هوالمحبوب:
این آدمهایی که وقتی میبینند خسته و کوفته از کار روزانه ای و از قیافت زار میزنه جون و رمق نداری و منتظر اشاره ای تا پس بیفتی و حتی بمیری یا یه عالمه بار و بنه و خرید دستت ِ و داره از سر و کولت خستگی میریزه و یا بچه بغل ایستادی توی انبوه جمعیت و با هر ترمز هی خودت میری توی حلق طرف مقابلت و برمیگردی بیرون و بچه ت میره توی حیاط و برمیگرده یا وقتی میبینند شیکم محترمت وسط اوتوبوس ولو شده و بقیه ی هیکلت آخر اوتوبوس ِ و این دفعه با هر ترمز ملت میاند توی شیکمت و برمیگردند به پوزیشن اولیه شون و بعد تمام قد از جاشون بلند میشند و صندلی اتوبوس را بهت تعارف میکنند و وقتی بهشون میگی راضی به زحمت نیستی و راحت باشید تو رو خدا ،اصرار میکنند که به اندازه ی کافی نشستند و یکی دو تا ایستگاه دیگه پیاده میشند،آدمهای با شعوری هستند!
الــــــــی هستم ،یک عدد بیشعــور !
الـــی نوشت :
یکـ) آدم اســــت دیگـــر!
دو) رهــا همیشه ی این موقع ی سال زیادی خوب مینویسد!
سهـ) خبرت هست که بی روی ِ تو آرامم نیست...؟!
هوالمحبوب:
گمانم قبلن هم گفته بودم خارجی ها را زیادی دوست دارم،همه چیزشان را!از بس که همه چیزشان به جاست .حالا بیایید و بگوید شده ای شیپورچی ه این اجنبی ها و چقدر گرفته ای که سر فرهنگمان را زیر آب کنی و من هم با کمال مسرت عرض میکنم همه اش صلواتی است و مفت و مسلم اما با یک عالمه اعتقاد و باور و "چی فکر کردی؟برو داداش من!ما از اوناش نیستیم! و به فرض هم باشیم ،دستت رو بنداز بچه!"
این خارجی ها آدمهای فرهیخته ای هستند و با شعور و مثل ما که تمدن چند هزار ساله ی مان کجای ِ فلک را سوراخ کرده اهل تظاهر و ریا و باج دادن هم نیستند!حالا شما بیایید بگویید بی احساسند و پـِهـِن هم بار ِ دیگران نمیکنند ولی من میگویم مقتدر و مهربان و با احساس و صادقند!
صادقند و مهربان که خانواده شان یعنی پدر و مادر و خواهر و برادرشان،یعنی خودشان و فرزندانشان و لاغیر!آدمهای خفنی هستند که خواهر ِمادرشان که ایرانی ها بهشان میگویند "خاله "همانقدر برایشان ارزش دارد که خواهر پدرشان که ما صدایشان میکنیم "عمه " و اکثرن هم به مدد مهر و محبت مادرهایمان به خونشان تشنه ایم و فحش خورشان هم بحمدالله تا دلتان بخواهد ملس است و البته که این دو عناصر اناث همانقدر با ارزش و با اهمیتند که زن دایی و یا زن عمویتان و صد البته که با زن همسایه تان که گاها برای نظافت خانه تان به منزلتان تشریف فرما میشود هم تراز و برابرند چرا که شما مجازید همه ی این عناصر را به یک چوب برانید و یا حتی خطاب کنید "Aunt"!
نه اینکه گمان کنید خارجی ها هم در حق زن اجحاف میکنند.نچ!مردان ِبه اصطلاح مرد ِفامیلتان هم اعم از دایی و عمو و شوهر عمه و شوهر خاله تان هم با مردی که توی کوچه لپتان را میکشید که "چه طوری عمو جون؟" با هم برابری میکنند و به یک "Uncle" ساده سنجاق میشوند!
حالا بیایید بگویید این کار یعنی اینکه فک و فامیل و احساسات فوران کرده ی فرهنگ و تمدن ایرانی را لگد مال کرده اند و احساس ندارند و این طور خزعبلات!
من میگویم اینها دست از فامیل بازی کشیده اند!دست از ریا و ریا کاری.دست از دندان طمع تیز کردن برای کسانی که روی سرشان دست میکشند و در پس پرده آرزوی مرگشان را دارند.من میگویم آنها صادقانه همدیگر را میخواهند و یا حتی نمیخواهند!
برای بچه برادرشان در ملا عام جان نمیدهند و بعد برای تصاحب همه ی زندگی اش نقشه بکشند و بعد پیش خودشان فکر کنند جای دوری نمیرود.آنها در ملا عام قربان صدقه ی بچه خواهرشان نمی روند و برایشان بمیرند مثلن و بعد تیشه به ریشه ی آبرویش بزنند و دست به سینه بنشینند و به ریش خودشان بخندند!
من خارجی ها را دوست دارم که خانواده برایشان همان آدمهایی هستند که زیر یک سقف زندگی میکنند.که هر کسی خارج از این سقف و دیوار برایشان با گاو مشهدی حسن یکی ست!و می میرند آن هم برای همان آدمهای زیر یک سقف زندگی شان و خودشان را با یک خروار اسم مزخرف که به مفت نمی ارزد،گول نمیزنند!
هوالمحبوب:
بنـــــدر همیشه لهــجه اش گــــرم و صمیمـــی نیست
بایــــد سکــــوت ســـرد ســـرما را بلــــد باشــــی ....
اگر دیشب موقع مسواک زدن زمین و زمون را به هم ریخته و گریه و زاری راه انداخته که مسواکت را بهش بدی و تو یه عالمه براش توضیح دادی که هر کی باید مسواک خودش را استفاده کنه و نباید مسواک الهام را بزنی و اون گفته :"چشم!" و بعد تا دوباره مشغول مسواک زدن شدی باز جیغ و داد راه انداخت و بدون اینکه بدونه برای چی گفته چشم آویزونت شد و تو بهش قول دادی وقتی هوا روشن شد بری واسش یک مسواک خوشگل بخری،دیگه نباس غر بزنی وقتی صبح وسط خوابت یک ریز از بالای پله ها داد میزنه :"آلام...آلام...آلام...؟" و تو رو صبح علی الطلوع دست و صورت نشسته و صبحونه نخورده دست توی دست خودش راهی داروخونه میکنه!
توی این مواقع فقط باس به خودت لعنت بفرستی و به اون لبخند بزنی و دستاش را درست مثل تاب تکون بدی و باهاش تاب تاب عباسی بخونی و هی مراقب باشی نخوره زمین و شال و کلاهش رو از روی سرش نکشه.
اگه یهو دیدی این موقع صبح داروخونه بسته است نباس فحش بدی.آخه داروخونه چی کف دستش را بو نکرده که گل دخترتون اول صبحی ویار مسواک دارند که!
عقل سلیم میگه که توی این موارد باس برگردی خونه ولی شما به عقل سلیم کاری نداشته باش چون اوشون هم اگه لب و لوچه ی آویزون ه گلدختر را میدید و ابرام و اصرارش رو برای رعایت بهداشت ِدندونای کوچولوش که هنوز هم کامل در نیومده،قطعن در یک حرکت انتحاری خودش را میداد به باد ِفنا و میگفت اولن شما از کی تا حالا به من گوش دادی که الان دفعه دومت باشه دومن ما اصولن زیاد از حد غلط زیادی میخوریم و شما کاری به کار ما نداشته باش و لطف کنید هیکلتون را تکون بدید برید بگردید دنبال یه داروخونه ی شبانه روزی که این موقع صبح بتونه بهتون سرویس بده تا روحیه و لب و لوچه گلدختر بیش از این کج و معوج نشده!
خب وقتی عقل سلیم و ندای وجدانت و گل دخترت دست به دست هم میدند و ازت میخواند دست به کاری زنی که غصه سر آید شمام نباس نه بگی و باس تاکسی بگیری و اونقدر بری تا برسی به یه داروخونه شبانه روزی و بعد از پیاده شدن خودت هیجان زده تر از گل دختر دست توی دست گل دخترت بدوی سمت داروخونه تا به وصال یار برسونیش.
حالا اگه موقع ماچ و موچ کردن گل دخترت و درست کردن شال و کلاهش یهو صدای نخراشیده ی داروخونه چی تو رو به خودت اورد و بلند شدی که اُرد ناشتای گل دختری را اعلام کنی تا دل به دلدار برسه و یهو با دیدن داروخونه چی که تو رو میبره به سه چهار تا زمستون پیش خشکت زد،اصلن هول نکن!
صدات را صاف کن و روسریت رو ایضا!نگاهت رو ازش بگیر و بدون کوچکترین اشتباهی توی رفتار و حرکتت سفارش یه مسواک عروسکی قشنگ و یه خمیر دندون ژله ای ی خوشمزه بده و اصلن به این فکر نکن که این آدم اینجا چی کار میکنه یا لعنت به تو که از بین تموم ه داروخونه های این منطقه یه راست باید بیای اینجا یا اینکه یاد اون زمستون سرد و اون شب سردتر بیفتی که چه طور زور زدی از درد نمیری و همه چی تموم بشه!
با آرامش مسواک و خمیر دندونت را بگیر و گل دخترت را بغل کن و برو سمت در و حتی اگه یهو توی سکوت داروخونه صداش رو شنیدی که یهو گفت"چقدر دخترت شبیه خودته!"لازم نیست سرت را برگردونی و بگی گل دختر،دختر خودت هست یا نیست ،تظاهر کن نشنیدی و خودت را با حرف زدن با گل دختر که الان مسواک و خمیر دندون دار شده مشغول کن تا از اونجا بیای بیرون.بعد توی پیاده رو تموم ه سرب هوا را با یه نفس عمیق هل بده توی ریه هات و سرت را بذار روی قلب گل دخترت تا از صداش گوشِت پر بشه تا حتی وقتی کسی توی پیاده رو اسمت را صدا زد هیچی جز تالاپ و تولوپ ِ یه قلب کوچولو که عاشقشی رو نشنوی...!