-
صندوق صدقات...
1390/01/20 16:19
دراز کشیدم رومبل...چشمام داره میسوزه.....تا دیروقت بیدار بودم والان هم کتاب به دست چشم دوختم به مانیتوره تلویزیون که اومده میگه:" پول خرد داری؟؟" میگم : " نه.واسه چی میخوااای؟" میگه مامور صندوق صدقات اومده دره خونه .فکر کنم پول توی صندوق کم باشه....آبرومون میره .یه خورده پول بده بریزم توووش.! توی...
-
خویش را گم کرده ام ْ اما نمیدانم کجا!
1390/01/20 15:06
هوالمحبوب: همیشه از راننده ای تاکسی که دم در ورودیه ترمینال می ایستند و تا از راه میرسی حمله ور میشند و هی میگند خانوم تاکسی ....خانوم تاکسی ،متنفرم .هرموقع با سید وآقای قاسمی پیاده میشدیم و اونا حمله ور میشدند ومثل مورو ملخ میریختند دورمون میخندیدیم و میگفتیم حمـــــــــــــــــــــــــــــله! وبعد هم از سرخودمون...
-
وبه موسی شدنش می ارزد....
1390/01/18 22:50
هوالمحبوب: ب ه خدا عشق به رسوا شدنش می ارزد و به مجنون و به لیلا شدنش می ارزد دفتر قلب مرا وا کن و نامی بنویس سند عشق، به امضاء شدنش می ارزد گر چه من تجربه ای از نرسیدن هایم کوشش رود به دریا شدنش می ارزد کیستم؟ باز همان آتش سردی که هنوز حتم دارد که به اِحیا شدنش می ارزد با دو دست تو فرو ریختنِ دم به دمم به همان لحظه ی...
-
من خوشم به لبخندی....
1390/01/17 12:28
هوالمحبوب: اصلا نمیدونم چه خبره! عین نقی سرم رو میکنم بالا به خدا میگم :" خدا تو با من مسئله ای داری!؟!"!!!! میخوای حال و هوام رو عوض کنی یه کاره دیگه بکن.... جل الخالق! دراز کشیدم و دارم کتاب میخونم وخودم را سرگرم میکنم که فکر وخیال نزنه به سرم و باز خودم را ناراحت کنم که یهو گوشیم زنگ میخوره.....شماره...
-
پایتخت....
1390/01/15 15:56
هوالمحبوب: به قوله مهسا بعضی آدمها و اتفاقها مثله رفتن به مکه است.وقتی میری مکه یه حسه عجیبی داری و دلت نمیخواد اون حال و هوا رو با هیچی عوض کنی. به قول زن عمو روحت تطهیر پیدا میکنه و خالص میشی و پذیرای تموم رفتارها و کارهای خوب. اما بعد کم کم به مرور زمان یادت میره و میشه فقط یه خاطره که حتی موقع تعریف کردنش هم...
-
ای به هنر سرمه ی چشم جهان....
1390/01/11 22:00
هوالمحبوب: یعنی اگه یه روز صبح از خواب بیدار میشدم و SMS احسان (پسر اعظم ، خواهره سمیه ،دوست دوران دبیرستانم) رو نمیدیدیم دیگه نگران میشدم یعنی امروز چش شده؟ یعنی هر روز صبح به محض از خواب بیدار شدن باید پیام میداد من امروز تا شب چهلستونم با خونواده بیاید تا من ببرم بگردونمتون! الهی ی ی ی ی ی ! بچه م در تعطیلات نوروز...
-
من وقلب ایران...اصفهان
1390/01/10 00:02
هوالمحبوب: همین چند روزه پیش بود...آره...همین چند روز پیش بود داشتم به "پارادوکسیست" میگفتم دلم میخواد برم جایی که کسی من رو نشناسه...دلم میخواد اسمم را عوض کنم و با آدمهای جدید آشنا بشم و چند وقتی کلا یه جوره دیگه باشه وبشه وهیشکی ازم هیچی ندونه وشروع کنم به تصویر سازیه جدید.....گفت سخته ...ولی من دلم...
-
کــیــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــة؟؟!!!....
1390/01/09 12:43
هوالمحبوب: باز بوق ممتد تلفن و باز نوشته No Answer وقطع ارتباط وباز دل ناگرانیه من!یعنی چی شده جواب نمیده؟ ! شماره آقای " چ" را میگیرم وبهش میگم که خانوم فلانی جواب نمیده وعلتش رو هم نمیدونم،شاید مشکلی واسش پیش اومده! آدم آنفولانزا از نوعه خوکی بگیره اما با این آقای " چ" همکلام نشه....
-
آب هویج...توپ پلاستیکی...کامران نجف زاده!
1390/01/06 20:29
هوالمحبوب: اون اولها فکر میکردم این سید چقدر عجیب غریبه .خوب اون اولا بود وحکایت "نخستین تصویر" واین حرفا! وهمون اولها این سوال بود که اونی که هیچ چیز به نظرش خوشایند نیست وقشنگ ودل انگیزوعکس العملش به تمومه خوشایندهای من یا هر کسه دیگه یه لبخنده عاقل اندر سفیه یا خنده ی تمسخرانه ی بلنده از ته دل ، ممکنه از...
-
کفشهایم کو؟....چه کسی بود صدا زد الهام ؟؟؟
1390/01/04 23:54
هوالمحبوب: کلا بر پدر اونی که گفته خانومها باید کفش پاشنه بلند بپوشند.....(!)صلوات!من نمیدونم حالا اگه یکی پیدا بشه که کفش پاشنه دار نپوشه یا نخواد بپوشه یا بلد نباشه بپوشه خانوم حساب نمیشه وخانومیتش میره زیره یه علامت سواله گنده وباید مدرک وسند بیاره واسه اثباته این قضیه؟؟؟ والاااااااااااا!(به قوله راشا!) والبته در...
-
حتما قشنگ میشود امسال حال تو....
1390/01/01 14:46
هوالمحبوب: حافظ گشوده ام وچه زیباست فال تو حتما قشنگ میشود امسال حال تو با آن زبان فاخر وایرانی اصیل فرخنده باد روزوشب وماه وسال تو.... تا دم دمای سال تحویل بیدار بودم.داشتم مینوشتم...میخوندم...سالی که گذشته ودهه ای که طی شد رو مرور میکردم وآدمای زندگیم رو دوره میکردم و توی ذهنم بهترین ها رو واسشون تصور میکردم که پای...
-
دهه ی هشتاد.....
1390/01/01 00:06
هوالمحبوب: دو سه ساعت بیشتر نمونده و این ساعات پایانیه دهه ی هشتاد داره من رو میکشه.داریم میریم تا به نود برسیم وباز روز از نو روزی از نو...... پیش دانشگاهی بودم وتوی تب کنکور وقرار بود ورودی هشتاد بشیم که نشد وموندیم یه سال پشت کنکور واسمش رو گذاشتیم استراحت پس از 12 سال درس خوندن.سال 81 بود که شدم دانشجو.برخلاف...
-
رتق و فتق....
1389/12/27 00:50
هوالمحبوب: پیام میده : " چطوری الهام؟ کجایی؟" هزارتا کار سرم ریخته .شونصد جا باید برم وشونصدنفر رو ملاقات کنم وبه هزارتا کار برسم....!! واسش پیام میدم: مرسی خوبم. کلی کار دارم. بیرونم . دارم به رتق وفتق امور مسلمین میپردازم" جواب میده:" حالافعلا به رتق برس، اگه به فطخ مسلمین هم نتونستنی بپردازی مهم...
-
حلقه ی بیرون در بیدل خطابم میکنند
1389/12/26 15:08
هوالمحبوب: قرار نبود اینطور بشه...قرار بود من راهه خودم رو برم وتو هم راهه خودت....قرار شد کاری به کارم نداشته باشی.....قرار شد من خر خودم رو برونم ودرعوض در مقابل کاری که واست انجام ندادم چیزی ازت نخوام.....قرار شد پشت پا بزنم به اونی که بودم وبشم یه عوضی ودر قبالش پروویی نکنم وانتظار بخشش نداشته باشم.....قرار شد...
-
آآآآآخ....
1389/12/24 23:11
هوالمحبوب : خداحافظ ومیام.....نمیدونم دارم به کدوم طرف میرم وکجا قراره برم.فقط تند تند قدم بر میدارم وزل میزنم به سنگ فرش پیاده رو وبا خودم تند تند میگم: "برو ......برو....فقط برو...." .پیچ فلکه رو رد میکنم و گوشی دست میگیرم وبا عمه تماس میگیرم...: " عمه خونه ایی؟ ...من دارم میام اونجا..." و راهی...
-
به جان بچه م ......!
1389/12/22 23:52
هوالمحبوب: تا دم دمای صبح داشتیم تو کنفرانس دنباله بابای سه قلوها میگشتیم با برو بچ ودیر وقت خوابیدم.آخه مامان تو دو سه هفته ی اخیر خواب دیده من سه قلو دار شدم ودنباله تعبیر وتفسیرش بود ومن هم دنباله بابای سه قلوها که ندیدی چه شکلی بود وکجا بود وچه جوری بود؟؟ واون هم که گویا اصلا تو ی خواب خانم والده پیداشون نشده واین...
-
هیچ کس اینطرفها ندارد؛هیچ کاری به کارم تو اما.....
1389/12/21 23:50
هوالمحبوب: دلم میخواست تموم روز رو میموندم خونه ومثلا تلویزیون میدیدم یا کتاب میخوندم یا گوشیم رو دست میگرفتم وباهاش بازی میکردم یا مثلا بافتنی میکردم یا شایدم دراز میکشیدم وشاید هم توی اینترنت گشت میزدم ولی اینقدر اصرار کرد تا باهاش برم بیرون وآخر سر هم توی رودربایسی قبول کردم وراهی شدم. توی خیابون گشت زدیم وکلی حرف...
-
انتظار فرج از نیمه ی اسفند کشم...
1389/12/16 18:11
هوالمحبوب: بازهم تقویم تپش ضربان قلبم رو شدیدتر میکنه.لباس میپوشم و آرایش میکنم و عطر میزنم.همون عطری که برای مواقع خاص استفاده میکردم.موهام رو میبافم ومیندازم دو طرف گردنم.دوتا گل سر طوسی و زرشکی وصل میکنم روی موهام وروسری سر میکنم وتوی آینه به خودم خیره میشم وعینک به چشم میزنم وراهی میشم .امسال یه جور دیگست وقتی عمه...
-
ای بابا!
1389/12/11 18:45
هوالمحبوب: تو چشمای من نگاه کن جون بچه ت تو چشمای نگاه کن! آخه به من میاد از این فیلم هندی بازیا! ؟! آخه تو خودت خواهر مادر نداری بچه (!) پشت سر مردم حرف در میاری !بزنم با دیوار یکیت کنم ؟هاااان؟! لا اله الا الله! جون بچه ت دیگه فیلم هندیش نکن!یهو دیدی اینقدر تمیز تعریف کردی خودم هم باورم شدا! بابا مسئله خونوادگیه این...
-
زندگی پرتقال است....قورت باید داد با هسته!
1389/12/09 23:49
دستگاه سی دی پلیر را روشن میکنم (فارسیش چی میشه؟آهان دستگاه نمایش سی دی!)و میرم تو آشپزخونه واسه خودم یه چیزه خوردنی پیدا کنم بیارم کنار مامانه خونه دراز بکشم وبخورم ویه فیلم مشتی با هم ببینیم.هیچی تو این خونه پیدا نمیشه.یعنی وقتی هم پیدا بشه تا مدتها باید اونو بخوری!مثلا فقط تا دو ماه تمومه خونه پر از سیبه.بعد دور...
-
بغضی به تازگیه امشب!
1389/12/09 00:16
هوالمحبوب: امروز بعد از مدتها –مثلا فکر کن بعد از شاید شونصدسال ! –تلویزیون دیدم وتازه دیدم اووووه تو دنیا این چندوقت چه خبر بوده و من خبر نداشتم!داشتم دومین قاشق نونهای خیس خورده توی آبگوشته توی کاسه رو دهنم میگذاشتم که مجری اخبار سیر تحول تونس و مصرو لیبی وبحرین واردن وبعد هم عربستان رو یکی بعد از دیگری ردیف کرد...
-
نصیحت میکنم تا زن نگیری.....تو این قلاده بر گردن نگیری!
1389/12/08 23:15
هوالمحبوب: همینطور روی اعصابم داره راه میره چته؟ هیچی! پس چته؟ هیچی؟ جون من بگو چته ای بابا ! سر به سرم نذار .هیچیم نیست. (درسای فلسفی شروع شد!).....دنیا ارزش غصه خوردن رو نداره.ولش کن.اینو که خودت بهتر از من بلدی.تو که همیشه نیشت تا بنا گوشت بازه چرا؟ دلم نمیخواد راجبش حرف بزنم .بفهم خیلی حالم بده. اونقدر که دلم...
-
یلدا قشنگ ....شب به سکوت آرمیده است
1389/10/01 00:23
هوالمحبوب: یه جورایی بیشتر آدمهای زندگیم میدونند من عاشق یلدا م عاشق انارهای دونه دونه شده ی توی کاسه ی بلور با اینکه شاید حتی ازش یه دونه هم نخورم عاشق قرمزیه هندونه ی آبداری که از بس شیرینه برقش چشماتو میگیره وول نمیکنه حتی با اینکه شاید حتی بوش را هم استشمام نکنم عاشق دست وروبوسی ها وتبریک گفتنای شب یلدا با اینکه...
-
گشتم ،ولی نشانی از او هیچ جا نبود.....
1389/09/23 13:45
هوالمحبوب: امسال از اون سالهاست امروز از اون روزهاست و من شدم از اون آدمها که فقط اسمشون آدمه! هرسال عشقه محرم خفه م میکرد تنها زمانی بود که دلم میخواست پسر بودم از بچه گی عشق محرم داشتم از همون موقع که با احسان میرفتیم تو دسته ها آب میدادیم به زنجیرزنها،موتور برق رو هل میدادیم،سوار شتر میشدیم! ولی امسال..... راس...
-
سحرم کشیده خنجر...که چرا شبم نکُشتَست!
1389/09/04 15:11
هوالمحبوب: خوب شد که تموم شد خوب شد که این آبان لعنتی تموم شد. تمومه لحظه های آبان ماه برای من دردبود یعنی اگر بودو فرصتی برای فکر کردن بهش داشتم درد بود. تمومه لحظه های آبان خودم را مشغول کردم واز صبح تا شب خودم را انداختم توی هزارتا کاروسرم را کلی شلوغ کردم که حتی فرصت فکر کردن به خودم را هم نداشته باشم.آه که این...
-
نصف مال من - نصف مال تو ....
1389/08/04 15:24
هوالمحبوب: زندگی توی تهران وحشتناکه!نصف عمرت فقط صرف این میشه که به ساعتت نگاه کنی که پس بالاخره کی میرسی اونجا که باید!اصلا داشتنه ساعت یکی از ضروریاته!اعصابم خوردو خاکیشیره و دو ساعته توی راهم تا از آزادی برسم جنت آباد.مثلا خیر سرمون سوار تاکسی هم شدیم!گوشیم زنگ میخوره ودلارام عمو نگران رسیدنه من هست ودارم بهش میگم...
-
یک نفر باره امانت نتوانست کشید
1389/07/20 14:49
هوالمحبوب: عزیزه من،تو کی میخوای بزرگ بشی؟ دونستنه بیشتر راجب آدمها و یواشکی هاشون وزندگیشون،شنیدنه اونهایی که همه نمیدونند وهمه نشنیدند و اون وسط شاید تو واسه شنیدنه ودونستنش سهوا یا عمدا انتخاب شدی،چیزی به افتخاراتت اضافه نمیکنه. بار مسئولیتت را بیشتر میکنه . هرچی بیشتر بدونی بیشتر مسئولی! شنیدنه اینها باید نگرانت...
-
اینکه غوغا میکند من نیستم...
1389/07/19 20:50
هوالمحبوب: تازگی ها به موضوع جالبی رسیدم :) آدمهای زندگیه من 3 دسته هستند ولا غیر!: دسته ی اول آدمهایی که با رفتاروکرداروگفتارشون اونچیزی که هستند را انکار میکنند دسته ی دوم آدمهایی که با همون چیزهایی که بالا گفتم بر اونچیزی که نیستند،اصرار میکنند و دسته ی سوم!...
-
خیزیدوخزآرید که هنگام خزان است......
1389/07/17 12:55
هوالمحبوب: بعد از این همه وقت واین همه روز واین همه هفته واین همه ساعت ودقیقه وثانیه واین همه خستگی ودردوخنده وگریه وخاطره واین همه آدم که روز به روز توی زندگیم کم وزیاد میشند وگاهی پی در پی تکرار واسه گفتن وشنفتن ودرد دل نیست که اینجام. که بگم ماه رمضون با همه ی تقدسش چه طور گذشت.یا سه شب قدری که عشق بود وشور ودردوآه...
-
یک عدد شوفر....
1389/05/30 14:55
هوالمحبوب: باپراید سفیدرنگش جلوی پاهام ترمز میکنه.مرددم سوار بشم یا نشم ولی ساعت روی دستم میگه سوار شو،دیر شد!درماشین را باز میکنم وروی صندلی جلو لم میدم.سرتاپاش را نگاه میکنم وموقعیتی که توش قرار گرفتم را شناسایی میکنم.یه عینک آفتابی زده وکلی هم خوشتیپه.عکس یه مرد جوون را نصب کرده کنار جای سوئیچ ماشین.یه مردنسبتا...