_____ مـن دخـتــرِ خــوبــی ام ! _____

_____ مـن دخـتــرِ خــوبــی ام ! _____

" اَمَن یُجیب ،حال دلم اضطراری است ..... از دختری که بد شده دیگر فراری است "
_____ مـن دخـتــرِ خــوبــی ام ! _____

_____ مـن دخـتــرِ خــوبــی ام ! _____

" اَمَن یُجیب ،حال دلم اضطراری است ..... از دختری که بد شده دیگر فراری است "

سفرنامه ی الــــــــــی کوپـــولــــو...

هـــــوالــــمحـــــــبوب:


قــــــــــــــــــم:

اینقدر خسته وخواب آلود بودم که اصلا جاده را تشخیص نمیدادم.همه ش چرت میزدم و همه ش سرم گیج میخورد.اینقدر غرق خواب بودم که نه میتونستم کشف جاده کنم ونه خاطره های این جاده را یادآوری!فقط وقتی خواب ازسرم پرید که راننده داد زد:قــــــــــــــــــــــــم پیاده شید!جا نمونید.

ومن پیاده شدم وسوز سرما زد توی صورتم و تا نوک پاهام سوخت وخوابم یخ زد!

معمولا توی این مواقع غر میزنم.وقتی سردم میشه غر میزنم ولی الان کسی نیست که بهش غر بزنم.وقتی غرت میاد یه کی باید باشه گوش بده تا دلت خنک بشه و ترجیح میدم زود بگم:حرم! وسوار بشم.....

هوا گرگ ومیشه ومن راهی حرم!یادآخرین باری میفتم که توی این شهر بودم!5 ماه پیش بود!دیگه هیچی یادم نمیاد..توی خیابوناش کنکاش میکنم وباز چیزی یادم نمیاد...تنها چیزی که یادم میاد اینه که مردم این شهر به من مدیونند.همه شون!

تک تکشون!

به باور واعتقاد من به این شهر مدیونند!همه حتی این راننده ای که مهربون داره از تو آیینه بهم نگاه میکنه که از سرما کزکردم توی خودم وبعد بخاری ماشین رو روشن میکنه ومیپرسه خیلی سردته دخترم؟

دلم نمیخواد جوابش رو بدم وبا حرکت سر،حرفش رو تایید میکنم.

مردم این شهر به الی و اعتقاداتش مدیوونند!....میرم حرم...چقدر خلوته...خیلی خلوته..میتونی بری بشینی کنار ضریح وهیچ کسی هم بهت نگه خانوم برو جلو جمعیت را معطل کردی....

وسایلم را میذارم یه گوشه ومیشینم اون روبرو وشروع میکنم به حرف زدن با صاحب این شهر.بهش میگم از سر این شهر و آدمهاش زیاده...بهش میگم مردم این شهر حتی به اون هم مدیووننداما ببخشه.اما میبخشم .....

کلی باهاش حرف میزنم کلی التماسش میکنم وباز گیر میکنم بین خواستن ونخواستن واستمداد طلبیدن ونطلبیدن....باز آدمای زندگیم را میچینم جلوم وادامه ی شب یلدا را توی حرمش برگزار میکنم کمی می مونم وباز راه میفتم......

چادر گل گلیم را دم در تحویل میدم وتوی شهری قدم میزنم که ازش هیچی یادم نمیاد.حتی اون کله پاچه ای که با سید کشف شد هم هیجان زده م نمیکنه....من واسه کشف هیجان اینجا نیستم اومدم آروم بشم باز و باز اسم قم بشه برام سنبل تقدس و آرامش!اینجا برام یه قم خالی از سکنه است وهمین کافیه!

توی این شهر فقط دوتا چیزه که هیجان زده م میکنه که آرومم میکنه...یکی معصومه و یکی اون میدونی که پر از بستنی ه!

از تمومه آدمهایی که از حرم میاند بیرون و بعد به بهونه ازم ساعت میپرسند و بعد صحبتشون را ادامه میدند و میخواند باهام تا یه مسیری همراه باشند متنفرم!

از اینکه خودشون را مسخره کردند متنفرم!دلم میخواد بزنم تو دهنه تک تکشون اما به یه زیارتتون قبول و التماس دعا اکتفا میکنم و مسیرم را کج میکنم.اگه درد وغیرت درک داشتند حتما خودکشی میکردند اما دردشون درد بی دردیه .....واسه همینه که میگم مدیونند.هرزگی با التماس برقبولیه زیارت وطاعات وعبادات....

زیارتشون قبول......

هوای شهر حتی با وجود معصومه خفه م میکنه.سریع خودم را به ماشین میرسونم و شهر را ترک میکنم.الان دلم دیگه آرومه وقم برام فقط یه معنی داره:معصومه!


ســــــاوه:

باز از قم تا ساوه توی ماشین چرت میزنم.وای که چقدر کمبود خواب دارم.کلا سرم مثل الاکلنگ پایین وبالا میره وباز ثابت می مونه....بالاخره میرسم ساوه!جاییکه دوسال از زندگیم را به چشم دیده و میشناسه.توی این شهر با تموم نا آشناییم به کوچه پس کوچه هاش و آدمهاش لذت هست.توی همین شهر وگوشه ی همون میدون یه دانشگاهی هست که...

ادامه مطلب ...

حیف ازین یلدا شبی کآخر به پایان می رسد....

هوالمحبوب:


از اول هفته همینطور پیغام و پسغام شب یلدا بود که هی میرسید بهم....

یادت باشه من اولین نفرم

یادت باشه من چندمین نفرم

چندشب دیگه شب یلداست

پیشاپیش مبارک

و از این برنامه ها

شب یلدا

اولین شب زمستونی وبلندترین شب سال

شب هندونه

شب انار دون کرده که همراهش یه عالمه گل پر و گلبرگ گل محمدیه

شب تخمه و آجیل و کرسی

شب شاهنامه

شب حافظ

شب شعر

شب غزل

شب دور هم جمع شدن

حرف زدن

بلند بلند خندیدن

شب یه عالمه خاطره که شاید داری و یا شاید داشتی

کمرنگ بودن یا پررنگ بودنه این شب توی زندگیمون مهم نیست

مهم اینه خوشحالیم

یا سعی میکنیم خوشحال باشیم

یا تظاهر میکنیم هستیم

یا دلمون میخواد باشیم

همون یه دقیقه اضافه شدن به شب که اونقدرها هم محسوس نیست.یه بهونه است

اصلا آدم به بهونه زنده است.به امید.به اینکه بالاخره توی یکی از این شبای یلدا همه چی درست میشه....

یلدا واسه من قشنگترین شب ساله

یکی از قشنگرین هاست

توی این شب تمومه آدمای زندگیم یاد من میفتند

تک تکشون

همه شون یاد الی ای میفتند که عاشق شب یلداست

عاشق آخرین شب قشنگ سال

و اون شب مثل اون شبای خاص به برکت همون یه دقیقه ی اضافه شده لیله القدر میگیره و واسه تک تکشون دعا میکنه

کنار حافظ،روی گل وسط قالی،توی سجاده ی قهوه ای رنگه نقش بته جقه که فقط شبای خاص بازش میکنه . آدمای زندگیش را میچینه جلوی روش و واسه تک تکشون دعا میکنه...شاید خدا اون وسط دعای الی رو هم برآورده کرد....دعایی که هیچوقت به زبون نمیاره ولی از صمیم قلب دلش میخواد.

امشب شب شعر خوندن واسه خداست.....یعنی یلدا واسه من با تمومه معناهای دیگه یلدا فرق میکنه.....نه چوون ازش خاطره دارم یا اتفاق خاصی افتاده!

نه!

تمام خاطره ی من از یلدا بی خاطرگیه!

یلدا واسه من هم بهونه است

اما یه بهونه برای سلام کردن......

نه دلم برای یه عالمه هندونه ی نخورده و انار دون نکرده و شاهنامه و حافظ نخونده ی زندگیم تنگه و نه برای کرسی و قصه های هزار و یک شب.یدای من هیچوقت هیچکدوم از اینها را نداشته...یلدای من همیشه پر از خداست.پر از بهونه.....دلم واسه رسیدن یلدا با تمومه شکوه خداییش تنگه......

همینـــــــــــــــــــــــ


یـــــــ ــــ ـــلــ ــ ـداتـــــ ــ ــــون مـ ــبــــــــ ـــــــ ــارکــــــــ ــــ ـــــــ ـ


★。˛ °.★__ *★* *˛.
˛ °_██_*。*./ \ .˛* .˛.*.★* *★ 。*
˛. (´• ̮•)*˛°*/.♫.♫\*˛.* ˛_Π_____. * ˛*
.°( . • . ) ˛°./• '♫ ' •\.˛*./______/~\ *. ˛*.。˛* ˛. *。
*(...'•'.. ) *˛╬╬╬╬╬˛°.|田田 |門|╬╬╬╬ .
... ... ¯˜"*°•♥•°*"˜¯`´¯˜"*°•♥•°*"˜¯` ´¯˜"*°´¯˜"*°•♥•°*"˜¯`´¯˜"*°•



پـــــــ . نـــــــــــــــــ  :


* خدایا شکر آذر هم تموم شد...خدایا شکـــــــــــــر

خوبـــــــــــــــــی آیـــــــــــــــا؟!

هوالمحبوب:


خوبـے ؟ "

گاهی با تمام ِ تکـراری بودنَش غوغــا می کند...!!!!!


.

.

.

.

.

.

.


وقتی ازم میپرسی که خوبم و من میگم ای بد نیستم ...!!


یعنی بدم ...!!!!
خیلی هم بدم ...!!

پس نگو خدا رو شکر ...!!!!
احمق

 

.

.

.