-
چشـــــم بیمــــار تــو را دیــــدم و بیمـــــار شــدمــ...
1391/06/30 00:14
هـــوالمحــــبوب: توی پیچ راهرو گم میشی...کسی نیست میگند باید منتظر بمونی تا جراح بیاد و ویزیتش کنه...قفسه ی سینه ش درد میکنه و هی بلند بلند ناله میکنه و اشکاش ول میشه روی صورتش. مامانش سعی میکنه اشکاش را قایم کنه ولی اشکای لعنتی یواشکی از دستش در میرند و قل میخورند پایین... چقدر این فضا من را اذیت میکنه.چقدر یاده...
-
هر بـــاکـــــــــــــره ای هم نشــــود حضـــــرت مریـــــــم...
1391/06/28 07:22
هوالمحبوب: شب تولد معصومه که میشد ،گوشی موبایلم را برمیداشتم و به تمام "مریم "هایی که میشناختم اس ام اس تبریک میدادم.به تمام دخترایی که برام تداعی گره "معصومه" بودند.همیشه ...هر سال.... گاهی به شوخی منجر میشد و گاهی به کل کل کردن و بعد هم سکوووت.... و بعد نوبت آقایون بود.... بهشون میگفتم تمام...
-
مـــــن اگـــــر راه بــــه جـــایــی بــبرم ،ناخلــفـــم...!!!
1391/06/23 00:02
هوالمحبوب: بهم میگه بهش گفتم میرم "پل فردوسی" حتما اونجاست...نبودی...میرم اون پارکه نزدیکه خونتون ،حتما اونجاست!...نبودی....میرم ترمینال ،حتما اونجاست ،....نبودی.... آخه ترمینال رفته چی کار؟نرفته ترمینال.اگه رفته هم شاید میخواد بره "قــــم"...غیر از قم جایی نداره بره.بذار بره...اونجا هم چند بار...
-
هنوز بعد تو سرگرم خاطرات توام...تو ای ستاره چه دنباله دار میگذری
1391/06/22 01:15
هوالمحبوب: یک جایی هست درست روبروی سی و سه پل! یک ساختمان بزرگ با پنجره های آبی...که رفته بالا...بالا...بالای ِ بالا....درست اون بالا! همیشه شلوغه....همیشه پره از آدمای رنگارنگ.... از اونا که حتی اگه نخوای چشمت بهشون خیره میشه....زل میزنی به موها و رنگ کفشا و کیفها و لاکهایی که با هم ست شده....زل میزنی به نگینهای...
-
عنوان یعنی امروز!
1391/06/19 20:54
هوالمحبوب: آدمهایی که به خودشون اجازه میدند وقتی جزیی از زندگیه منند- چه خوب و چه بد- خاطرات من را خراب کنند ،مدیونند.... به الی نه ها! به خودشون.... لحظه لحظه زندگیم را نفس میکشم و عشق میکنم و تو به راحتی آب خوردن گند میزنی توش.... وقتی به خودت گند میزنی ،یعنی به خاطرات من گند زدی.... من درد میکشم از بد بودنه بدهای...
-
بچه گی هامان اتاقی ساده بود.....
1391/06/19 00:28
هوالمحبوب: قیافه من قبل از تماشای فیلم : در حین تماشای فیلم : بعد از تماشای فیلم : . . یعنی کلا مبهوت بودم ..نه اینجور ..بدجوووووووووووووووووووور! خوب دندون اسب پیش کشی را که نمیشمارند....باید می اومدم بیرون از سالن سینما و بعد یه نفس عمیق میکشیدم و یا غر میزدم و یا حتی نمیزدم... از اون دسته آدمها نیستم که پول برای...
-
صدبارخودراکشته ام با دارگیسویت*اما کماکان زنده ام منصور یعنی این
1391/06/17 12:54
هوالمـحبوب : الــــی نوشت : یــــک ) وقتی که میخوانمش ........!! . آآآآآآآخ چقدر دور میدان چرخیدن خوب است .... "از اینــــجا با الـــی گــــــوش دهـــــیــــد " دو )کسی که دوست همه است....دوست هیچ کس نیست.... "سیــــاه سرفـــه ی زیتـــا ملــــکــــی " از اینجا بخوانید ســـه )آدمهــــا بایــــد بلد...
-
قسم به این همه که درسرم مدام شده..قسم به من!به همین شاعرتمام شده
1391/06/16 22:43
هوالمحبوب: حتما باید عصر یک روز چهارشنبه ی شهریور ماه اتفاق بیفتد... حتما باید تمام عوامل دست به دست هم بدهند تا من برسم همانجا که شاید بشود تا وقتی که وقتش برسد مأمن و مأوای امن من.... همانجا که یک روز به "فاطی" گفتم با خودم آنجا خاطره دارم و خندید.... حتما باید دوتا بستنی زعفرانی و شکلاتی بخرم و یک اسنک آن...
-
من با تمام شایعه ها ساختم ولی...یک بار هم نسوخت دماغ کـلـــاغ ها
1391/06/01 00:04
هوالمحبوب: خدا را شکر کلاغها هم سیاهند و هم زشت و هم بدقدم و هم بدشگون و هم بی زبون و فقط هم بلدند بگند قار قار و صداشون هم باعث آزار و اذیته! یعنی کلا فحش خور و همچین مورد اتهام و نفرت قرار گرفتنشون ملسه!خدارا شکر که دیوارشون کلا کوتاهه! یعنی با این تعابیر و تفاسیر عمرا کسی بفهمه دلیله اینکه هفته ای یه دونه صابون...
-
هر ماهِ ته چاه نشد حضرت یوسف ...هر باکرهای هم نشود حضرت مریم!
1391/05/30 23:36
هوالمحبوب: سرش را بابا، کچل کرده! شده مثل حسن کچل! اگه حسن کچل به این قشنگی بود حتما خودم اولین کسی بودم که عاشقش میشدم.... دارم فیلم میبینم....لیلای فیلم میگه :" من امیر محمد را نمیخوام پسش میدم به جاش تو رو دارم مرتضی...." میچسبونمش به صورتم.موهای سیخ سیخیش صورتم را اذیت میکنه ولی محکمتر میچسبونمش به صورتم...
-
تـــــــو دود میشــــوی و مــــن از خــــواب میپـــرم....
1391/05/29 13:13
هوالمحبوب: دیشب کلی ترگل ورگل کردیم بریم مراسم احیای شب عید فطر ! ما کلا غرق در معنویات ماه رمضون شده بودیم گفتیم بریم این دم آخر سنگ تموم بذاریم ،خدا ببینه چقدر باحالیم! یعنی تازه حالا که تموم میشد یادم افتاده بود واویلا تموم شد و ما هیچ کاری نکردیم جز نخوردن و ننوشیدن! گفتیم بریم خدا را بندازیم توی رو دربایسی .......
-
مــنـــــ را ببخشــــــ بابتـــــــ احســــاســــ خستــه امــــ
1391/05/27 17:48
هوالمحبوب: دراز کشیدم و دلم میخواد شعر گوش بدم.یعنی کلا فضا ،فضای سکوت و شعره.همون فضایی که الی بخونه : وقتی که دستت از لب من دور میشود ....شعرم شبیه ناله ی تنبور میشود... میگردم دنبال گوشیم.ازسحر ازش خبر ندارم.یعنی کجاش گذاشتم!آهان زیر بالش باید باشه.برش میدارم تا الی بخونه من جیغ میشوم تو مرا کوووک میکنی...من اشک...
-
اصلاً عاشقش نشوید...
1391/05/26 05:20
-
اخبار گفت شهر شما امن و راحت است* من باورم نمیشود اخبار هیچوقت
1391/05/25 00:12
هوالمحبوب: میگه شما فــــارس ها..... تا میاد بقیه حرفش رو بزنه بغضم میگیره و بهش میگم :من فارس نیستم! من تـــُرکم...بیلدیم ؟؟؟؟؟ بلند داد میزنم :بیلدیــــــــــــــم؟ آروم میگه :بیلدیم! سکوت میکنم سکوت میکنه بغض میکنم و اشکام سر میخوره پایین و خفه میشم تا هیشکی نفهمه این طرف خط چه خبره..... طول میکشه اما خودم را زود...
-
تا کجا میآزمایی ای خدا، این سرزمین را؟...الغوث خلصنا من النار!
1391/05/22 06:18
هــــوالمحبوبـــ : اگر گاهی ندانسته به احساس تو خندیدم و یا از روی خودخواهی فقط خود را پسندیدم اگر از دست من در خلوت خود گریه ای کردی اگر بد کردم و هرگز به روی خود نیاوردی اگر زخمی چشیدی گاه گاهی از زبان من اگر رنجیده خاطر گشتی از لحن بیان من حلالــــــــم کــــــــن... و بعد امشب... که نه!....هــــرشــــب ،...
-
خدا کند که...نه نفرین نمیکــــــنم ،نکنــــــــد.....
1391/05/19 20:13
هوالمحبوب: خـــــدا کند که ببخشد تــــــو را خــــــــــــدای خـودم..... الــــی نوشت : یک ) بیزارم از آن عشق که عادت شده باشد.... دو )درد داره...خیلی درد داره وقتی باید یه قسمت از زندگیت را ببری و بندازی دور....اونم منی که تمام قسمتهای زندگیم را عاشقانه دوست دارم....اونم منی که هیچی توی زندگیم نتونسته خم به ابروم...
-
حس خوبی داشت نیلوفر نمی گوید دروغ....
1391/05/17 01:33
هوالمحبوب: همه ش باید هی تند تند توی دلم دعا کنم ،توی اون نیم ساعت هیچ دختری چشم هیچ پسری را نگیره تا مجبور نشه ماشین را نگه داره یا آرووم رانندگی کنه و قدم قدم با دختره طی طریق کنه تا به مراد دلش برسه و من دق مرگ بشم از ترافیک ایجاد شده که باز دیر رسیدم! باید هی تند تند خدا خدا کنم که هیچ دختری برای هیچ ماشینه درحال...
-
تو بی وسیله هم بلدی معجزه کنی..دست تو را به لطف عصا احتیاج نیست
1391/05/14 10:30
هوالمحبوب: تا سه سال پیش حسم حس ِ بی حسی بود،یکجور مثلا سکوت و احترام نگه داشتن ! خوب وقتی اعتقاد نداشتم یا مثلا تعصبی نداشتم دلیلی نداشت اصلا حرفی بزنم ولی.... همه چیز از اون شب شروع شد.... یک عالمه جمعیت و من و یک جای غریب که فقط رفته بودم که توی خونه نباشم.... خسته بودم ولی وقتی فرنگیس و بچه ها عازم شدند من هم لباس...
-
عجب شانسی! مـــــوبایـــل مشــــترک خاموش...مـــیخندی....
1391/05/12 22:58
هوالمحبوب: بهم میگه: من چرا هر وقت بهت زنگ میزنم گوشیت خاموشه؟! میگم: خوب یه موقعی زنگ بزن که گوشیم روشن باشه! میگه خوب چرا خاموشه؟ الــی: خوب چون دکمه قرمزه را فشار میدم خاموش میشه خوب! - خوب چرا؟! - نمیدونم خوب! حتما سیستمش طوری برنامه ریزی شده که وقتی دکمه قرمزه ش را فشار میدی خاموش میشه! من که سر در نمیارم که!یه...
-
گاهی وقتا با یه رویــــا میشه از حادثــــــه رد شد....
1391/05/06 17:38
هوالمحبوب: یک چیزهایی هست دو رو برت که وقتی میبینیش یا چشمت بهش می افته قلبت تیر میکشه.... دستت را مجبوری بذاری روی قلبت و یه نفس عمیق بکشی ... تمام هوای اطرافت را هل بدی توی ریه هات تا زوود ریه هات جا باز کنه و نفست بیاد بالا و بره پایین تا گیر نکنه و یهو خفه نشی... یک چیزهایی درست وقتی حواست نیست ،حواست را به خودش...
-
راننـــــده ها بــــدون سبب بــــــوق می زننـــــد ....
1391/05/04 23:03
هوالمحبوب: یعنی همیشه وقتی سوار تاکسی میشم و بعد دست میکنم توی کیفم و پول در میارم و میدم به راننده و راننده پول را میگیره و میگه:"خانوم ! پول خرد نداشتید؟!" ، میخوام بزنم با مشت تو دهنش تا دندوناش بریزه تو دهنش ! آخه رعیت! اگه پول خورد داشتم ،مرض داشتم پول غیر خورد بدم به تو ،تا تو باز این سوال مسخره را به...
-
دلــــــ بر نکـــــنم ز دوستــــــــ تـا جـــان نـدهمــــــ...
1391/05/03 20:17
هوالمحبوب: موقع ترک آموزشگاه با کسی خداحافظی نکردم.فولدر برگه ها و لیستها و کتابها را گذاشتم توی نگهبانی و اومدم بیرون.ساعت 1 کلاس داشتم! خیلی بی ادبانه بود خداحافظی نکرده رفتم ولی نمیخواستم با کسی توی دفتر چشم تو چشم بشم.خجالت کشیدم از قطره اشکی که پیش خانم "م" از کنار چشمم موقع خوندن اس ام اسی که از سحر...
-
وقـــت تنـــــگ است بقدر مــــژه برهـــــم زدنی....
1391/05/02 10:49
هوالمحبوب: همه میشند یه پا حجة الاسلام والمسلمین!هی فتوا صادر میکنند و هی غر میزنند و هی نصیحت میکنند و هی چشم غره میرند و هی توی چشمهاشون حباب میترکه! میفهمم نگرانند...میفهمم از روی خیرخواهیه...میفهمم از روی دوست داشتنه ... اماااااا.... اما نمیدونم چرا حرفاشون بوی صندوقخونه ی نمور و تاریک میده.... بوی بنزین که وقتی...
-
شهرمن کاشان نیست....شهر من گم شده است!!!
1391/04/30 23:59
هوالمحــبوب: شهرها جاده دارد....جاده ها ماشین دارد.....ماشینها سرنشین دارد.... بعضی از سرنشین ها برادر دارند...بعضی ها هم دوست دارند.... بعضی این سرنشینها مثلا توی آخرین جمعه گرم تیرماه راه میفتند میروند به سمت کاشان... آن هم صبح زود...خواب و بیدار... مینشینند کنار دست برادرشان و دوستشان هم میشود مسئول تدارکات و هی...
-
تمام آنچه نوشتم بـــــرای ریــــحانه ست....
1391/04/29 01:15
هوالمحبوب: بدم میاد از سمتی توی پیاده رو راه برم که ماشینها در خلاف جهت راه رفتنم حرکت میکنند...همیشه اون پیاده رو را برای قدم زدن انتخاب میکنم که حرکت در اون همجهت با حرکت ماشینها باشه... امشب مسیرم را عوض کردم... خیلی خسته بودم ،اونقدر که انگار این ده دوازده ساعت فرهاد شده بودم و کوه کنده بودم! غر زدن جایی نداشت! از...
-
گرچه یــاران فارغند از یاد مــن...از مـن ایشان را هزاران یاد باد
1391/04/28 23:46
هوالمــحبوب: What a long face! C alculato r ... بعضی جمله ها و کلمه ها را اگه هزار دفعه هم بشنوی و تکرار کنی و درس بدی و روی وایت برد بنویسی و از رووووش هزار دفعه بنویسی ،وقتی باز دوباره میبینیش ،زل میزنی بهش چند ثانیه و بعد یه لبخندی که فقط خودت معنیش را میدونی پهن میشه روی صورتت و همینطور که داری درس میدی و مینویسی...
-
مبارک باشه میلاد شماخاتون..شمایی که ستاره جون میگیره توی چشماتون
1391/04/27 02:15
هوالمحبوب: پارسال توی شرکت آقای "س" شده بودم مدیر بخش R&D ! یهو آقای"س" یک فلش مموری بهم داد و گفت باید بعد از اینکه تمام فایلهاش را گوش دادم ،مدت زمان انتظار تماس گیرنده را به طور کلی تخمین بزنم و اکثریت و اقلیت مباحث را ثبت کنم! من هم همچین مشتاق و کوشا رفتم توی همان اتاق کذایی و نشستم به...
-
به بهاران سوگند! من به این حادثه ایمان دارمـــــ....
1391/04/25 01:16
هوالمحبوب: باید شبیه پرستارها یا دکترها باشم! شبیه دکترهای بخش جراحی و اتاق عمل! همان ها که بین عمل هاشان یک در میان میایند بیرون و سر تکان میدهند و میگویند :متاسفم! و بعد میروند توی اتاقشان و لباسشان را عوض میکنند و دستهاشان را میشورند و لباسهای تر گل ورگل میپوشند و ادکلن را روی خودشان خالی میکنند و موهاشان را توی...
-
کاشان.. الو! -حکایت دوریست در سرم ...سهراب هست؟ وقت زیادی نمیبرم
1391/04/23 20:56
هوالمحبوب: هیچ وقت واسه نوشتن زور نزدم همیشه نوشتم چون داشته سر ریز میکرده .... اوایل...از اون اول اول عاشق یه مداد اتود بودم و یه دفتر که هی بنویسم و بنویسم و بنویسم و بعد از اون شب زمستونی که راه افتادم دنبال اشتباه نشدن....خو کردم به تایپ کردن و باز نوشتن و گفتن.... یادمه بهم میگفت:کاش منم دست خط خوبی داشتم تا...
-
تب؟ ندارم نه! حال من خوب است......باخـــــودم حرف می زنم؟ شاید!!
1391/04/21 01:15
هوالمحبوب: گاهی یه اتفاق ،یه حس، یه بغض ...اصلا هیچ کدوم اینا نه! گاهی فقط یه درد همه چیز را از یادت میبره.... نه اینکه بخوای فراموش کنی یا حتی زور بزنی که یادت بره!نـــُچ! گاهی یه جمله تمومه اونایی که به خاطرش این همه مدت پیش خدا ضجه زدی و التماس کردی کاری کنه که یادت بره را ،از یادت میبره.... نه اینکه درد اون همه...