هوالمحبوب:
باز رفتم قم...بعد از امتحانی که به مکافات دادم...به مکافات رفتم دانشگاه وبه مکافات امتحان دادم...اولین امتحانی بود که نخونده ی نخونده رفتم سر جلسه....اولین امتحانی بود که چون ماشین گیرم نیومد با کامیون رفتم دانشگاه(!!!!!!!!!!!!!!!!!!!) واولین امتحانی بود که با درد شروعش کردم وبا درد تموم!!!
رفتم قم.....همونجا که دلم رو همیشه آروم میکرد......تنفس توی همون هوایی که روحم رو تازه میکرد.....توی همون خیابونایی که اگر چه نمیشناختمشون بهم لذت میداد.....
رفتم تا گندبزنم به تمومه احساسم به قم!
همیشه همینطوره!وقتی از یه چیزی لذت میبرم ،اینقدر کشش میدم تا خراب میشه وخرابتر!
پرسه میزنم...اطراف حرم......توی خیابونا......توی بازار.....توی خاطره هام.....دنباله یه جایی هستم که پیداش نمیکنم...یه جایی که دم در ساختمونش پله بود...یه جایی که انگار هیشکی بلد نیست.!و سعدی توی کیف من هنوز داره عشقش رو فریاد میکشه!!!!!
چقدر مردم قم خنده دارن!
قبلاتر ها فکر میکردم نماد اعتقاد و باورن! فکر میکردم توی خیابون که قدم میزنم ، واسه شهرشون وصله ی ناجورم با این طرز نگاه کردنشون!
فکر میکردم قم یعنی چادر!یعنی تسبیح!یعنی خدا! یعنی نگاه صحیح!یعنی اعتقاد!یعنی باور!
چقدر این مردم مدیونن به قم و باورهای من!
چقدر وصله های ناجور توی خیابونهای قم در رفت وآمده!
چقدر وصله ها ی ناجور توی خونه های قم دارن زندگی میکنن....
چقدر وصله ها ی ناجور نقاب "جور" بودن به خودشون زدن!
چقدر مردم ،غلط اندازن!
وچقدر من ساده ام!
وگیج!
توی هوایی نفس میکشم که تو هم تنفس میکنی و چقدر قلبم سنگینه و سنگینی میکنه.....
الان یه جای همین شهر مثل من داری هل میدی این هوای پر از دروغ و ریای قم رو توی ریه هات و من اینجا توی این هوای گرم و پر از درد منتظرم...منتظره خراب کردن باورهام!
دلم میخواد بمیرم وقتی با تمومه وجودم خیانت میکنم...
خیانت به خودم....به تو...به خاطراتم...به قم و به الی ......
******************************************************
* تولدت مبارک "فرنگیسم"...همیشه دوستت دارم ، حتی الان که با تمومه وجود از خودم متنفرم!
هوالمحبوب:
تمام دنیا هم توی گوشیه همراهت جمع بشند وتمام دنیا یادشون باشه تولدته وتمومه دنیا هی بهت بگن مبارکه مبارکه ،بازم اون وسط دلت آروم نمیشه....
حتی اگه احسان با بیتفاوتی بگه : راسی امروز چک داشتم یادم افتاد تولدته ها!!!! یا عمه با عشق بهت تبریک بگه یا آزیتا با گله و شکایت و نرگس بعد از مدتها سر وکله ش پیدا بشه وبهت بگه که همیشه یادشه یا مهسا با غر و نفیسه با حرص وخوشبو با آرزوهای خوب وفائزه با شور و لاله با گرمی و سوده با شعف و هاله با لبخند و بابا نرس با اشتیاق و آچیلای با یه دنیا آرزوی خوب و بچه های آموزشگاه با هیجان و توی شرکت با ولع و....
وکم کم سر و کله ی آدمایی پیدا بشه که با خودت بگی کاش هیچ وقت یادشون نبود تولدم رو!!!! و باز هم ممنون میشی و باز هم سکووووووووووت!
میمونی خونه اونم توی روز تولد از صبح تا شب که واسه امتحان فردا درس بخونی....اشتهای غذا خوردن نداری و سر و صدای همه توی خونه در اومده...دوروزه نمیتونی غذا بخوری وحالت یه جوریه!
نمیدونی داری درس میخونی یا حواست یه جای دیگس . فقط چشمت به گوشی همراهته و هی جواب تلفن میدی و هی ممنون ممنون راه میندازی و هی باز با اینکه کلی درس داری منتظری! منتظره اتفاقی که نمیفته....اتفاقی که نمیفته و نخواهد افتاد و باز منتظری ...
شب شد و میخوای شعر بخونی و یهو حس شعر خوندنت هم کور میشه و تو میمونی و فردا...فردا و بازم فردا و یه عالمه فردا!!!!
===============================
* ممنون نسترن م
اینقدر حالم بده که تا ازراه میرسم فقط به "فرنگیس " میگم بذار بخوابم ، نه شام میخوام ونه هیچی!
کلی از آموزشگاه تا خونه راه اومدم، اتوبوس رو به عمد اشتباهی سوار شدم و کل شهر را دور زدم و کلی تا خونه راه اومدم....توی خودم هی راه رفتم و حالم بد بود ...چه بامزه که یهو نم نم بارون نشست روی صورتم و من سرم رو بردم بالا و به خدا گفتم:ما با هم شوخی داریم تو این گرما؟تو هم شوخیت گرفته؟!
دارم درد میکشم وحالت تهوع دارم...تمام وجودم پر از درده و آ خ خ خ خ! تا میرسم از راه فقط میخوابم!
تا نیمه شب میخوابم وباز هم آخ خ خ خ خ!
ساعت تقریبا 12 نیمه شبه و دارم به لحظه ی به وجود اومدنم نزدیک میشم...
با زحمت بلند میشم ومیرم دست وصورتم رو میشورم ولباس عوض میکنم ودستی به سر رووم میکشم ودوتا قرص میخورم که تاب نشستن رو داشته باشم وروی تختم نیم خیز میشینم و دعاهای مخصوصه امشبم رو میخونم...دعا میکنم واسه تمومه آدمای زندگیم و باز چشم میندازم توی چشمایی که من رو خلق کرد...28 سال پیش توی چنین شبی.....
باهاش کلی حرف میزنم و وقتی موقعه حافظ خوندن میشه بغض میکنم وبهش میگم امشب حافظ نه! من حافظ نمیخونم ، خودت اگه خواستی یکی رو بفرست واسم حافظ بخونه و پا میشم از رو تخت ومیام تو جمع بچه ها....
همه شرمنده م میکنن و بلند بلند خوشحالم...درد میکشم وخوشحالم ...اشک میریزم وخوشحالم ..میخندم وخوشحالم...داد میزنم وخوشحالم.....
خوشحالم؟؟؟
آره خوشحالم!
.....................
خدایا شکرت
به خاطره تمومه زندگیم ازت ممنونم....یهو نکنه حواست پرت بشه ها!!!!
دلم واسه خودم تنگ شده!
تمومه زندگیم رو مرور میکنم و.......
تولدم مبارک!
تولدم مبارک؟؟! ............... آره مبارک
*****************************************************
* ممنون هویدا که برام حافظ خوندی......خودم نه جراتش رو داشتم و نه طاقتش رو......ممنون.....