وقتی دونستمش فقط شع ــر شدم :)
عید تو هم مبارک
می نویسم که شب تار سحر میگردد
یک نفر مانده از این قوم که بر می گردد
==========================
الا طلیعه کوثر سفر بس است بیا
غروب غربت مادر سفر بس است بیا
بیا که چشم به راهت نشسته خاک بقیع
به جان فاطمه دیگر سفر بس است بیا
==========================
با کدام آبرویی روز شمارش باشیم
عصرها منتظر صبح بهارش باشیم؟
سالها منتظر سیصد و اندی مرد است
آنقدر مرد نبودیم که یارش باشیم
ما چرا؟خوب ترینها به فدای قدمش
حیف او نیست که ما میثم دارش باشیم؟
اگر آمد خبر رفتن ما را بدهید
به گمان که بنا نیست کنارش باشیم
===========================
تو صد مدینه داغی ، تو صد بقیع دردی
یتیم میشود خاک ، اگر که برنگردی
دو قریه آن طرفتر ، بپیچ سمت لبخند
شکوفه میفروشد، بهار دوره گردی
کسی می آید از راه، چه ناگهان چه ناگاه
خدای من چه روزی!خدای من چه مردی....
ظهورت راشنیدم عنقریب است
ولی قدری برای من عجیب است
زبس که دیر کردی درظهورت
مرا قدری بعید از این قریب است
تمام لحظه هایم بی حضورت
پراز"عجل"پراز"امن یجیب"است
بیا ای ناخدای باخدایان
بیا دیگر زمانه نانجیب است
نه این تعیین تکلیف است،اما
بیا دلهای ما حسرت نصیب است
.
.
ارمیای نبی فکر کنم اتاقتون گرم بوده تند تند گویا تایپ کردید زود از صحنه متواری بشید برید در هوای خنک استنشاق کنید و گرنه حتمن حواستون بوده که "به گمانم که بنا نیست کنارش باشیم "...آقا موقع تایپ کردن کولر را روشن کنید گرمتون نشه خو :|
che ehsase nabi....
:
چه دستخط قشنگی :)
تو هم خارجکی شدی نازنین؟
مبارکه :)
چه فرقی می کند
آن سوی دنیا باشم یا فقط چند کوچه آن طرف تر…؟!
پای عشق که در میان باشد
دلتنگی دمار آدم را در می آورد …
زهــــر دوری باعـــث شیرینــــی دیــــدارهاست
آب را گــــرمای تــــابســــتان گـــوارا میکند...
:)
عید شما مبارک !
برای من که هرچی دعا کردن پسر خوبی نشدم ! امیدوارم شوما دختر خوبی بشی !!
میگند اگه دعا کنی و مقدمات براورده شدن دعات را فراهم نکنی نه تنها دعات براورده نمیشه بلکه به خدا هم ظلم کردی:)
مهندس مقدماتشو فراهم کرده بودی ؟:))
عید تو هم مبارک :)
سلام الــی جان! تولدش مباااارک ، عیدت مباااارک
خوشحالم "هرچه تو بخواهی " شده!
برای آمدنت ، انتظار ، غمگین است
دل ِ گرفته ی این روزگار ، غمگین است
به تسبیح تو شعرم ناله سر داد
عجب دلگیر شد کی خواهی آمد؟
عید تو هم مبارک زهرام...
خوشحالم که خوبی...میدونستی ؟:)
va sabr 1 ejbar ast na ekhtiyarr
tavallodesh mobarak
un sahlas ke has o montazere mas
maayimm ke tu geybate kobra mundim
من میتوانم میشود... :|
دیشب وقتی یهو از خواب بیدار شدم و دیدمت قلبم توی دهنم بود از هیجان...تا اومدم بگم که چقدر خوبه که هستی رفته بودی...
بانو...این روزها...
هیچی!
فقط امان از این روزها...
تو اولین نفر بودی.مرسی :*
الـــی
وقتی خوندمت فقط بغض شـدم ...
دختـر بد؟؟
چرا من همچین حسی ندارم؟
که الـی دختر بدی شده ؟
من هم غرق چشمهای روشنش شدم اما متوجه شدم که زن بوده :)
بد بودنم را درست مثل دختره خوبی نبودنم بلدم قایم کنم !
انگاری خودم هم با خوندنش و مرورش بغض بشم...
خسته شدم از بس خوندمش...:(
الـی چرا امشب
با این شع ـری که خوندی بغضم نمیشکنه ؟؟؟
الـــی چرا تو انقد قشنگ شع ـر میشی و شع ـر می خونی ...
هر موقع گوشش میدم یادم میره الــی داره میخونه و تمام وجودم یخ میزنه و بغضم گیر میکنه!
دلم میخواست شع ــر باشم...انگاری نشد :(
الی بانو
اجازه میدی صدات رو توو فیسبوکم به اشترام بذارم ؟ :(
شیش ماه پیش بود توی تاکسی گوشش دادم.راننده گذاشته بودش و من شوکه شده بودم از صدایی که خودم بودم...
ازش پرسیدم ببخشید اینی که داره شعر میخونه کیه؟میشناسیدش؟
سرش را تکون داد و گفت نه!ولی هر کی هست مثل من و شما نیست!!!
جوری گفت "مثل شما" که باورم شد اون آدمی که من گمان میکردم الــی ِ
من نیستم :))
از من نپرس بانو...انگاری که این آدم من نباشم :|
پیامک ولادت امام زمان (عج)
جلوه گل عندلیبان را غزلخوان می کند
نام مهدی صد هزاران درد درمان می کند
مدعی گوید که با یک گل نمی آید بهار
من گلی دارم که دنیا را گلستان می کند
ولادت امام زمان(ع) بر شما هم مبارک باشد
امروز رفت در غم دیروز
چشمانمان به جاده ی فرداست
ممنون....به شما هم مبارک :)
باختی در کار نیست
برای تو
قلبم را ریسک می کنم
یا می برم….
یا می میرم….
ببرم یا ببازم فرقی نمیکنه
دلم خوش است که پس دادم امتحانم را....
به صدایت که معتاد شدم
رفتی
حالا هر روز
خاطره تزریق میکنم . .
خاطره یعنی یک سکوت غیر منتظره میان خنده های بلند . . .
یادت برایم مانندقصه ی سیگارپیرمردی است
که سالهاست میگوید : نخ آخراست . . .
دل است، من به تو تجویز میکنم ـ دیگر
مبـــاد پُک بزنــی بر دوای غیــــر مجــــاز!
گر تو باشی می توان صد سال بی جان زیستن
بی تو گر صد جان بود یک لحظه نتوان زیستن . . .
یک میخ پشت حافظه ، یک قابِ کج شده
تصویر ما دوتاست کــــه حالا ...تو نیستی
همه هست آرزویم که بیینم از تو رویی
چه زیان تو را که من هم برسم به آرزویی
به کسی جمال خود را ننمودهای و ببینم
همه جا به هر زبانی بود از تو گفتگویی
ولادت مهدی فاطمه بر تمام عاشقانش مبارک
آخر ای عشق به دادم نرسیدن تا کی
عطش آلود تو را جام ندیدن تا کی
من که چون سایه به دنبال توام در همه حال
پس از این شاخه به آن شاخه پریدن تا کی
شاه خوبان شدی و روی ز ما پوشیدی
چون سلیمان شدن و مور ندیدن تا کی
بر شما هم ...:)
امشب دوباره دست غزل می سپارمت
هرگزمباد لحظه ای تنها گذارمت
قدم بزن پُـــرم از حس «درکنـــــار تویــــــی»
قدم بزن پُرم از حس اینکه «ما» خوب است
نخند حرف دلــــم را نمـیشــــــود بزنـــــم
خیال میکنم اینجور جملهها خوب است
سلام الی .خوبی؟ من به شدت دختر بدی شدم .. حتی این بی قراری ها رو ندارم .حتی فلسفه ی این انتظار رو نمی دونم .. شاید برای همه ی توقعاتی که ازش داشتم و هیچوقت برآورده نکرد.. برای همین حس و حال خاصی نداشتم و ندارم ولی دلیل نمیشه که به حال تو غبطه نخورم..چون اعتقاد داشتن به کار دل آدم میاد...
و من خواب دیده ام که کسی می آید...
و من خواب یک ستاره ی قرمز را وقتی خواب نبودم دیدم.
و کوووووووووووووووووووووووووور شوم اگر دروغ بگویم...
رویا...همین که رویایی یعنی خیلی خوبی :)
:) گیسوان ِ اون ُ و بند ِ دل ِ من که پاره می شود . .. .
مرا دیوانه کردی و هنوز از من طلبکاری
بپوشان بافه های گیسویت را ، بند لازم نیست
الی عزیز.........اعتراف میکنم زیباتر از این نمیشد بنویسی
که اشک من هم جاری بشه
.............
آره
منم دیروز از آقا یه عیدی خواستم و
فااال حافظ گرفتم
حق با توه
شعر دوس دارند.....................
.
مستی نه از پیاله نه از خم شروع شد
از جاده سه شنبه شب قم شروع شد
آیینه خیره شد به من و من به آینه
آنقدر خیره شد که تبسم شروع شد
خورشید ذره بین به تماشای من گرفت
آنگاه آتش از دل هیزم شروع شد
وقتی نسیم آه من از کوچه ها گذشت
بی تابی مزارع گندم شروع شد
موج عذاب یا شب گرداب؟!هیچ یک
دریا دلش گرفت و تلاطم شروع شد
از فال دست خود چه بگویم که ماجرا
از ربنای رکعت دوم شروع شد
در سجده توبه کردم و پایان گرفت کار
تا گفتم السلام علیکم... شروع شد.
"فاضل نظری"
یه دنیاااااااا ازت ممنونم که بهم سر زدی
تا گفتم السلام علیکم شروع شد...
آره! شع ـر دوس داره :)
تو قشنگ خوندی هانیه :)
وقتی میام وبلاگت، دوس دارم خط به خط همه ی نوشته هات رو بخونم،................... آففرین به این همه قشنگی تو کلامت
قلمت سبز و دلت شااااااااااد رفیق
در برابر این همه لطفت یواشکی خجالت میکشم...
قشنگی در نگاه شوماست خانووووم :)
الی....
چقدر با احساس مینویسی
دوس دارم!
این متنت رو واقعا حس کردم...
مرسی که هستی
رقصنده...
مرسی که تو هستی...
ممنون که با احساس خوندی :)
.
کولر روشن بود خانم ولی به خاطر شرایط سوق الجیشی خاص منزل اتاق خواب همچنان گرم میباشد.
عذرخواهمندناکوارم لیدی
آقا سوق الجیشی را بچرخونید طرف کولر خو!
"یا نشین در یک اتاق گرم و داغ
یا بنا کن خانه ای در خورد ِارمیای نبی که کولرش اتاقش را خنک کنه که مجبور نشند از شدت گرما حروف شعرشون جا بیفته و بعد بندازند گردن شرایط جوی!!!"
+ الان باز یعنی این رو بخونید میگید من اصلا دیگه شعر نمینویسم؟نبی به این کم طاقتی نوبره والا!!!
++هرگونه ارتباط این شعر با شعر ِ یا مکن با پیل بانان دوستی و این حرفا را تکذیب میکنم :)
با من قهر کرده الی
همیشه مثل یک بغض کنج گلوم جا خوش میکنه
اشک نمی شه الی
بغضه
و این بغض سالهاست داره خفه م میکنه
خفه م کرد الی این بغض...
وقتی باهام قهر میکنه میدونم از بد اومدنش نیست از دلخور شدنش ه
حتمن کاری کردم که بهش برخورده
حتمن انتظار داره از دلش در بیارم
گاهی به رووش نمیارم و به خودم میگم یادش میره و گاهی نمیتونم ...
قهر کردن بلد نیست...فقط اون هم انتظار داره
همین...
تو شعر شدی و من را اشک کردی باز...
من که از صبح دیروز بغض بودم دیشب که خواندم و شنیدمت آن قدر هق هق کردم و اشک ها را لا به لای کامواها گره زدم که صبح شد...
تمام دیشب قسمش دادم که نیاید...
که ما خط تمام نامه هامان کوفی ست...
که ما دخترهای خوبی نیستیم...
الی...
جرأت نکردم حافظ را باز کنم...
انگار که بدانم چه می خواهد بگوید و نخواهم که ببینم...
الی...
عیدت با این که گذشته، مبارک...
من هم گاهی از ترس بر وفق مرادم نبودن فرار میکنم از دیدن و شنیدن...
هی مسیرم را کج میکنم که چشم در چشم نشوم..
آخه میدونی کافه چی؟
میترسم...
همین...
عید تو هم مبارک دختر :)
اوهوم .. منم عاشخ این دکلمه تم
و یه دکلمه دیگه .. که باورت نمیشه چند ساعت همراش گریه کردم
اگه گفتی کدوم دکلمه ؟
:)
الی همیشه برای من یه دختره خوبه!
نمدونین بدونین
چقدر جالب!
اگه من جای الی تو تاکسی صدامو می شنیدم از ذوق آبروی خودمو بر باد میدادم
پس با اجازه این جمعه صداتونُ به اشتراک میذارم
خواستین آدرس میدم شما هم ببینین :)
موتشکرانیم بانـــوی همیشه شع ـر[مااااچ]
ولی من فقط برای خودم غصه خوردم
البته اعتراف میکنم بعدا خاطره ش را برای کلی آدم با خنده تعریف کردم
و وقتی آدمها میخندیدند من یواشکی درد میکشیدم..
از همین حالا نوش روانتون :)
چه زیبا برایش حرف زدی الی...
من هنوز آن گنبد فیروزه ای را ندیده ام...ولی اینجا گنبد طلایی ای را دارم که صدای بال کبوترانش و نقاره هایش آرامم می کند...
و من از درد نداشتن اون گنبد طلایی به فیروزه ای بودنش پناه بردم...
خوش به حالت مریم...
همون که میگه: اصلن پس از تو حالِ من به جهنم .. ولش کن هیچ
:))
خیلی بدجنسی عاخه .. چطور دلت میاد آدما رو به گریه بندازی
اینقدر گریه کرده ام سر جانم....ولش کن هیـــــچ...
این شعر از اون شع ـرهاستا...
یادم بنداز همین روزا بزنمش سر در وبلاگ :)
چشمامو بسته بودم نفهمی از چشمام بدجنساما...ولی تو خیلی باهوشی دختر :))
با اینکه دیر رسیدم اما دلم حال وحوای جشن شعبانو گرفت
میتونم بگم نخونده پستت رو شنیدم تو همین لینک صوتیی که داخلش بود و خجالت میکشم که بگم...چشمانم اشک شد.
حُرباش برای آزادی...
اشکی شدنتون مبارک آقاااا :)
اوهوم .. از اون شع ـر هاست (درست نوشتم نه؟
)
از وب خودت دانلود نکردما .. از وب یه بنده خدای دیگه ای بود که نوشته بود گوش کنید با صدای الی خودمون . پیش خودم گفتم الی خودشون دیگه کیه
دیگه از همونجا اولین جرقه ی آشنایی زده شد و وب شوما رو اندر گوگل یافتم
پ.ن: من خودم بدجنسم و بدجنس ها را دوست می دارم
الـــی شون...!
بعله...همون پسوند همیشگی برای ِ....
عجب!
پس تو از اونجا پیدات شده ؟
عجب :)
اگه راس میگی از اون روز تا حالا کجا بودی؟
همین روزا که وقتش بشه از همینجا میذارمش :)
.
.
آره!بدجنسی :))
اوهوم ..
داستانش جالبه ! یه روزایی بود که خیلی ناراحت و غصه مند بودم! یه روز از سر بیکاری اومدم تو گوگل نوشتم "ولش کن" . که رفت تو وب یه آقایی که این دکلمه رو گذاشته بود با صدای الی خودشون :دی
فکرشو بکن! تازه میخواستم بیخیال باشم! ولی اون شب با اون صدا... آخ که این بغض چه بدجور ترکید..
همین جاها بودم
اوهوم ..
شاع ـر میگه: بدجنس چو بدجنس بیند خوشش آید :دی
ننوشته بود الـــــی خودشون....نوشته بود الــــی مون
و هر کی میرفت اونجا هر چی مال اون بود مال خودش میشد مثلن :)
اوشون عادت داشتند و احتمالا دارند که همه را برای خودشون در نظر بگیرند و به واسطه ی همون پسوند اعطایی بیاند این طرف مرز :)
هنوز نتونستم اون دکلمه را بذارم اینجا....شاید هنوز وقتش نرسیده...
تو هم دیگه بغض نکن ...باشه؟
زوود باش یه لبخند پت و پهن بزن...زوووووووووود :)
یک زن! همیشه دوست داری یک دستی بزنی
نگو نه!
همیشه دوست دارم همه برند تا آخرش :))
الی مونِ اوشون میشه الی خودشون :))
ـــــــد
چه جالب .. دل پری داری ازش
بفرمـــــ ـــــا لبخنـــــ
ما حتی الـــی ِ خودمون هم نیستیم :))
دل پر کجا بود خواهر؟
خواستم بگم هر کی ما را به اسم خودشون سند زدند بدون رعایت حق کپی رایت و اجازه ی بنده بوده.همین یه پسوند میندازند ته اسممون و خلاص...ماااااا هم خجالتـــــــــــــــــــــــی ،هوچی نیمیتونیم بگیم خواهر :))
الی جون متنت خیلی عالی بود.
همیشه سربلند باشی عزیزم
ممنون خانووووووووووووم
تو عالی خوندی نیلوفرانه :)
سلام وبلاگ خیلی خوشگلی داری و نوشته هاتم کاملا واضح و رساست.من لینکت کردم تو هم اگه قابل دونستی منو لینک کن.
ممنون...
با تشکر...
چقدر قشنگ وساده.به نظرم اینقدر خوب نوشتن رو هم خودش خواسته که تو تونستی انقدر قشنگ بنویسی.خوش به حال تو وخوش به حال حال خوبه تو.دل مهربونت که یواشکی لرزید واسه همه دعا کن
من از خودم هیچ ندارم الا بدی هایم...
که اصرار داشت به نداشتنش و من اصرار داشتم به داشتنش...
شما برای ما دعا کنید لدفن