هوالمحبوب:
......................................................!
.................................................؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟!.......................!!
....................................................................................
........................................................................................
..................
...
.............................................
...............................................................!!....................................
.................................................................؟؟؟
..................................................................................................
.........................................
.....................................................................................
......................................................................................................
..............................................
..............................................................................................
......................................!!!!!!!!
...............................................................
1..................................
2.........................................
3..............................................!
..........................................................................
.................................................................
......................
..........................الــــــی..............................
..........................................................................................
...............................................؟
...................
..........................
همیـــــــــــــــــــــــــــــــــــنـــــــــــــــــــــــــــــ !
پــــــ . نـــــــــــــــــــــ :
1. همه چی آخرش خوب تموم میشه!اگه خوب تموم نشد یعنی هنوز آخرش نرسیده!
2. اگه زمستون تموم بشه رو سیاهی به کی می مونه؟!؟؟...به هرکی زورش بیشتره!
ضرب المثلها هم ضرب المثلهای قدیم!
3.عنوان پست قبلی با نهایت دقت و سرعت تغییر یافت.باتشکر از همه ی کسانی که ما را یاری کردند.مصححین،ممیزین ،مهندسین وجامعه علوم انسانی وعرفانی!
4...................!
هوالمحبوب:
هرچه قدر هم که سخت باشم هرچه قدر هم پیچیده وهرچه قدر هم پرتناقض وهرچه قدر هم عصیانگر وهرچه قدر هم سرکش،یعنی درقالب این سی و دو حرف فارسی جا نمیشم؟
بیا از مصوت وصامت این اجنبی ها هم کمک بگیر،خورده سوادی مونده برام که بفهمم.این بیست وهشت حرف عربی هم روووش!
دیگه بی انصافی رو به اوج نرسون.یعنی با این همه حروف وعلامت وصدا و آوا یه الـــــی نمیتونی بسازی ،بنویسی ،صدا کنی؟
ایراد از الف و لـام و یـا ی من نیست،حتی از رفتارهای به قول تو متناقض و نگاههای به تعبیر تو پر از حرف!
من ساده ام!به همون سادگی الف و لام و یای اول دبستان که زور میزدیم درست بنویسیم و روی خط زمینه.همچین سواد وعلم بالا نمیخواد!تحصیلات آکادمیک کیلویی چند؟
همین روزهاست که بفرستیم توی اون آزمایشگاهای مسخره زیر میکروسکوپ!
این روزها وقت میگذارند روی یه عالمه اسرار ناشکافته و پر ازمعما!
من را چه به کشف شدن؟
من رو چه به لیز خوردن از دست؟
به اهن اهن من نگاه نکن!
طبل توخالی !هیچی توش نیست!
ذهنت را مشغول حروف و آدمهای دیگه کن
دوران ما دیگه گذشته!
این همه حروف توی فارسی هست
گیر دادی به این سه حرف که چی؟
بیخیال بابا!
*************
پــــــــــــــــ . نــــــــــــــــ :
یادت نره نشستی روبروی خدا من رو ها!
آهاااااااااااای با تواما
هوالمحبوب:
میگه خیلی وقته واسم هیچ فرقی نمیکنه.این یا اون!رووش زیاد مانور نمیده ولی انگار راس راسی واسش مهم نیست!
مثل من زیاد از مهم نیست استفاده میکنه ولی غیر مستقیم! والبته با معنیه متفاوت!
یعنی اونقدر مهم نیست که نیست اصلا!
یاد تموم مهم نیست های زندگیم می افتم.یاد اون روز که واسه منم فرقی نمیکرد والبته هنوز هم ولی نه به اون شدت،یاد اون روز افتادم که تصمیم گرفتم ازدواج کنم و واقعا هم واسم مهم نبود با کی وچی و کجا ؟!
اصلا مگه چه فرقی میکنه؟
بالاخره باید چهارتا بچه پس بندازم وبگردم ببینم بابای بچه ها یا همون آقا مون چی دوست داره واز مادرشوهرم دستور پخت قورمه سبزی ای که آقامون دوست داره را بگیرم وبعد هنرنماییم را به اوج برسونم ومثلا یه خورده سلیقه خرجش کنم وبشم بهترین عیال دنیا تا آقامون (شما بگو مثلا عباس آقا!) از داشتن من کیفور بشه وبه این نتیجه برسه اگر چه هیچی قورمه سبزی مامانش نمیشه اما قورمه سبزی الی جونش یه چیزه دیگه ست!
کهنه بچه بشورم(حالا شما بگو مای بی بی عوض کن!) واتاق وتر وتمیز کنم وخونه را گردگیری کنم وسبزی وشوید وباقالی بگیرم اون هم خدا کیـــــــــــــــــــــــلو وبشینم با زنهای همسایه به غیبت کردن وپاک کردن وشایدم هم بشینم پای تلفن وپشت سر مادرشوهر وخواهر شوهرم ودماغشون که تازه عمل کردند حرفای خاله زنکی بزنم وبعد دماغ پسرم را پاک کنم وموهای دخترم را شونه کنم ورخت چرکهای عباس آقا یا چه میدونم آقا کامبـــــــــــــــــــــــــیز (آقامون!) را بندازم تو ماشین رختشویی وبرم ترگل ورگل کنم تا کامبیز جونم(شما بگو عباس آقا!) بیاد وبه به راه بندازه ومنم عشوه شتری بیاااام!
بچه هام را بزرگ کنم وذره ذره پس انداز کنم واسه روز مبادا که مثلا خونه مون را بزرگتر کنیم وماشینمون را عوض کنیم وبچه هامون را به سروسامون برسونیم!شاید آقامون وضعش خوب بود وهی رفتیم مسافرت وخارجستون وقبرستون! شایدم فرهیخته بود ونشستیم زیر نور شمع وشعرهای عاشقانه واسه هم ردوبدل کردیم وبچه هامون را مولانا وار بار اوردیم!
اصلا چه فرقی میکنه چه طوری یا با کی یا با چی یا عباس یا کامبیز یا اصغر آقا یا اکبر آقا!؟!مهم اینه من با هروضعیتی کنار میام وخودم را وفق میدم ومیشم بهترین عیال دنیا وگلترین مامان دنیا!میشم کدبانو ومیشم مامان الی گل گلاب!
خانوووووووم وبرخلاف شر وشورش وشیطنتش یه خانومه بساز وقانع وهمچین شوهر پسند!
شوهرم کیفم را میکنه وبچه هام عشق میکنند از داشتنه من.مادرشوهرم حظ میبره وخواهرشوهرم عرش را سیر میکنه ازداشتنه من!شوهرم کوفت هم باشه،ازفرنگیس یادگرفتم بسوزم وبسازم واونی باشم که آقامون دوست داره وبچه هام میطلبند.خوب به طبع اگه من اونی باشم که اونا میخواند ،خوب اونا هم اونی میشند که من میخوام!
اون موقع کلی مثلا خوشبختم به خاطره داشتنه این بچه های گل وشوهرگلترم!وکلا همه غبطه ی زندگیم را میخورند!
گوربابای اینکه یهو بعد ازچندسال نصف شب ازخواب بیدار میشم وبه اتاق بچه هاسرمیزنم وپتوشون را روشون میکشم که یهو سرمانخورند وگوشی چه میدونم کامبیزجونم یا شایدم عباسم ،اصغرم،اکبرم را که یادش رفته سایلنت کنه،سایلنت میکنم که نکنه زنگ بخوره وبیداربشه وبهد زل میزنم بهش که آرووم خوابیده ویه آهه بلند ویه بغض عجیب سراسر وجودم را میگیره که سهم من از زندگیم تو بودی؟؟؟؟؟؟
به خودم توی آینه نگاه میکنم ومیگم:الــــــــــــــــــــی!اینجا چی کارمیکنی؟جای تو اینجاس؟توباید اینجا باشی؟تو از زندگی همین رو میخواستی؟این کیه روی تخت خوابیده؟اونا کی اند توی اون اتاقها آرووم ومعصوم خوابیدند؟مطمئنی جات درسته؟؟بعد هزارتا سوال میاد توذهنت!میاد مثل خون توی رگهات وهی سرتاسربدنت وول میخوره ومیره بالا ومیاد پایین!
بعد یهو به خودت میگی.چت شده؟مگه شوهرت بده؟مگه بچه هات بدند؟مگه از زندگیت ناراضی ایی؟بعد کلی با خودت حرف میزنی که نکنه اگه صدات رو حتی موشهای سوراخ دیوار هم بشنوند متهمت کنند به اینکه زیرسرت بلند شده!افسار گسیخته شدی!خیانت!بی وفایی!رذالت!
کلی با خودت حرف میزنی!شایدم نمیزنی وبه این فکر میکنی که بازهم باید بازی کنی تا وقتی که بمیری!
دیگه از اون شب با خودت خلوت نمیکنی!باخودت حرف نمیزنی!شایدهم موقع خواب قرص خواب بخوری که نکنه باز بیداربشی وباز......
بازی میکنی...تا آخر عمرت.اسمش رو هم میذاری فداکاری.خوبی!بیخیال!مهم نیست.....
ولی نمیدونی اسمه همه ش خیانته!به خودت!به بچه هات!به عباس آقا!به اونی که جاش رو گرفتی ومعلوم نیست کجای هزارتوی تاریخ داره قدم میزنه تا پیدا بشه.....
آره فرقی نمیکنه به کی میخوای خیانت کنی یا از اول کردی!به خودت به بچه هات به عباس آقا!؟!خوب باش...همیـــــــــــــــــــــــــن!