هوالمحبوب:
همینطور روی اعصابم داره راه میره
چته؟
هیچی!
پس چته؟
هیچی؟
جون من بگو چته
ای بابا ! سر به سرم نذار .هیچیم نیست.
(درسای فلسفی شروع شد!).....دنیا ارزش غصه خوردن رو نداره.ولش کن.اینو که خودت بهتر از من بلدی.تو که همیشه نیشت تا بنا گوشت بازه چرا؟
دلم نمیخواد راجبش حرف بزنم .بفهم خیلی حالم بده. اونقدر که دلم میخواد بمیرم.
خوب چیزه مهمی نیست.منم گاهی دلم میخواد بمیرم.پس واقعا اونقدرام مهم نیست. این ناله ها ماله افسردگی آخره ساله.طبیعیه!مگه نه؟ هاااان؟
دست از سرم بر میداری یا نه؟من هیچیم نیست ،آره طبیعیه!.دلت میخواد اشکم رو در بیاری تا خیالت راحت بشه؟
بهم بگو چی شده؟من دوستتم.
دلم میخواد یکی باشه فقط واسش گریه کنم و اون فقط گوش بده ودهنش رو ببنده وهیچی نگه!
وا! مگه تو گریه هم میکنی؟؟؟؟حتما باید موضوعه خیلی مهمی باشه که اشکت رو در بیاره.تو باید خیلی حالت بد باشه که اشکت دربیاد .یعنی اینقدر حالت بده؟؟عمرا! تو؟شوخی میکنی!
اونقدرحالم بده که حاضرم زندگیمو بدم از این بغض ودرده لعنتی که افتاده تو دلم خلاص بشم.حاضرم هر کاری بکنم. بفهم! حتی حاضرم ازدواج کنم!!!
خاک بر سرم!!! پس خیلی حالت بده!!!!االهی بمیرم برات.بیا سرت رو بذار روشونه م گریه کن. منم هیچی نمیگم!آآآآ ...آآن!
هوالمحبوب:
یه جورایی بیشتر آدمهای زندگیم میدونند من عاشق یلدام
عاشق انارهای دونه دونه شده ی توی کاسه ی بلور با اینکه شاید حتی ازش یه دونه هم نخورم
عاشق قرمزیه هندونه ی آبداری که از بس شیرینه برقش چشماتو میگیره وول نمیکنه حتی با اینکه شاید حتی بوش را هم استشمام نکنم
عاشق دست وروبوسی ها وتبریک گفتنای شب یلدا با اینکه شاید حتی ممکنه مخاطب هیچکدوم از این ابراز محبتها من نباشم
عاشق تخمه های توی کاسه وخنده های بلند بلند وجمعهای صمیمی یلدا با اینکه شاید هیچ وقت توش شرکت نکردم
وعاشق اون "حافظ " لب طاقچه که یهو وقتی اولین نیمه شب زمستون فرا میرسه بلند بلند خودش رو تعریف میکنه و خودنمایی میکنه
من عاشق یلدام
عاشق اسم یلدا
بوی یلدا
حس یلدا
تصویر یلدا
عاشق خوده یلدا
عاشق خوده خوده یلدا
من عاشق ستنم
برخلاف تمومه شرو شورو سروصدا وهیجان وبی مبالاتی که دارم ونشون میدم یک زن سنتی ام و پایبند وعاشق سنت.
عاشق تمومه سنتهای قشنگ
زندگیه سنتی
آدمای سنتی
رفتارای سنتی
امسال یلدا با تمومه یلداهای زندگیم فرق میکنه
یه فرق بزرگ
یه فرق عظیم
.........!
دوروزه قشنگترین تبریکات یلدا رواز دوست وآشنا دریافت میکنم
از آدمایی که یادشون نبودم
از آدمایی که اسمشون هیجان زده ام میکنه ومن رو میبره به روزهای خیلی دور وقشنگ
از آدمایی که یه جاهایی و یه روزایی قشنگترین های زندگیه من رو شکل داده بودند
لذت میبرم از تبریکشون
کیف میکنم از یادآوریشون
هیجان زده میشم که یادشونه عاشق یلدام
ولی.........
امسال به هیچکی یلدا رو تبریک نگفتم
فقط تشکر کردم
تشکر از اینکه به یادم هستید
ممنون که توی یلداتون من رو هم سهیم کردید
امسال من را معذور دارید از تبریک واشاعه ی درو گوهر من باب یلدا،قشنگترین شب بلند سال!
نه اینکه این شب قشنگ واسم کمرنگ شده
نه اینکه واسم گم شده
نه اینکه حس یلداییم رو از دست دادم
نه!
امشب وامسال یلدا را درسکوت وبا سکوت دوست دارم وقتی اون چیزها وآدمهایی که باید باشند،نیستند!
قصه ی من ویلدا،قصه ی دلدادگی امروزودیروز وامشب نیست!
قصه ی من و یه عالمه حرف قشنگ گفته ونگفته است!!
از همتون ممنونم
از همه تون
یلداتون با تمومه مبارکیش،قشنگ!
J
هوالمحبوب:
امسال از اون سالهاست
امروز از اون روزهاست
و من شدم از اون آدمها که فقط اسمشون آدمه!
هرسال عشقه محرم خفه م میکرد
تنها زمانی بود که دلم میخواست پسر بودم
از بچه گی عشق محرم داشتم
از همون موقع که با احسان میرفتیم تو دسته ها آب میدادیم به زنجیرزنها،موتور برق رو هل میدادیم،سوار شتر میشدیم!
ولی امسال.....
راس میگه!
راست میگه که آب نیست وگرنه شناگره ماهری بودم!
خوبیه من که اگه خوبم یا میگند خوبم یا این امر مشتبه شده که خوبم دلیله اینه که توی موقعیته بدی قرار نگرفتم،که اگه گرفته بودم از من بدتر روی کره ی زمین پیدا نمیشد!
حالم بده
خیلی وقته حالم بده!
شنیدی میگند طرف روزه بود روزه بود آخر سر هم با گ....افطار کرد؟؟
شده حکایت من
شده حکایت منه به قول هاله بی لیاقت!
هرچه قدر هم دلت میخواد خوب باش،ولی حواست نیست که هفتاد سال عبادت،یک شب به باد میره!
دیگه من که هفتاد سال عبادت هم نداشتم ببین کجای کارم!
خدا همه جا حواسش به منه ولی من هی دارم فرار میکنم.فک میکنم گرگم به هواست...باید من بدوم تا اون بهم برسه وبگیرتم!
ارزشها واسم بی ارزش شده
واسه فرار از روزمرگی دست به درد زدم!
راستی مگه من دچاره روزمرگی شده بودم؟!
چقدر همه چی واسم معنی نداره!
شاید واسه همینه خودم رها کردم توی دستای پانیذ وبعد هم مثل همیشه شام خوردم وخوابیدم وانگار نه انگار!
خدا توی من مرده!
گم شده!
خدا کوشی؟
از منه من هیچی نمونده!پره ضد ارزشم!
پره درد وحوصله ی جانماز آب کشیدن هم ندارم!
توی وجودم دنباله ندامتم،دنباله درد تا التماس کنم به خدا تا منو ببخشه!
خدا گم شدی!
خدا گمت کردم!
اولین شبه میرم عزاداری امام حسین(ع)،حالم بده
خیلی
حسابی گلوم درد میکنه وتازه یه آمپول نوشه جون کردم
ولی اصرار دارم برم
بافرنگیس ونازی وفاطمه میریم!
از سرکوچه دست میکشم روی پارچه ی سیاهی که روش اسم حسین وباز این چه شورش است نوشته
چادر سر ندارم وواسم مهم نیست که توی این همه آدم دارند چه جوری نگام میکنند
از سر کوچه دست میکشم روی نوشته ها وتوی دلم دنباله یه حس میگردم وقدم میزنم ومیخوام دلم رو زنده کنه!
توی دلم هیچی نیست
حالم داره از خودم بد میشه
دوربین رو بر میدارم واز دسته های عزاداری که رد میشند عکس میگیرم زل میزنم به پرچم سیاه روبه رو....
حالم خوب نیست
اصلا خوب نیست
پسره جوونی شیر گرم تعارف میکنه وبرخلاف میلم که از شیر گرم متنفرم یه لیوان برمیدارم ومیخورم.....گلوم بدجور درد میکنه
دسته ها میاندو میرند وتوی من هیچ خبری نیست
صدای گوشیم بلند میشه.هاله واسم اس.ام.اس داده:
"خدایا:گاهی حجم دنیای درونم ازوجودت تهی میشود،آنوقت من میمانم وتنهایی وترسهایم،درها دیوار میشوندوامیدهایم یک آرزوی دور از دسترس میشوند.پروردگار خوبم؛روزنه قلبم را به رویت باز کن چون تنها نور وجود توست که دلم را نگاه میدارد....آمین!"
فقط گریه میکنم،خدا منو پیدا کن.من گم شدم......
************ *************************************
پ.ن:
* دنباله ثابت کردن خودم برای کسی نیستم
فعلا باید خودم را برای خودم ثابت کنم
راه میفتم تمام جاهایی که نبودم آنکس که باید باشم میرم وبا خودم خلوت میکنم.شاید پیدا بشم ،شاید پیدام کنند،شاید پیداش بشه
* گاهی بعضی آدمها وبعضی مکانها وزمانها میشود درد اون هم تا آخر عمر!یادش که میفتی میخواهی بمیری.میخواهی نباشی.میخواهی تمام دنیا بایسته.میخواهی پاره کنی اون صفحه ی کتابه خاطرات که اون توش حک شده! جایی یا کسی شاید مثل اینجا گوشه ی همین کافی نت یا اونجا روی صندلیه روبه رویی که آدمی نشسته و صاحب کافی نت «ابراهیم»صدایش میکند ویا حتی همین صاحب کافی نت که هی بلند بلند اندر مباحث «فیس بوک»صحبت میکنه!
کاش دهنش رو میبست تا من توی سکوت کمی فکر کنم!!
برای بخشیده شدنم دعا کنید.........