هوالمحبوب:
دوره ام کرده بودن که هااان !یک ماه آزمایشی کار کردنم تمام شده و باید شیرینی بدهم که راستکی استخدام شده ام و حقوق گرفته ام و من هر بار لبخند پت و پهن زده بودم و چشمهایم خط شده بود ولی این بار فرق داشت.حرف و خبرش رسیده بود به مدیر بخش و هو انداخته بودند که الی قرار است برای استخدام شدنش شیرینی بدهد و همین که حقوقش را گرفت به این مهم جامه ی عمل خواهد پوشاند!
بچه ها دوره ام کرده بودند که الوعده وفا و من یادم نمی آمد کی چنین قرار و مداری گذاشته و خیال کرده بودند وقتی اجتماعشان بیشتر از چند نفر شود ممکن است من مجبور به قبول کردن برای حفظ پرستیژ شوم و تحت تأثیر قانون نانوشته ی "هر که استخدام شد باید شیرینی بدهد" قرار گرفته و وا بدهم که وقتی مطمئن شدم شوخی ای در کار نیست و قرار است راستکی شیرینی بدهم ،خاطرشان را جمع کردم که آن کسی که باید شیرینی بدهد آن ها هستند که همکاری مثل من نصیبشان شده و گرنه من که از اولین روز کاری ام به استخدام شدنم و بودنم در آن شرکت مطمئن بودم!
الـــی نوشت :
با ایــن متــــن خـــــون گریـــه کردم !
هوالمحبوب:
شنیـــده ام تــــه فنجـــــان قهـــوه ات دیــــروز
نشــــان آدمکـــــــی ناشــنـــــاس افتــــــاده ...
راست گفته که کار کردن حالم را عجیب خوب می کند.کار که میکنم تمام دنیا فراموشم میشود.همین که دور باشم از همه ی آنهایی که باید،همه چیز جدی میشود و به اندازه ی بهترین تفریح ها حتی از خسته شدن هم لذت میبرم.
خیر سرمان هم که هیچ وقته خدا هیچ کسی درکم نکرده که خیال برم دارد قرار است این بار درک شوم و خدا شکر هیچ وقت ناله نکردم (شما بخوانید چس ناله گلاب به رویتان!) که آآآی ملت چرا کسی درکم نمیکند و من بدبختم! و همیشه ی خدا هم خوشحال بودم برای درک نکردنشان بس که اعتقاد داشتم فهمشان به درک کردنم نمیرسد و یک مشت درک نکن (شما بخوانید دور از جانتان الاغ!) دورم را فرا گرفته اند و به قول میتی کومن مان:" هرچه مهمان خرتر برای صاحبخانه بهتر!"
ما که همیشه دستمان توی دل و جگر خودمان بوده اما اگر قرار باشد به خط سرنوشت ذیل عمل کنیم می بایست این روزها عین آدمهای خل و چل هی دست دراز کنیم تا شانس معلق جلوی چشممان را شکار کنیم و مردم ِ درک نکن اطرافمان عین ِ خر نیششان را شل کنند و به ریشمان بخندند و ما هم رویمان بشود و نشود که بگوییم در طالعمان آمده شانس جلوی چشم هایمان قرار است معلق شود و برای همین هی دستمان را برای گرفتنش دراز میکنیم!
این قضیه ی بهمن و اسفند زندگی مان را هم فقط خواجه نظام الملک ِ سمرقندی ِ توتون آبادی خبر نداشت که قرار شد از آنجا که موبایل ما همچنان زغالی ست و به این فسق و فجورهای وایبر و تانگو و اینستاگرام و وی چت و واتس آپ و لاین و غیره و ذلک مجهز نیست، عریضه ای بنویسیم من باب تغییرات ِ خفن زندگی مان در بهمن و اسفند که همه به آن واقفند و به پای کبوتر ببندیم و به سمتش روانه کنیم که او هم خبردار شود زمستان های این چند سالمان پر شده از آدم ها و اتفاقات عجیب و طرفداران و مریدان و خواستاران ِ دل شیفته و گاهن جان شیفته که به طرفة العینی دُم شان را گذاشته اند روی کولشان و رد ماتحتشان را گرفته اند و در افق محو شده اند و هدفشان فقط گند زدن به آن موقع از زندگی مان بوده و لاغیر و برایمان بس عجیب و غریب بود که در تفأل ذیل مان حک شده این طور فُرم و با همین یک جمله ایمان آوردیم که طالعمان را درست حدسیده اند!
و اما قسمت ستاره شناسی و نجومیه بحث که غیر از ماه و خورشید و آن ستاره ی همیشه نورانی و پررنگ که تازه اسمش را هم بلد نیستیم،هیچ خری را توی آسمان نمیشناسیم الا کلاغ ها و گنجشک ها که وقتی هم در دور دست پرواز کنند تشخیص کلاغ و گنجشک بودنشان هم برایمان سخت است چه برسد مثلن پولوتون یا نوترون یا الکترون بودنشان را بشناسیم حتی!حالا نزدیک شود یا دور ،که چه مثلن؟
این همه روز درست چرخیده عاقبتمان شده این ،وای به حال معکوس چرخیدنش که البت لازم به ذکر است به شصتمان هم نیست ولی خب عین احمق های خوش خیال امیدواریم شدیدن غریبا!
و اما قسمت شیرین ماجرا همان قسمت های لایت شده ی فیروزه ایست که گفته همین دو ماه ِ آتی منتظر ِ عروسی یا زنجه موره ی من در پس و پیش ِ اینجا و آنجا باشید که گمانم خبرهایی در راه است که ما بی خبریم و الله اعلم و همان نه نه مرده ی فال بگیرمان!:)
راستی تا ما برویم در پی هماهنگی خودمان با تغییرات بنیادین هفته و ماه ِ پیش ِ رو و لذت بردن از کارهای جدی،شما از اینجــــا الـــی گوش کنید و اگر کـِیفی بود نثار روح ِ خفته ام کنید من حیث المجموع .و من الله توفیق!:)
متولدین تیر : خوب کار کردن به شکل
عجیبی شادی آور خواهد بود. روی یک چیز جدی تمرکز کن و مطمئن باش به اندازه تفریح از
اون لذت خواهی برد. حتی لازم نداری اینکار توسط بقیه درک بشه بلکه لذت خودت بسیار
کامل خواهد بود. یک شانس جلوی صورتت معلق است و باید دستت رو دراز کنی و برش داری.
نه فقط این هفته که کل بهمن و اسفند برای تو مواقع تعیین کننده ای بوده و هستن.
مهمترین دلیلش هم اینه که سیاره پلوتو که نشون دهنده تغییره در خونه رابطههات
خواهد بود و ونوس بعد از توقف حرکت معکوسش، داره با سرعت به پیش می تازه. بعضی
متولدین تیر حتی ممکنه عروسی کنن در این دو ماه و برای بقیه احتمال جدا شدن می ره.
هفته و ماه پر هیجانی در پیشه و تو هم توان متوقف کردن تغییرات رو نداری پس باهاشون
هماهنگ شو و از انجام کارهای جدی لذت ببر.
هوالمحبوب:
دنیــــا اگــــر هـــزار برابر تـــو را شکســــت
غمگیـــن مشـــو هزار برابــر سکووووت کن
بچه ی جناب سرهنگ یک بار آن روزها برایم نوشته بود :"سعی کنم مثل کتاب باشم ولی نگذارم کسی به صفحه ی آخرم برسد که وقتی کتاب به صفحه ی آخرش رسید فاتحه اش خوانده شده و میگذارندش گوشه ی کتابخانه تا گرد و خاک بخورد و دیگر کسی پـِهـِن هم بارش نمیکند!"
از همان روزها بود که نمیشد توضیح خواست ،از همان روزها که رابطه یمان تیره و تار شده بود و می بایست از نوشته هایمان حرفهایمان را تشخیص داد و من هیچ نمیدانستم منظور از کتاب من بودم یا او ولی برایش نوشتم :"کتابه خوبی که باشی و لذت بخش و پر از هیجان و بتوانی آنگونه که بایسته است و شایسته خواننده ات را جذب کنی،تمام هم که شدی و به صفحه ی آخرت رسیدند میگذارندت جلوی چشم تا هزارباره مرورت کنند و هر بار که میخوانندت انگار نه انگار صفحه ی بعدش را میدانند و با اشتیاق میروند تا برسند به صفحه ی بعدت.کتابه خوبی که در دستهای خواننده ی خوبی باشی هرگز تمام نمیشوی.درست مثل شازده کوچولو که هر بار که میخوانمش انگار بار اولم است و بغض میشوم هر بار سر فصل بیست و یکم ش که از حفظم."
نمیدانم تقصیر من است که بلد نیستم صفحه هایم را بگذارم دور از دسترس که تمام هم که شدم ولع خواننده ام را زیاد کنم یا تقصیر خواننده ام که حوصله ی خواندن ندارد و گاهی به فصل سوم و چهارم نرسیده ترجیح میدهد برود انگری بردز بازی کند و یا سرش را در ماتحت وایبر و اینساگرام و هزار کوفت و زهرمار مجازی فرو کند و به هر چه کتاب است بشاشد و یا اگر حوصله هم دارد و میل به کتاب خوانی،خواننده ی خوبی نیست و هدفش فقط خواندن است تا به فهرست افتخارات کتابخوانی اش یک کتاب دیگر اضافه کند تا بتواند در جمع روشنفکران کتابخوان یا کتابدان حرفی برای گفتن داشته باشد و راستش اصلن کتاب خواندن بلد نیست.ولی...
ولی را بی خیال!
این را میدانم که نه کتاب خوبی هستم و نه خواننده های خوبی دارم و گمانم به درد توی کتابخانه شان نشستن و گرد و خاک خوردن هم نمیخورم ،چه برسد پیشنهاد کردنم یا دادنم به دیگران برای خواندنم و گمانم باید بدهندم دست همان ماشین بازیافتی که در ازایم یکی دو تا بسته کیسه پلاستیک زباله میدهد!
الی نوشت :
راستش این روزها خوشحال نیستم ولی همچنان دختره خوبی هستم و آگاه باشید که هر کجا یک نیش باز دیدید و خنده های پَت و پَهن و دختری که به آن نیش و خنده آویزان است و بلند بلند حرف میزند من را زیارت کرده اید و زیارتتان پیشاپیش قبول