هوالمحبوب:
ایــن بــــار دیــــگـــــر حـــــــرف خــــــــــواهم زد
آقـــــــا! گمــــانم مـــــن شمـــــــا را دوســـــت ...
صدایت کرده بودم آقـــاآآآآ و گفته بودی با شنیدن اسم کوچکت مشکلی نداری و گفته بودم عادت ندارم اسم کوچک مردهای غریبه را صدا کنم و تو حرص خورده بودی.
دستهایت را به سمتم دراز کرده بودی که سلام و گفته بودم دستهایم را به هیچ مرد غریبه ای نخواهم داد و تو جسارتم را تحسین کرده بودی و حرص خورده بودی.
قربان صدقه ام رفته بودی و خیلی جدی گفته بودم که "نامم الهام است نه آن جک و جانورهای ِ لوسی که مرا به نامشان میخوانی" و دعوا که شد قول داده بودی که هیچ وقت قربان صدقه ام نروی و حرص خورده بودی.
میخواستیم برویم پانزده خرداد و راننده ی تاکسی ما را انداخته بود صندلی ِجلو و من از بس هی به راننده توی دلم یک ریز ناسزا گفته بودم و خودم را به در فشار داده بودم و جمع کرده بودم،میخواستم از پنجره پرت شوم بیرون و تو خودت را هل داده بودی توی دنده و آغوش راننده که من معذب نباشم و حرص خورده بودی!
خواسته بودی مثلن غیر مستقیم بفهمی کجای زندگی ام هستی و از عدد آدمهای عزیز زندگی ام پرسیده بودی و گفته بودم در حلقه ی عزیزترین هایم به جز خانم خانه و برادر و خواهرهایم و نفیسه و نرگـس و بچه ی جناب سرهنگ آدم ِدیگری را ندارم و بقیه با رعایت سلسله مراتب بیرون از این حلقه اند و هنگامی که تامل و تعلل کرده بودم تو را کدام قسمت حلقه بگذارم حرص خورده بودی.
با احتیاط و شوق گفته بودی دوستم داری و با زیرکی و سهل انگاری جمله ات را نشنیده گرفته بودم و گفته بودم چقدر اتاق به هم ریخته است(!!) و تو حرص خورده بودی!
زل زده بودی به روبرو و عصبی شده بودی و پوست لبهایت را با دستت کنده بودی و من به جای اینکه دستهایت را گرفته باشم و خواهش کنم که آرام باشی،گاه و بیگاه با بطری ِ نوشابه زده بودم روی دستهایت که رحم کنی به لبهایت و تو حرص خورده بودی.
ایستاده بودم روبرویت و تمام نگاهم را توی نگاهت شش قبضه قفل کرده بودم و بغض امانم را بریده بود و اشک قلبم را تر کرده بود و لبخند لبهایم را تلخ و شیرین،و فقط خندیده بودم و دور شده بودم و تو حرص خورده بودی.
زل زده بودی توی چشمهایم و گفته بودی "مسخره نیست آدم از تمام دنیا کسی را این همه دوست داشته باشد آن هم با حفظ موازین شرعی؟!" و لبخند زده بودم و گفته بودم "نــه!" و نگاهت را دزدیده بودی و گفته بودی "عــَجــَب!" و حرص خورده بودی!
سرم را آورده بودم نزدیک گوشهایت تا بگویم که دوستت دارم و نگفته بودم و فقط گفته بودم خداحافظ و با عجله رفته بودم و تو ایستاده بودی و برایم دست تکان داده بودی و گفته بودی مراقب خودم باشم و حرص خورده بودی.
حالا از آن همه حرص خوردن هایت روزهای بهاری و تابستانی و پاییزی و زمستانی زیادی گذشته و تو هنوز هم که هنوز است حرص میخوری،درست مثل یکی دو روز پیش که گفته بودی دیگر برای منی که سفید پوشیدنت را می میرم سفید نمیپوشی و وقتی گفته بودم چرا؟!سفید به تو می آید و سفید که میپوشی خواستنی تر میشوی،گفته بودی آن شب برای شستن رد ِ رژگونه هایم روی سر شانه های تی شرت سوغات ِسفید رنگ ِ از فرنگ آمده ات یک عالمه حرص خورده ای...!
الـــــی نوشـــت :
آقــــا! گمانـــم مــن شمـــــا را دوووســــت ... با الــــی گوش دهیـــد
دو) هیــس ! عشقــتـان را فریـاد نزنــیـــد زهـــرا را بخوانیــــد
آقا گمانم من شما را دوست...
حس غریت و آشنا را دوست...
نه نه! چه می گویم فقط اینکه
آیا شما یک لحظه ما را دوست؟
منظور من اینکه شما با من...
من با شما این قصه ها را دوست؟
ای وای! حرفم این نبود اما .....
گاهی یادمان میرود که بگوییم دوستت دارم...
گاهی هم یادمان هست ولی دلهره داریم از دوست داشتن!
سلام
رفته ای جز وبلاگ خوانی های روزانه ام ... خیلی کم پیش میاد بشینم پای تمام نوشته های یک نفر . ولی خوب سنت شکنی هم خوبه .
این حرص خوردن ها آییییی بده . احساس می کنی یکی داره باهات بازی می کنه . یه دانای کل . . . خدا حرصت نده که حرص میدی
ممنون آقااااا
این روزها همه سنت شکنی میکنند .حتی الـــی ...
الان این دانای کل میشم من یعنی ؟!
خوب من که دختره خوبی ام که!
+حرف بازی نیست...شما اسمش را بذارید احتیاط!
حالا خوب یا بدش را کار ندارم
اما من خانم ...
بی رامونا
یک مرد بدون رامونا
فعلا فقط همین
امروز برای اولین بار زود رسیدم اما ...
هر چند فرق هم نمی کند
میشود سیاه را گاهی سفید نوشت
شما هر طور دوست دارید بنویسید وقتی شعر میشوید
این مرد بدون ه رامونا مرد لطیفی ست آنقدر که با رامونا اشتباه گرفته میشود.انگار خود ِ اوست :)
ما شعر میشویم شما هم که صدایتان خوب است :)
این دل اگر کم است بگو سر بیاورم
یا امر کن که یک دل دیگر بیاورم
خیلی خلاصه عرض کنم: دوست دارمت...
(دیگر نشد عبارت بهتر بیاورم)
از کتف آشیانهای خود برای تو
باید که چند جفت کبوتر بیاورم
از هم فرو مپاش، برای بنای تو
باید بلور و چینی و مرمر بیاورم
وقتش رسیده این غزل نیمهسوز را
از کورههای خودخوریام در بیاورم
دوستـــ"ش" دارم اگر عشق به این سختی هاست
دوستم داشته باش عشق به این آسانی ست...
روزی که به مردی برخوردی
که یاخته های تنت را به شعر بدل کند
و با پیچش موهایت شعر بسازد
روزی که به مردی برخوردی
که قادرت کند با شعر حمام کنی
سرمه بکشی
و موهایت را شانه کنی
آن روز می گویم: تردید نکن
با او برو
مهم این است مال شعر باشی
-----------------------------------
من شما را دوست...
آیا شما هم یک لحظه ما را دوست؟
آقا! گمانم من شما را دووووست...
تردیدی در کار نیست!...
چقدر خوب گفتی دختر ...مرسی ها
باد خواهد برد عشقی که من دارم به تو
بعد از این یک عمر بی مهری بدهکارم به تو
تو همیشه در پی آزار من بودی ولی
من دلم راضی نشد یک لحظه آزارم به تو
راست می گویم ولی حرف مرا باور مکن
این که ممکن نیست دل را باز بسپارم به تو
خوب می دانم برای کم کسی مثل تو نیست
خوب می دانم که روزی باز ناچارم به تو
می روم شاید دلت روزی گرفتارم شود
می روم . . . اما گرفتارم . . . گرفتارم به تو
مهتاب یغما
دوس دارمت الی . . . کلی . . . کللللیــــــا
خیلــــــــی خوووب بود ساغر
امـــــــــا
من منتظر اون شعری بودم که براش میمیرم
با خودم گفتم کاش ساغر بیاد اون رو برام بنویسه
همونه که تا خوندیش من هزار بار عاشقش شدم...
:
ناگهــــــــــــان ریختی در آغوشم...ســــــــــــرم افتاد روی شانه ی تو
سیل ِ موهات روی شانه ی من...من دلم ریخت...آبشــــــار شدم...!
میشه دوباره بخونیش ساغر؟
عاشقتم
میدونم
برای همین جهازت را کامل کن برم سربازی و برگردم ببرمت !!
منتظرم بمونی ها
من به پیراهن تو سنجاق شده ام
لابه لای گل های پاییزی
به بالهای پروانه ای که ساده می میرد
.
.
تو بهار همان سالی هستی که
شکوفه های آلبالو را تگرگ زد
من عطر تورا دوست دارم
.
.
روزگار مثل پیراهن تو مهربان نبود
مثل تبر میشکست
مثل مرغابی های مهاجر غمی داشت
.
.
من به پیراهن تو سنجاق شده ام
نمی روم ..می مانم
با همان گل های پاییزی
من تورا دارم
حتی اگر این بهار
بی آلبالو تن به تابستان دهد.
من عطر تو را تو را تو را تو را تو را دوست دارم...
من به پیراهنــــش سنجاق شده ام...
خوش به حال من که می میرم برایت اینهمه ...
خوش به حال من که میمیرم برایش این همه ...
همه جا دنبالت می گردم
حتآ در ذهن آدم های غریبه
که از کنارم عبور می کنند
و مرا نمی بینند
پس کجایی آقای من!
چرا همه جا هستی
و من
تو را نمی بینم؟
می شود وقتی از کنارم می گذری
موهام را بهم بریزی
بعد مرتبشان کنی؟
خب بوسم هم بکن!
عباس معروفی
ایــن بــــار دیــــگـــــر حـــــــرف خــــــــــواهم زد
آقـــــــا! گمــــانم مـــــن شمـــــــا را دوســـــت ...
بعدش دیگه عباس آقا چه دلشون میخواد ؟
فاطمه خیلی قشنگ نوشته بودی ها :)
الی جانم چقدر دلم برای صفحه ی صورتی تو تنگ بود
چه لذت شیرینی داشت این پستت
الی جانم هنوز هانی را دوست؟؟؟
و دل ما برای آن صفحه سفید نگران...
خوبی هانی؟؟؟؟
+تو غنچه میکنی این بار هم که هنــــــــــوز... :)
الی آیا شما یک نفر را دوست؟؟؟؟ و او هم شما را دوست؟؟؟؟
یک نفری که یک نفر نیست...
گمانم یک دنیاست :)
الی.... من هم شما را دوست.....!
«دوستــت دارم»و با گفتــن آن صـــــدهـا بــار
داده ام دست دل سنــگ و سیــــاه تو گَـــزک
می خوانمت
بسیار زیبا
ممنون خانووووم :)
سلام الی جان جوری مینویسی که همه ی ذهنم تصویر میشه مرسی ازت کم کم دارم بهت نزدیک میشم
الـــی از آنچه که فکر میکنید به شما نزدیک تر است...
مواظب باشید تصادف نکنید ها :)
سلام الی جان

وقت بخیر
خوبید خانم
دستم بر نمیخیزد که یک دم بی او بنشینم
بجز رویش نمیخواهم که روی هیچ کس بینم
من اول روز دانستم که با شیرین درافتادم
که چون فرهاد باید شست دست از جان شیرینم
او را من دوست میدارم خلاف هر که در عالم
اگر طعنه است در عقلم اگر رخنه است در دینم
و گر شمشیر برگیری سپر پیشت بیندازم
که بی شمشیر خود کشتی به ساعدهای سیمینم
برآی ای صبح مشتاقان اگر نزدیک روز آمد
که بگرفت این شب یلدا ملال از ماه و پروینم
ز اول هستی آوردم قفای نیستی خوردم
کنون امید بخشایش همیدارم که مسکینم
دلتنگی
شوخی سرش نمی شود
دلتنگی موریانه است و
من هنوز آدم نشده ام
من هنوز
چوبی ام!
.
.
رسیدن بخیر آقااااا :)
ولی انصافا قبول کن که مسخره است آدم از تمام دنیا کسی را این همه دوست داشته باشد آن هم با حفظ موازین شرعی!
:دی
فکر کنم حالا باید قبول کنم نسرینا :)
.
.
یک بوسه چیدم از لبت در خواب و دیدم
انقدرها هم که خدا می گفت بد نیست...:)
چه خوب :)
همیشه به خوبی آنیل :)
عالی تمامش کردی! بسیاااااار!
مرررررررررررررررررررررسی پریسا :)
خیلی خوب بود. خیلی .
مخصوصا اینجا :
گفته بودی با شنیدن اسم کوچکت مشکلی نداری و گفته بودم عادت ندارم اسم کوچک مردهای غریبه را صدا کنم و تو حرص خورده بودی./دستهایت را به سمتم دراز کرده بودی که سلام و گفته بودم دستهایم را به هیچ مرد غریبه ای نخواهم داد و تو جسارتم را تحسین کرده بودی و حرص خورده بودی....
و خیلی قسمت های دیگه که دیگه جا نی بگم . :دی.
ممنون که خوب خوندی :)
خوب پس میشه بهم بگی کجاش یه ذره خوب بود یا اصلن خوب نبود دختر پاییز تا بزنیم لت و پارش کنیم؟
من چرا هیچی نمیتونم بگم ؟؟؟؟؟؟
) ثبتم کنی ؟؟؟؟
من چرا همه ی پست های تو رو انقدر زیــــــــــــــاد میمیرم؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
اصلن ببینم هنوز وقتش نشده تو اون کتابه (اسمش چی بود؟
رکورد گینس؟
مینویسم مینویسم نگران نباش عسل :))
عسل میشه نمیری؟
ما به زنده ی عسل کار داریم فعلن :)
با خواندن بعضی غزلها ،تازه میفهمی
هر شاعری در سینهاش پیغمبری دارد....
شعر آنی است که دور لب تو میگردد
شاعری لذت خوبیست که در لب خوانی ست...
من از خود نیمهای را دیده بودم ،عاقل، اما تو
مرا با نیمه ی دیوانه ی من آشنا کردی....
شبی دیوانه ای با چشمهایش جادو ام کرده
بیاور باطل السحری که بخت تیره بگشاید...!!
بی سبب نیست که در مزرعه ات می مانم
دختر ساده ای از جنس حنا می خواهم....
نه تبسم،نه اشاره ،نه سوالی،هیچ چیز
عاشقی چون من فقط اورا تماشا می کند
بعد این همه وقت تازه به گمان رسیدی؟؟
هرچند خودم هم به گمانم او را دوووووست....
تا بفهمی که تو را دوست... نشد!باز که هی
میبـــُری رشتــــه ی افکار مـــــرا با ابـــــــرو...
+ببخشید؟؟او را یعنی دقیقن کی رو؟؟؟!
شاید من شما را دوست... اپیدمی شود. آخر زیادی قشنگ است... من شما را دوست...من شما را دوست... من شما را دوست...من شما را دوست...من شما را دوست...من شما را دوست... من شما را دوست...من شما را دوست...
من تو را دوست...من شما را دوست...من دوست... با همه تکراری بودنش هیچ وقت تکراری نمیشه صبا
هر بار میشنویش انگار دفعه اولته
هر بار میگیش انگار دفعه ی اولته
گمونم قبلن گفته بودم "صبا" من را میبره تا دختره قشنگه مو مشکی و بلند ِ دوران طفولیتم ؟
من شما را دوست...:)
من قانعم به بودن تو در تصورم
وقتی که از نبود تو این روزها پرم
تو زنده ای هنوز برایم گمان مکن
در گور خاطرات خوشم خاک میشوی...
قابلتون ُ نداشت الی بانوی عزیز
ماااااااااچ
تو مااااهی فاطمه
چرا بهش نگفتی دوسش داری؟! اصلا می دونه دوسش داری؟!
چرا خیلی وقته برگشتم بانو:)
گمونم بدونه...اصلن اول اوشون دونستند بعد ما :))
رسیدنتون بخیر :)
این آقای شما را هم دوست داریم ...
اصلن جنجالی ترین جمله ها را هم که بنویسم وقتی شما حرف میزنید سرتا پا میشوم آرامش مهندس.اصلن آرامش از کلمه هاتون و جمله هاتون چک چک میچکه و من چقدر خوشحالم از بودنتون...از اینکه خیلی وقته که هستید و این برای من یعنی یک عالمه خوشحالی:)
این یک آرام آرام عاشق شدن از یک عاشقانه ی نه چندان آرام بود:)
+درست مثل ما که بانوی شما را :)
ناگهان ریختی در آغوشم


سرم افتاد روی شانه تو
سیل موهات روی شانه من
من دلم ریخت
آبشــــــار شدم . . . . . . . . .
من عاشق این شعرم ساغر
اصلن توی تک تک کلمات و ترکیبش تصویر سازی ِ.اولین بار که خوندمش اول خودم آبشار شدم
ناگهان آمدی به خلوت من ، تا به خود آمدم دچار شدم
عشق من بودی و نفهمیدم ، تا که رفتی و بی قرار شدم
مثل گلدان خشک کنج حیاط ، در خودم دفن می شدم هر روز
بوسه هایت شکوفه زارم کرد ، با نسیم تنت بهار شدم
ناگهان ریختی در آغوشم ، سرم افتاد روی شانه تو
سیل موهات روی شانه من، من دلــم ریخت ، آبشار شدم
عطر گلهای سرخ پیرهنت ، گرم و آرام در تنم پیچید
خوشه خوشه پر از تب انگور ، دانه دانه پر از انار شدم
خنده هایت دریچه ای به بهار ، چشمهایت پیاله های شراب
دور از خنده های تو دلتنگ ، دور از چشم تو خمار شدم
یک شب از کوچه باد می آمد ، ناگهان ریختی از آغوشم
بعد از آن شب پراز هوای سفر ، بعد ازآن شب پراز قطار شدم
عاقبت مثل قلعه های شنی ، بی تو می میرم از ادامه باد
بی تو در کوچه باد می آید ، بی تو می ترسم از غبار شدن
این شعر فقط با صدای خودت میچسبه دختر


فقط با صدای خودت ها...
خیلی خوبه
http://upload7.ir/images/87994975950190573336.jpg
http://upload7.ir/images/61335703069498283899.jpg
واااای ساغر تیر خلاص رو زدی ها
اون چتره رو من بیشتر تر دوست دارم
از هر انگشتت فواره وار میچکه ها هنر :)
نه...
دور میشوی وقتی نزدیک میشوم...
من شمارا دوست ندارم...
نه شما...
و نه آن قانونی که جوگیر شدن را درست تعریف نمیکند...
حالا...
اثبات میکنم با همیت تیشرت سفید
که آدم وقتی جوگیر میشود حرص میخورد
ووقتی عاشق میشود...
خون...
وخون...
آن لذت زهربار است...
که از اخم های من میبری...
آقا یکی بیاد جو ها را از بین ببره بیبینیم دیگه کی حرص میخوره :)
خون فقط با خون پاک میشه (آیکون ه خون و خونریزی!)
الـــــــــــــــــــــــی :*
میدونی که خیلی دلبری بلدی؟ دلم قنج میره واسه این کارات :)
خاک به گورم !
نه هر که چهره برافروخت دلبری داند
نه هر که آینه سازد سکندری داند
ما دلبری بیلمیرم! یه دل داشتیم بردند ،ما موندیم بی دل!خوش به حال شوما که اقلا داریدش که غنج بره :))
تو دختر خوبی هستی . خدا حفظ ات کنه . آمین
ممنون آقااااا
کاش دختره خوبی باشه این الـــی... :)
حواست بهش باشه.زیادی حرص نخوره ها...
حواسمون را شیش دونگ میدیم بشون اما یه سوال تخصصی :
کم چی؟
کم میتونه حرص بخوره یعنی ؟
ناخوش شده ام درد تو افتاده به جانم
باید چه بگویم به پرستار جوانم؟
باید چه بگویم؟ تو بگو، ها؟ چه بگویم
وقتی که ندارد خبر از درد نهانم؟
تب کرده ام اما نه به تعبیر طبیبان
آن تب که گل انداخته بر گونه جانم
بیماری من عامل بیگانه ندارد
عشق تو به هم ریخته اعصاب و روانم
آخر چه کند با دل من علم پزشکی
وقتی که به دیدار تو بسته ضربانم؟
لب بسته ام از هرچه سوال ست و جواب ست
می ترسم اگر باز شود قفل دهانم-
این گرگ پرستار به تلبیس دماسنج
امشب بکشد نام تو از زیر زبانم!
می پرسد و خاموشم و می پرسد و خاموش...
چیزی که عیان ست چه حاجت به بیانم *
بر بالشی از خاطره بگذار سرت را
باشد که فراموش کنی دور و برت را
سرچشمه ی معصوم ترین رود جهانی
ای کاش خدا پاک کند چشم ترت را
تو آن سر دنیایی و من این سر دنیا
با این همه از یاد مبر همسفرت را
گنجشک من!آهسته به پرواز بیاندیش
تا باد پریشان نکند بال و پرت را
من ماهی دلتنگ و تو ماه لب دریا
می بوسم از این فاصله قرص قمرت را
برایتـــــان
سربلندی ابراهیم ، آرامش اسماعیل، امیدواری هاجر، عطر عرفه
و برکت عید قربان را آرزومندم ...
زندگیتان به زیبایی گلستان ابراهیم و پاکی چشمه ی زمزم
عید سعید قربـــــان همایون باد . . .
عیدت مبارک دختر :)
خانم الی عزیز انقدر حرص ندهید بندگان خدا رو:)
وقتی یه پست پر از انرژیه و ادا نیست و خطها الکی پر نشدن و جمله ها همون جا هستند که باید باشند یعنی باید به احترام شما ایستاد و کف زد. به واقع از خوندن اینجا لذت می برم هر چند شاید دیر به دیر سر می زنم اما همین هم برای من غنیمته.
استاد...استاد...استاد...
چقدر بودنتون خوبه خانووووم.اصلن آدم کلی ذوق مرگ میشه استاد :)
.....................
.........................
.................................
شگفتا هر آنچه تو را به یادم بیاورد زیباست
بوی نمور کوچه و کلمات
و نگاه مورب مردی که
از انتهای بن بست باز آمده...
میفهمم استاد...
الی هم از این قاعده مستثنی نیست خانوووم
ما هم تا بیایم به خودمون بنجبیم کلی اومده توی ذهنمون و از یادمون برده قرار بوده چی کار کنیم و چی بشه
امان از تشابه ها :|
عه؟ فک میکردم فقط خودم ضدحالم
چرا فریاد نزنیم؟
مگه غیر از تو هم ضد ِ حالی هست؟

ما که موافق حال و احوالیم .کلن در این زمینه زیاد فعلیت میکنیم
خوب دقت نمیکنی دیگه...دقت کن طبیب بانو
دوست داشتن تو
تنهادلیل من..،
که جهان،
هنـــوز
زیـباست
__________________________
برای من
تو
وعشق ت
دیروز..،
وامروزو فردا
ندارد
هزارسال هم بگذرد
بازهم میگویم
" دوستت دارم " ...
_____________________
سلامممممم الی جان م...
چه داند دامِ بیچاره فریبِ مرغِ آواره
چه داند یوسفِ مصری غم و دردِ زلیخا را...
علیک مهرررررررری :)
کاش می شد :بچگی را زنده کرد
کودکی شد، کودکانه گریه کرد
شعر "قهر قهر تا قیامت " را سرود
آن قیامت، که دمی بیش نبود
فاصله باکودکی هامان چه کرد؟
کاش میشد، بچگانه خنده کرد....
ــــــــــــــــــ
سلام عزیزم...
آپم...
تشریف بیار
با تشکر...
حتمن :)
همه جاش خوب بود .. اما اینایی که گفتم خیلی خوب بود :دی.
و پاییز و دختر پاییز از همه ش خوبتر :)
هر دفعه اومدیم خونتون دو کلوم حرف بزنیم نشد :)
با اجازه لینک این پستت رو گذاشتم واسه آقـــا :دی
بلکه بیشتر قدرمو بدونه
ها بله دقت کردم
اجازه ما هم دست شماست خانوووم :)
اگه قدر دونستند شیرینی ما فراموش نشه :))
+با تشکر از دقتتون .دیگه باس قدر بدونندتون :)
عیدت مبارک
ایام به کام
حُرباش برای آزادی...
و عید شما هم آقااااا
:)
آدرس بده شیرینی رو send کنم
شوما شیرینی بده باش ،آدرس بده ما میرسیم خدمتتون :)
تو رو خدا ببخشید . این دفعه تشریف بیارید .. قدمتون سر چشم . حسابی تو خصوصی ازتون پذیرایی کنیم . :) .
یعنی بستنی هم میدید؟!