_____ مـن دخـتــرِ خــوبــی ام ! _____

_____ مـن دخـتــرِ خــوبــی ام ! _____

" اَمَن یُجیب ،حال دلم اضطراری است ..... از دختری که بد شده دیگر فراری است "
_____ مـن دخـتــرِ خــوبــی ام ! _____

_____ مـن دخـتــرِ خــوبــی ام ! _____

" اَمَن یُجیب ،حال دلم اضطراری است ..... از دختری که بد شده دیگر فراری است "

قسم به ماه نگاهت....


هوالمحبوب:



طنین اسم تو جا مانده پشت حنجره ام

و من هنوز به یادت کنار پنجره ام


شب از بکارت روحم عبور کرده ولی

قسم به ماه نگاهت هنوز باکره ام


شبیه تلخیِ کابوسِ شیشه ها از سنگ

همیشه بی تو من اینقدر غرق دلهره ام


غزل سپاه تو بود و هجومِ یکسره ات

ومن درون همین بیت در محاصره ام


دخیل بسته ام امشب به سبزی چشمت

مرا به پنجره فولاد شب نزن گره ام


زنی میان غزل جان سپرده زود بیا

دلم گرفته برایت......

هوالمحبوب:


به سینه می زندم سر، دلی که کرده هوایت

دلــی کــــه کرده هـوای کرشمه‌های صدایت

نه یوسفم، نه سیاوش، به نفس کشتن و پرهیز

کـــه آورد دلــــــم ای دوست! تاب وسوسه‌هایت

تو را ز جرگــــه‌ی انبوه خاطرات قدیمی

برون کشیده‌ام و دل نهاده‌ام به صفایت

تو سخت و دیر به دست آمدی مرا و عجب نیست

نمی‌کنــــم اگـــر ای دوست، سهل و زود ، رهایت

گره بـــــه کار من افتاده است از غم غربت

کجاست چابکی دست‌های عقده‌گشایت؟

به کبر شعر مَبینم کــه تکیه داده به افلاک

به خاکساری دل بین که سر نهاده به پایت

"دلم گرفته برایت" زبان ساده‌ی عشق است

سلیس و ساده بگویم: دلــــــم گرفته برایت !


" حسین منزوی"

 

جوجه های آخر پاییز را اینک شمارش می کنم....


هوالمحبوب:

آخر پاییز، امشب
شب دراز است و سیاه
هر کسی از ظن خود بر این شب تاریک می دارد نگاه
آن یکی کو دلبر شیرین زبانش در بر است
 تا سحر گه می نشیند در کنار و کام دل جوید ازو
 گر درازای شبش صد چون شب یلدا شود
 باز می نالد که ای خورشید پنهان شو به چاه
 
وان دگر بیمار وتب دار غم است
 هر شبش همچون شب یلدا شب است
چشم می دارد : مگر پایان ندارد شام ما ؟ 
 چون سپیده سر زند
 باز می بیند که روزش تیره روزی بدتر از دیشب شب است
 
عاشق دلداده را دیگر مگو
 در شب یلدا به زلف یار می پیچد
هزاران قصه می سازد
گهی پیدا به ماه روی یار و گه نهان اندر خم گیسو
  گهی تیری ز مژگانش نشیند بر دل و گه زنده می سازد
رهایش گر کنی امشب هزاران قصه و افسانه می سازد
وین یکی در خواب خوش گوید 
 چه فرقی دارد امشب شب ، شب است
جمع عاشق های صافی را ولی امشب شبی دیگر شب است
جام باده در کناری
ساز و نی در دست یاری
ساقی شیرین عذاری
نغمه های خوب و دلکش
از دهان شکر افشان نگاری
حیف ازین یلدا شبی کآخر به پایان می رسد
 آخر و پایان ره نزدیک می گردد به من
دور از غوغای این روز و شبان
گوشه ای بنشسته ام
جوجه های آخر پاییز را اینک شمارش می کنم
"شمــــس الــــدیـــن عـــراقیـــــــــ "