خبـــــر بــــــه دورترین نقطه ی جهان برسد
نخواست او به منِ خسته بی گمان برسد
شکنجه بیشتر از این؟ که پیش چشمِ خودت
کسی کــــــه سهم تو باشد به دیگران برسد
چه می کنی؟ اگر او را که خواستی یک عمر
بـــه راحتی کسی از راه نـاگهـــــــان برسد،...
رهــــــا کنی بــــــرود از دلت جــدا بـــــاشد
به آن که دوست تَرَش داشته به آن برسد
رهـــــــا کنی بروند و دو تا پرنده شوند
خبر به دورترین نقطه ی جهان برسد
گلایـــه ای نکنی بغض خـویش را بخــــــوری
که هق! هق!... تو مبادا به گوششان برسد
خدا کند که... نه! نفرین نمی کنم... نکند
به او کـــــــه عاشق او بوده ام زیان برسد
خدا کند فقط این عشق از سرم برود
خدا کند که فقط زود آن زمان برسد
این شعرها دیگر برای هیچ کس نیست
نه! در دلم انگار جای هیچ کس نیست
آن قدر تنهایم کـــــــــه حتی دردهایم
دیگر شبیه دردهای هیچ کس نیست
حتی نفس هــــــــــای مـرا از مـن گرفتند
من مرده ام در من هوای هیچ کس نیست
دنیــــای مرموزی ست مـــا باید بدانیــــــــم
که هیچ کس این جا برای هیچ کس نیست
باید خدا هـــــــم با خودش روراست باشد
وقتی که می داند خدای هیچ کس نیست
من می روم هرچند می دانـم کــــــه دیگر
پشت سرم حتی دعای هیچ کس نیست
" نجمه زارع"
بی عشق و محبت نتوان زیست ولیکن
یک دل ، دو محبت نپذیرد...
قلبی که به یک لحظه دوصد عشق پذیرد
بگذار که این قلب،غریبانه بمیرد
***بابا حق با اونه! قبول!حق داشته وداره.اصلا مگه من فوضووولم؟ به من چه؟فقط یکی میخواد بهش بگه نمیخواست تا سال وچهلم و هفته م صبر میکردی ، اقلاحرمت نگه میداشتی میذاشتی کفنم خشک بشه،بـــــــــــــــــــــــعـــــــــــد!!!!!!!
تا این رو گفتم ؛ فرزانه مرده بود از خنده!!!! خودم هم خنده م گرفت.خیلی خندیدم خیلــــــــــــــــــــــــــــــــــــی....