هوالمحبوب:
تمام دردها و بغض ها و غصه ها و گله ها و ناله ها و غرها و زخم های دلم را میگذارم یک طرف و چشمم به جنازه هایشان که می افتد انگار که زبانم لال عزیزترینانم روی دستهای مردم لا اله الا الله گویان جابجا میشوند و خودم را نمیدانم چطور و به چه منظور میگذارم جای آنها که چشم و گوششان به شنیدن و دیدن بهترینشان به گوشی تلفن و زنگ در خشک شده و درست میان مراسم آبگوشت خوران و طنازی های گلدختر و زل زدن دخترها و فرنگیس و میتی کومون به صفحه ی بی جان و پر از جان تلویزیون،زار زار میزنم زیر گریه و دلم به اندازه ی تمام بریانی ها و کبابی های دنیا جلزو ولز میکند و میسوزد...آی میسوزد...آی میسوزد...آی میسوزد...
الــی نوشت :
یکـ)لعن الله قوم الظالمین به حق شریف ترین عرب محمد(ص) و آل بلند مرتبه ش
دو)متنفرم از تمام آن هایی که به این حادثه خندیدند و مضحکه اش کردند و قصه ساختند و دلشان خنک شد و حسادت چشمشان را کور کرد.گور پدر روشنفکر بازی تان کرده وقتی اینقدر جان آدم ها برایتان بی ارزش است.وقتی دلتان برای چشم و گوش های منتظر و خون به جگر نه میسوزد و نه میتپد...!
سهـ)متأثرتر از آنم که چیزی بنویسم و بگویم آن هم درست بعد از این همه روز نگفتن و ننوشتن...
گفته بودی که زود میآیی.
قول دادی درست قبل غدیر
پای قولت چرا نماندی پس
حق بده پس اگر شدم دلگیر....
سلام...

سلام...
آدم،مسافرش که می رود و بر نمیگردد غم نبودنش صدچندان میشود..حتی اگر بدن مطهرش روی دستها رقص رفتن داشته باشد...
آدم تا آخره عمرش منتظره...
این انتظار رو یکی از آشناهامون چشید و برای همه ی عمرش بچه هاش سوختند
حتی نمی تونم حرف بزنم در موردش
:(
موفق باشین
ممنون خانووووم