هوالمحبوب:
آمده بودم خانه،کسی نبود.رفته بودند خرید و از خستگی دراز کشیده بودم روی تخت فاطمه و خوابم برده بود که با صدای گریه میتی کومون از خواب بیدار شدم!
فکر میکردم خواب میبینم.توی خوابم زیاد سر و کله اش پیدا میشد.پای ثابت تمام خوابهایم "میتی کومون" بود و "او" و همان دختر"لبخند بر لب لعنتی"!
این بار هم گمان میکردم دارم خواب میبینم که شنیدم داشت برای جای خالی ِ الناز گریه میکرد!از تعجب هنگ کرده بودم!گمان کردم دارم خواب آن شب سرد آبان ماه را میبینم که همگی برای جای خالی ِ الناز اشک میریختیم.
دراز کشیده بودم و صدایش را میشنیدم که میگفت:"دخترم زیادی مظلوم بود و زیاد در این خانه اذیت شد."و صدای فرنگیس که بلد نبود دلداری اش بدهد و "بله بله" میگفت!
به پهلو که غلطیدم فاطمه را دیدم که بغض کرده بود و آرام اشک میریخت.قبل از خوابیدنم از سکوت و تنهایی خانه استفاده کرده بودم و به یاد خیلی چیزها و نبودن خیلی چیزها اشک ریخته بودم که خوابم برده بود و راستش دلم نمیخواست اشکی بشوم ولی انگار من را با همه ی نشاطم که روز به روز از صدقه سر خیلی ها داشت رنگ میباخت به اشک گره زده اند ،که دلم برای الناز تنگ شد و با همه ی خوشحالی ام از خوشبختی اش با مردی که بی اندازه دوستش داشت،پتو را روی سرم انداختم و خودم را بغل کردم و برای الناز و خیلی چیزها باز اشکی شدم تا خواب را ببلعم و از دنیا کنده شوم وقتی"دیگر کسی اینجا برای هیچ کس نیست...!"
الی نوشت:
یکـ) سیاست داشتن جلوی کسی که دوستت داره،احمقانه ترین و کثیف ترین سیاسته!
دو)از یه جایی به بعد ،همه چیزت میشه از یک جایی به قبل!
سـهـ)فاجعه اونجاست که یه نفر رو به همهی دنیا و آدماش ترجیح میدی، بعد همون یه نفر سادهترین چیزها رو به تو ترجیح میده!
چاهار)هر وقت دیدی طرفت درد و دلاشو برد پیش کس دیگه گفت بدون وقتشه مثل آدم خدافظی کنی بری:|
پنجــ)جذابیت تو به خاطر چیزهاییست که مردم از تو ندیده یا نمیدانند...خودت را تند تند ورق نزن!
شیشـ)برای غریبهها لازم باشید و برای عزیزانتان کافی.همین!:)
میتی کمون وگریه؟؟؟میتی کومون وحسرت؟؟؟
جل الخالق!!!!
فک کن!!
این شیش تا الی نوشتت چقدر درد و دلخوری توش بود الی
فک کنم پیام اخلاقی داشت