هوالمحبوب:
دیشب کلی نوشتم...کلـــــــــــــــــــــــــــــــــی...بعد هم اومدم عکسش رو آپلود کنم که یهو سیستمم ترکید ومن موندم ویه عالمه حرف که گفته بودم وهیشکی نشنیده بود جز خودم!!!!
یادم رفت ذخیره ش کنم وکلا گویا هیچی!
اصلا مگه مهمه؟
مهم اینه من گفتم وتموم شد!
اگه یه بار باز توی حس وحاله گفتنش بودم میگم..وگرنه همینه که هست
این تیرماه لعنتی داره تموم میشه ومرداد داره از راه میرسه
مرداده مضحک وخنده دار!
این ماههای تابستون یکی از یکی خنده دارترومسخره تر
حسم نسبت به شهریور یه خورده بهتره اما کلا همه شون سر وته یه کرباسند
خدا بخیر بگذرونه
تابستونی که نکوست از تیرش پیداست !!!! که واسه من که کلی حال داد
منتظره روزای قشنگترم
نمیدونم چرا اضطراب دارم!!
مهم نیست
بازم مهم نیست
بالاخره تموم میشه
خدایا شکرت
هوالمحبوب:
دوسه روزه ازش خبر ندارم
آشفته م
نکنه اتفاقی واسش افتاده باشه؟؟؟
اون موقع من چه کارکنم؟
بارها زنگ میزنم وجواب نمیده..
اون خطش هم که خاموشه!
توی خیابون اعصابم میریزه به هم...
واسش اس ام اس میدم
:دختر وای به حالت زنده باشی،وگرنه خودم با دستای خودم میکشمت که نگرانم کردی!
خیلی خسته م وباز نگران....
شام میخورم وبعد از یکی دوساعت گوشیم رو چک میکنم...
سه چهارباز زنگ زده.....اس ام اس هم داده که گوشیش خرابه وفردا درست میشه..که سالمه..که هست..که ببخشید ....
ومن خیالم راحت میشه وبا آرامش میخوابم...خیلی زووود..ساعت 10 شب آروم وبا آرامش میخوابم وبهش میگم :دختر مراقب خودت باش!تو امانتی دست من!
ومیخوابم.....نمیدونم چرا!ولی خوابه کیک میبینم....خواب کیک تولد که رووش پر ازتوت فرنگیه تازه س ومن پرازولع خوردنش...
تاصبح آروم میخوابم والان ...صبح بخیر
هوالمحبوب:
دارم زندگیم رو میکنم وبه کسی کاری ندارم
اگرهم غصه ای هست واسه خودم وبا خودم
توی خلوتم وشبها...
توی خلوت خودم از غمم لذت میبرم و بیخیال تمومه دردها....
روی خاطره ها وآدمها تمرکز میکنم وبا تصورشون لذت میبرم
باتصور اینکه الان خوشحالند
الان آروومند
الان راحتند
الان توی بهترین لحظه ی زندگیشون هستند
تظاهر میکنم هیچ خبری نیست
تظاهر میکنم که چی؟
تظاهر میکنم که مهم نیست
وتظاهر میکنم که.....
بعد ازراه میرسی
به خلوته درد آلوده خودم با خودم هم راضی نمیشی ومیخوای به هم بزنیش
میخوای خودت رو حتی توی خاطره هام خراب کنی
انگار که به خاطره ت حسادت کنی
که چرا اون همیشه هست ومن نه؟؟.....
مثل همیشه دنباله جوابی
جواب سوالهایی که حتی جوابش نه کمکی به درده من میکنه ونه کمکی به رفع کنجکاوی وشیطنت تو
مثل همیشه طلبکاری
طلبکاره دونستن ومن باید موبه مو جواب بدم وبی خیاله خودم که پرازسوالم
سوالهایی که نه میپرسم ونه خواهم پرسید ونه جوابش به دردهام کمک میکنه ونه حتی جواب داره
سوالهایی که هیچ وقت نمیشنوی وجوابهایی که همیشه به دنبالشی
دریغ میکنی تمومه حرفهای خوب رو
دریغ میکنی تمومه اتفاقات خوب رو
دریغ میکنی تمومه اونی که باید بشنوم ونمیدونم چیه
دریغ میکنی....
دریغ میکنی ومن با مهم نیست گفتن خودم را دعوت میکنم به آرووم باش
...ومهم نیست
باشه
باشه
باشه
یه خورده دیگه صبر میکنم
همین روزا تموم میشه
ومن می مونم وتمومه خاطراتم که خالی از تمومه آدمهاس
ولذتی که با درد میکشم
من می مونم وخودم....
همون منه بی انصاااااف
وتو حتی اگه بخوام وحتی اگه بخوای دیگه حقه بودن نداری
هیچ وقت....
واین آخرین پرده ی نمایشه...
پرده ها میاد پایین ونور میفته اون گوشه
اون گوشه ای که هیچی نیست
اون گوشه ای که از اول هیچی نبوده
و من می مونم و.....