_____ مـن دخـتــرِ خــوبــی ام ! _____

_____ مـن دخـتــرِ خــوبــی ام ! _____

" اَمَن یُجیب ،حال دلم اضطراری است ..... از دختری که بد شده دیگر فراری است "
_____ مـن دخـتــرِ خــوبــی ام ! _____

_____ مـن دخـتــرِ خــوبــی ام ! _____

" اَمَن یُجیب ،حال دلم اضطراری است ..... از دختری که بد شده دیگر فراری است "

تا خرند این قوم، رندان خر سواری می کنند...

هوالمحبوب:



 

در محرّم، اهل ری خود را دگرگون می کنند

از زمین آه و فغان را زیب گردون می کنند

گاه عریان گشته با زنجیر می کوبند پشت

گه کفن پوشیده،‌ فرق خویش پرخون می کنند

گه به یاد تشنه کامان زمین کربلا

جویبار دیده را از گریه جیحون می کنند

وز دروغ کهنه ی « یا لیتنا کنّا معک»

شاه دین را کوک و زینب را جگرخون می کنند

خادم شمر کنونی گشته، وانگه ناله ها

با دو صد لعنت ز دست شمر ملعون می کنند

بر “یزید” زنده می گویند هر دم، صد مجیز

پس شماتت بر یزید مرده ی دون می کنند

پیش ایشان صد عبیدالله سر پا، وین گروه

ناله از دست “عبیدالله مدفون” می کنند

حق گواه است، ار محمد زنده گردد ورعلی

هر دو را تسلیم نوّاب همایون می کنند

آید از دروازه ی شمران اگر روزی حسین،

شامش از دروازه ی دولاب بیرون می کنند

حضرت عباس اگر آید پی یک جرعه آب،

مشک او را در دم دروازه وارون می کنند

گر علی اصغر بیاید بر در دکانشان

درد و پول آن طفل را یک پول مغبون می کنند

ور علی اکبر بخواهد یاری از این کوفیان

روز پنهان گشته، شب بر وی شبیخون می کنند

لیک اگر زین ناکسان خانم بخواهد ابن سعد

خانم ار پیدا نشد، دعوت ز خاتون میکنند

گر یزید مقتدر پا بر سر ایشان نهد،

خاک پایش را به آب دیده معجون می کنند

سندی شاهک بر زهادشان پیغمبر است

هی نشسته لعن بر هارون و مامون میکنند

خود اسیرانند در بند جفای ظالمان

بر اسیران عرب این نوحه ها چون می کنند؟

تا خرند این قوم، رندان خرسواری می کنند

وین خران در زیر ایشان آه و زاری می کنند

"ملک الشعرای بهار "

 

پـــــــــــ .نـــــــــــ :

* از بس که هی تذکر دادید و کامنتهای خفن که چرا سرت را کردی زیر برف  ای غیر فرهیخته و تو رو به این حرفا چه!خواستم بگم به همه ی امور واقفیم

به هراونچه که هست ودیده میشه

به اونچیزی که میبینیم ومیشنویم.وجود یه عالمه آدم که با رفتارشون آزارت میدند ،ناقض چیزی که هست وداره اتفاق میفته وهست نمیشه.بارها با خودم فکر کردم این مراسم یعنی چه؟که مثلا اگه نباشه چی میشه؟ولی بعد به اون بچه هایی فکر کردم که بعدها قراره چه طور بهشون بگیم که محرم وعزادری وحسین یعنی چه؟به خودم که اگه این مراسم نبود من الان کجای تاریخ بودم!؟کدوم کتاب و کلام میتونه شورو احساسی که با دیدن وشنیدن این اتفاقها بهت دست میده را شرح بده!دست بردار از این همه فرهیخته بازی.فرهیختگی وروشنفکری اونه که بهت کمک کنه بهتر بفهمی نه اینکه نفی کنی تمومه اونی که با گوشت وخون وپوست عجین  شده وتو اصرار داری انکارش کنی.

" کی تا به حال با دهن زدن سگ به دریا ،دریا نجس شده؟"

تو قدم اول را بردار ،نامرده اونکه دنبالت نیاد!!

شاید خیلی آدمها با رفتاروکردارشون به خیلی از ماها و صاحب این روزها مدیون باشند ولی ما هم مدیونیم!

خودت را تافته ی جدا بافته ندون بچه !

باتشکـــــــــــــــــــر


زیباترین قسم سهراب ...

 نه تو می مانی و نه اندوه

و نه هیچیک از مردم این آبادی...

به حباب نگران لب یک رود قسم،

و به کوتاهی آن لحظه شادی که گذشت،

غصه هم می گذرد،

آنچنانی که فقط خاطره ای خواهد ماند...

لحظه ها عریانند.

به تن لحظه خود، جامه اندوه مپوشان هرگز.

پـ.نـ :

*کاش یادم بمونه

** ممنون زهرای عزیز...

خیالت تخت باشد....


هوالمحبوب:



از فکر من بگذر

خیالت تخت باشد

"من" میتواند بی تو هم خوشبخت باشد


این "من" که با هر ضربه ای از پا در آمد

تصمیم دارد بعد از این سرسخت باشد


تصمیم دارد با خودش ، با کم بسازد

تصمیم دارد هم بسوزد هم بسازد


هرچند دشوار است باید پا بگیرم

تا انتقامم را از این دنیا بگیرم


من خسته ام ، دیوانه ام ، آزار کافیست

راهی ندارم پیش رو ، دیوار کافیست


جز دردها سهمم نبود از با تو بودن

لطفا برو دست از سرم بردار کافیست


لج میکند جسمت بگوید زنده هستی

وقتی برایم مرده ای انکار کافیست


با ساز دنیا گرچه مجبورم برقصم

حرفی ندارم چون برایم دار کافیست


من خسته ام ، دیوانه ام ، دلگیرم از تو

خود را همین امروز پس میگیرم از تو


از فکر "من" بگذر

خیالت تخت باشد

"من" میتواند بی تو هم خوشبخت باشد


 

"الهام دیداریان"