هوالمحبوب:
کلمه ها که گم میشند ومن کلمه ای برای گفتن ونشون دادنه حسم ندارم...حتی وقتی حسم گم میشه وحتی عکس العملی برای نشون دادنه اونچه تو وجودم میگذره ندارم..یهو سر وکله ش پیدا میشه...یهو میرم میخونمش وقتی که دیگه هیشکی رو سراغ ندارم که من رو بشنوه یا بگه...میرم سراغش...اون آخر سر که فقط دنباله یه مرهمم و نه بیشتر......
هی با خودم کلنجار میرم احساساتی نشم ولی بالاخره میشکنه این بغض لعنتی و من میمونم ومغفوره و یه عالمه حرف که همش کلمه ها وجمله های گمشده ی منه......مثل امروز...مثل امشب....مثل همیشه :
(تا تو به خاطره منی از وبلاگه مرحومه مغفوره ی عزیزم ) :
اول زندگی که خردسال هستیم، برای حفظ بقای خویش به دیگران احتیاج داریم؛
در پایان زندگی نیز برای حفظ بقای خویش به دیگران احتیاج داریم؛
و حالا یک راز…:
بین این دو مرحله هم به دیگران احتیاج داریم!
* * *
و این احتیاج گاهی انقدر زیاد می شود که در یک بعدازظهر اوائل بهار وقتی که به باران نگاه میکنی که چطور درختها و برگها و دیوارها و آدمها و خیابانها را خیس و لطیف می کند، وقتی متعجبی که باران از پسِ شیشه چطور صورت ترا خیس کرده است، آن وقت میفهمی که یک خلا بزرگ جائی توی دلت لانه کرده است.
آن وقت میفهمی که چقدر به “دیگران” احتیاج داری.
آن وقت میفهمی که چقدر دلت میخواهد “دیگران”ِ خودت را داشته باشی.
اصلا میخواهی دستِ یک “دیگران” را بگیری، قدم به قدم بیاوری و بنشانیش میان دلت. روی آن قالی سرخ آفتاب خورده. درست زیر آن “وان یکاد” و چراغ ها و تنگ ها و شمعدانی ها… یک چای خوشرنگ جلویش بگذاری، دو زانو بنشینی به تماشایش و گاهی دستی از سر تحسر و تحسین روی چشمهایش بکشی…
اینجور مواقع میفهمی که چقدر تشنه ای
***مرحومه جان ممنونم
هوالمحبوب:
الان که الناز اومد گفت شام چی درست کنم وپیشنهاد دادم کتلت بپزه مرده بودم از خنده ها!
نه اینجور بد جور...تا از اتاق داشت میرفت بیرون داد زدم تخم مرغ یادت نره ها!!!!......
صبح که از خواب بیدار شدم چسبیدم به شست وشو و بعدش هم یه جلسه نشستم پای سخنرانی بابا اندر مباحث آدم نشدنه بنده و «نرود میخ آهنین در سنگ » و بعدش هم اومدم نت واسه جمع بندی مباحث دیروزه همایش وچک میل کردن وزیرو رو کردن بیلوکس......
گیتاریست نشسته بود واز نبود غزل خانوم ، عیالشون نهایت استفاده رو میبرد واسه خودش «ماهک ماهک » میخوند ومینواخت و آمتیس جونم هم مشغوله رووم داری بود و«گرامی خوش آمدی!»
گیتاریست واسه ناهار تصمیم گرفته بود دستور کتلت مامانی رو بگیره و واسه ناهار کتلتی رو بپزه که توی پست قبلی ازش در خاطرات بچگی م یاد کرده بودم ومن هم قرار شد بشم «الی طغرل» وکلی مستفیضش کنم.....
مواد لازم :
گوشت چرخ کرده، سیب زمینی ،پیاز،ادویه وزردچوبه وهرچی از انواع ادویه که دلت خواست وآرد نخودچی و همین.....
مواد آماده شد وهمه چی چرخ ورنده شدو با هم مخلوط شد وبه جای آرد نخودچی هم قرار شد آرد گندم بریزیم وفرض کنیم آرد نخودچیه.....
گیتاریست از آشپزخونه واجاق گاز وبکم داد ومن هم مشغوله توضیح دادن بالای میکروفن شدم..البته خودش قبلا همه مواد رو مخلوط کرده بود ومن گویا فقط باید توضیح میدادم کتلتها رو باید الان زیرو رو کنی ویا :چرا قاشق رو گذاشتی روی گاز کثیف کار! قاشق را بذار توی یه بشقاب!
یا مثلا راجب فعالیت مولکولهای روغن و نحوه ی جلز و ولزشون صحبت میکردم....
خلاصه یهو گیتاریست گفت چرا اینا از هم باز شد ومن که داشتم صحنه را مشاهده میکردم اثری از باز شدن ندیدم ومیدیدم همچنان داره کتلتها رو زیر و رو میکنه .وبهش گفتم نه بابا باز نشده...ادامه بده!حالا هی اون میگه باز شده هی من میگم فکر میکنی باز شده از هم ادامه بده!!!!
بالاخره کاشف به عمل اومد وبکم قفل کرده واسه من و من دارم صحنه های نیم ساعت پیش رو میبینم....
جونم برات بگه شما که شما باشید یهو وبکم آپ تو دیت شد تصویرش ویه صحنه ای دیدم عجب الغریب ومتحیر کننده وغیر قابل تصور.....یه ماهیتابه مملو از گوشت کوبیده
وگیتاریست که هی اینطوری میشد
ومن که .....
خدایا......چرا اینطوری شده بود؟؟؟؟؟
از خنده مرده بودم و از خجالت کبود ونمیدونستم کجا ایراد داره که یهو یادم افتاد تخم مرغ نریختیم توی کتلتها
- گیتاریست تخم مرغ یادم رفت ...
- الی
خدای من یه صحنه ای بودا...بفرما این شکلی >>>>> کـــــتـــلـــت کــــوفـــتــــه ی گــــیتـــاریــست، مخصـــــوص ســـــر آشــــــپــــــز
وای خدای من روده بر شده بودم از خنده
- الی تو که بلد نیستی میمردی بگی بلد نیستم؟سرنیزه گذاشته بودم پشت سرت؟میمردی از مامانت بپرسی؟آخه چرا زحمتهام رو به هدر دادی هااان؟
بهش گفتم بابا خوشمزه شده که! فقط قیافه نداره!
_ آخه من این رو چه طوری بخورم با این قیافش؟
_ چشمات رو ببندو بخور!!
_ چرا مزه گوشته خام میده پس؟
- حتما درست نپختی خوب!
- پس تو چه جور راهنمایی هستی هااان؟
- بابا من راهنمام ، اجاق گاز که نیستم که! عجب!!!
- دیدم چه جور راهنمایی کردی!!!!
- اصلا تو خونه تخم مرغ داری؟ نداری دیگه!!!واسه همین گفتم تخم مرغ نمیخواد، مراعاتت رو کردم!!!
- من میرم میخورمش بالاخره که حروم شد! اما اگه برنگشتم بدون مرده م ! به غزل بگو شوهرت یه مرد بووود !!!!!
وای خدای من....اصلا نمیتونستم خودم را کنترل کنم...حسم قاطی پاتی شده بود.....هم کلی خجالت کشیدم وهم کلی خندیدم...خوب به من چه؟تخم مرغ یادم رفته بود خوب!!!این چه عادتیه این مردها دارن همش باید بهشون بگی چی کار کن چی کار نکن!اصلا از مغزشون کمک نمیگیرن!عجبا!!!!!
************************************************************
پ.ن:
1)روزه بابا رو به همه ی باباها و روزه مرد را به هرچی مرد توی دنیاست(اگه هست!) ،تبریک میگم!!!
2) غزل جون اولا تولدت مبارک دوما یه خورده به این شوهرت آشپزی یاد بده !چه معنی داره مرد آشپزی بلد نباشه بعد توی کتلت تخم مرغ نریزه بشه کوفته؟!!!!پس تو چه طور به این شوهر کردی آشپزی بلد نیست!!
3 ) هی آقایون محترم غر نزنید :
روزه جوراب و زیر پوش مبارک! اگه خانوما این کادوها رو میخرن واسه خودتونه!!!حالا خوب بود میرفتن یه کادو گرونقیمت میخریدن کلی پول از جیبتون میرفت؟؟هااان؟
با اینکه من از وضع خودم دلگیرم.....بی هدیه برای تو پدر میمیرم
درشهر به هر مغازه رفتم دیدم.......جوراب نداشت بنده بی تقصیرم!!!!
4)ممنون گیتاریست عزیز که بالاخره این کامپیوتره خفن من رو درست کردی .ممنون.خیلی ممنون.اگه آشپزیت رو خوب کنی حرف نداری دیگه!
هوالمحبوب:
همیشه وقتی این روز میرسید؛ بهش اس ام اس میزدم: روزت مبارک!
بعد باهمون لحنه بامزش وقتی نیشش را تا بناگوش باز میکرد؛جواب میداد : مگه امروز روزه حیواناته وحشیه؟!!!!!
باید میگفتم دور ازجونت....باید میگفتم این چه حرفیه؟!!!..باید میگفتم : اختیار دارید...باید میگفتم:خودت رو لوس نکن ؛تو گلی...باید میگفتم :..........
ولی من هم الی ام!همون که دلش با زبونش یکی نیست..همون که همیشه حواسش هست که الی باشه نه کسی دیگه
بهش جواب میدادم: نترس روزه حیواناته وحشی که رسید مخصوص بهت تبریک میگم! امروز روزه گل ِ! روز من ؛ ویه خورده روزه تو......
نزدیکای صبح که رسیدم اصفهان وازاوتوبوس پیاده شدم هنوز مغزم مکان وزمان را لود نمیکرد از بس خواب آلود بودم....زنگ زدم ۱۱۹ ببینم ساعت چنده ؟امروز چه روزیه.اینجا کجاست؟من کی ام؟آیا اذان شده یا نشده آیا؟!!
که وقتی گفت:امروز ۲۶ خرداد مطابق با ۱۶ ژوئن............ یادم افتاد روزی که گذشت ۲۵ خرداد روزه گل بود!
روز گل بود ومن یادم نبود به تمومه گلها بگم روزتون مبارک!یادم نبود که یه گلی یه جایی تویه یه سیاره ای نشسته ومنتظره شازده کوچولوه که از راه برسه وبهش بگه :روزت مبارک!من اومدم!!!
یادم نبود که.........
روزه گل مبارک!روز گل من..روزه گل تو..روز گل شازده کوچولو.....